دیدین انگشتتونو میذارین تو دست نـوزاد چقدر محکم میگیره...
امیدوارم حضـرت علـے اصغــر دستتون رو همینطورۍ بگیره🍃
التمـاس دعـا از همـهی بزرگواران🌹
تو محرم حزن داشت▪️
مهدی_تو_ایام_محرم ، همیشه حزن داشت .
این حزن تو عملشم بود ، فوتبال نگاه نمی کرد و تو این ایام تخمه نمیشکست و ...
تو دسته ها پا برهنه می رفت ؛ صورتش همیشه جای زخم لطمه هایی بود ک بخاطر شنیدن مصیبت های اهل بیت علیهم السلام ، گلگون شده بود .😔
سینه اش هم مثل صورتش زخم بود و مامان لباس #خونی می شست ...😭
" به نقل از خواهر_شهید_مهدی_صابری "🍃
@mosafeaneharaam
آهسته آستین به دهن گریه میکنم😔
گاهی میان لطمه زدن گریه میکنم😔
از بین بچه های تو ای #مادر_غریب💔
امشب برای #حسـن گریه میکنم😭😭😭😭😭😭😭
التمـاس دعا
داستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_سیودوم
#دوست
حاج باقر شيرازي
حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما رفاقت من با هادي حتي همين
حالا كه شهيد شده بسيار زياد است! روزي نيست كه من و خانوادهام براي
هادي فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما و بيشتر خانوادههاي اين
محل احسان كرد.
من كنار مسجد هندي مغازه دارم. رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه ميديدم
يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفيهاي روي
سرش ميكشد!
موقعي كه نماز آغاز ميشد، اين جوان بلند ميشد و به صف جماعت
ملحق ميشد. نمازهاي اين جوان هم بسيار عارفانه بود.
چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبههاي با اخلاص نجف است. يك بار
ُهر بردارد با هم مواجه شديم و من سالم كردم.
موقعي كه ميخواست م
اين جوان خيلي با ادب جواب داد. روز بعد دوباره سلام و عليك كرديم.
يكي دو روز بعد ايشان را دوباره ديدم. فهميدم ايراني است. گفتم:
چطوريد، اسم شما چيست؟ اينجا چه كار ميكنيد؟
نگاهي به چهرهي من انداخت و گفت: يك بندهي خدا هستم كه ميخوام
در كنار اميرالمؤمنين درس بخوانم.
كمي به من برخورد. او جواب درستي به من نداد، گفتم:
من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهر بوده،
ميخواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم.
لبخندي زد و گفت: من رو ابراهيم صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس
هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت.
اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها آنقدر
رابطهی ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من ميگفت.
مدتي بعد به مغازهي ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش ميگفتند اين جوان
طلبهي سختكوشي است، اما شهريه نميگيرد.
يك بار گفتم: آخه براي چي شهريه نميگيري؟
گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان (عج)استفاده
ُ كنم. گفتم: خب خرجي چي كار ميكني؟ خنديد و گفت: ميگذرونيم...
يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لولهكشي داشت بگو من انجام
ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته.
گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه
كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند.
گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونهي ما!
ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد! وسايل لولهكشي را با خودش آورده بود.
خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لولهكشي براي
آشپزخانه و حمام را به پايان رساند. در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ
چيزي نخورد.
هر چه به او اصرار كرديم بيفايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود. اما هادي
يا همان كه ما او را به اسم ابراهيم ميشناختيم هيچ مزدي براي لولهكشي
خانهي مردم نجف نميگرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نميخورد!
رفاقت ما با ايشان بعد از ماجراي لولهكشي بيشتر شد ...
مدافعان حرم 🇮🇷
#محرم فرارسید.خیالمان راحت بود مجتبی ومهدی بودند .. حسینیه ساخته شده بود اما هنوز سیستم گرمایشی و .... وصل نشده بود و بخاطر ازدحام جمعیت نیاز به تدارکات و پشتیبانی بود . ابتدای ورودی حسینه تکیه زده شد ه بود برای پذیرایی از عزاداران آقا ابا عبدالله
با شروع محرم مجتبی دم غروب می رفت بساط چای را آماده می کرد .( گاز ها را روشن وسماورها را پرآب می کرد ) بعد می رفت مسجد امام حسن (علیه السلام) پای روضه روشن روان دوباره بر می گشت پنجاه شصت کیلو کیک یزدی می گرفت . داخل ماشین می گذاشت و به حسینه می رفت . و شخصا لباس کار می پوشید و با لبخندی که همیشه بر لب داشت با خوش رویی از عزاداران پذیرایی می کرد . آخرای مراسم خودشو به نزدیکیهای قاسمپور(مداح حسینیه) می رساند . دل سیری گریه می کرد😭😭 و جانانه هم سینه می زد .
دو باره برمی گشت کارتن خالی های شیرینی را بار می زد تا برای فردا شب از آن استفاده بشه . الحق والانصاف حساب کتاب تو کارش بود👌 . و رعایت می کرد. این کار مجتبی بود تا دهه اول محرم تمام می شد .ناگفته نماند یکی دوشب آخر دهه اول که در حسینیه غذا تقسیم می شد،خودش را وقف حسینیه کرده بود و منزل نمی رفت .
شب هفتم محرم حلیم نذری داشتیم آنجا هم سنگ تمام می گذاشت کارها را یه تنه آماده می کرد .حلیمی که بواسطه آن هفت هشت نفری حاجت گرفتند و نذراشون برآورده شد🍃
شهیـد مدافع حـرم مجتبے کرمے🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفتار عجیب پلیس عـراق با زائـران پیاده کربـلا🌹🌹🍃🍃
اللهـمالرزقنا پیاده کربـلا😭