eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.5هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی‌همتا! دستم خالی است و کوله‌پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه‌ای به‌امید ضیافت عفو و کرم تو می‌آیم. من توشه‌ای برنگرفته‌ام؛ چون فقیر [را] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟! بخشی از الهی سیاسی شهید حاج‌قاسم سلیمانی @Modafeaneharaam
🌸 حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: به‌گونه‌ای قرآن بخوان که 👁 چشم تو قرآن را ببیند، 👂گوش تو قرآن را بشنود و 💖 قلب تو نسبت به معارف بلند او حضور داشته باشد. 💎 باید آن را از آفرینندۀ قرآن تلقی کند (بپذیرد)، که قرآن را خدا می‌گوید و تو شنونده قرآن هستی. 🏷 (ره) @Modafeaneharaam
📢 از اداهای بعضی از قرّاء تقلید نکنید ✏️ رهبر انقلاب: از اداهای بعضی از قرّاء هم تقلید نکنید. شما ایرانی هستید و یک هنجارهای زیبا و شیوای خاصّ خودتان را دارید؛ هیچ لزومی ندارد هر جوری که آنها مثلاً حرکت میکنند، انسان آن‌جوری حرکت کند یا مثلاً آن‌جوری لباس بپوشد. گاهی نشان میدهند این قرّاء ما را که مثلاً بیرون هستند، بنده میبینم لباسهایشان شبیه لباسهای آنها است؛ نه، شما همین لباس خودتان را تنتان کنید، با افتخار بروید بنشینید، بهتر از او بخوانید، که بهتر هم میخوانید؛ خیلی‌‌تان بهتر از آنها هم میخوانید. 🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در محفل انس با قرآن کریم. ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ @Modafeaneharaam
📢 کاش هر مسجدی یک محفل تلاوت قرآن باشد! ✏️ رهبر انقلاب: ای کاش، ای کاش هر مسجدی یک محفل تلاوت قرآن باشد! یک قاری قرآن در مسجد حضور داشته باشد، حالا هر شب نه، مثلاً فرض کنید هفته‌ای یک بار، هفته‌ای یک شب، هفته‌ای یک نوبت، دو نوبت جوانهای محل جمع بشوند، قرآن بخوانند، تلاوت کنند. تکثیر حلقات قرآنی در سرتاسر کشور، چه در مساجد، چه در منازل؛ در منازل هم آن کسانی که آمادگی دارند. 🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در محفل انس با قرآن کریم. ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ @Modafeaneharaam
من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه ‎روز در اختیار این انقلاب گذاشتم، چون خود را بدهکار انقلاب و اسلام می‌دانم و انقلاب اسلامی گردن بنده حق زیادی داشت که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشد. فرازی‌از‌وصیت @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خواب عجیب مادر شهید امینی درباره برات شهادت فرزندش @Modafeaneharaam
همین اقا مهدی باکری از خدای خودش عاجزانه خواسته بود که ...! خُدایا من رو یه طوری از این دنیا ببر که بدنم‌ حتی یک وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنه ...!. @Modafeaneharaam
📢 استقامت مردم غزه متأثر از مفاهیم قرآنی است ✏️ رهبر انقلاب: اینجا تصویر غزّه را نشان دادند... دیدید بچّه‌هایی که قرآن میخواندند، همه از حفظ میخواندند... هم حافظ قرآنند، هم به برکت اینکه عرب‌زبان هستند، مفاهیم قرآن را میفهمند. این [قرآن] است که توانسته این ذُروه و قلّه‌ی استقامت را در غزّه و در فلسطین، بخصوص در خود غزّه، به دنیا نشان بدهد؛ این [اثر] قرآن است. این، [آن] صبری است که قرآن میخواهد؛ این استقامتی است که قرآن توصیه میکند؛ این پاداشی است که قرآن به صابرین وعده میدهد؛ این است که اینها را نگه داشته. 🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در محفل انس با قرآن کریم. ۱۴۰۲/۱۲/۲۲ @Modafeaneharaam
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱دلگیر نباش! دلت که گیر باشد ، رها نمیشوی یادت باشد خدا بنده هایش را با آنچه بدان دل‌بسته‌اند آزمایش میکند. -فدا❤ @Modafeaneharaam
🔴 مرد اگر مثل امام رضاش غیور باشد چه شود! 📖 در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیه‌السلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار می‌رفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابینا بود و حتی به او کربل رضای عاجز می‌گفتند. (آقا فرمودند که مشهدی‌ها به نابینا عاجز می‌گویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد می‌آمد و تکبیر می‌گفت. ما بچه بودیم و سال‌ها بود که او را می‌شناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را می‌بینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد. پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و می‌خواستند خودشان ببینند. من هم آن‌جا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور می‌آمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را می‌گرفت و پدر نابینایش را به مسجد می‌آورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر می‌شد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا داده‌اند. گفتند: سال‌ها بود که این دختر بچه دست کربلایی را می‌گرفت و به مسجد می‌آورد. کم‌کم دختر بزرگ شد و به‌اصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچه‌های بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش می‌گوید تو برو خانه من این‌جا می‌مانم. او به امام رضاعلیه‌السلام عرض کرده بود: آقا! من سال‌هاست که نابینا هستم و حتی یک‌بار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یک‌بار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمی‌کنم؛ یا من را شفا بدهید یا همین‌جا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلک‌های مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل می‌شود و بعد از مدتی خوابش می‌برد. در خواب، حضرت رضاعلیه‌السلام او را شفا می‌دهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیده‌ام. 📚منبع: بیانات حضرت آیت‌الله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - 1391/04/17 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #خاطرات_دفاع_مقدس* #نویسنده_محمد_محمودی* #گلابی_های_وحشی #قسمت_دهم
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * رفتیم سه چهار روز در همان مسجد با این جمعیت زیادی که از شهرستانها آمده بودند صبر کردیم تا زمان اعزام به جبهه ها فرا رسید. لباسهای بسیجی را در همان مسجد تحویل دادند. وقتی قرار شد کارت پلاک ،بگیریم قلی که عکس به همراه نداشت پریشان و کلانه بود به هر کس میرسید طلب عکس می کرد. اخر کار که داشت از غصه دق میکرد در جيب من عكس صادق که خودش همراه ما هم نبود، پیدا شد عکس را که به قلی دادم از شوق بال در آورد رفت و کارت پلاک گرفت بالاخره انتظار سرآمد و اتوبوس های زیادی در مقابل حرم و خیابانهای اطراف صف کشیدند و اعزام آغاز شد. اتوبوسها با سرعتی کم از شهر خارج شدند هر از گاهی راننده ها به جنب و جوش بچه ها معترض و عصبانی میشدند اما کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها.! شور و شعف در چهره ی بچه های جبهه موج میزد .هیچ کس سر از پا نمی شناخت و به ذهنش خوف و وحشت راه نداشت کم کم صدای دعا و نیایش به گوش می رسید. گاه گاهی نیز فردی با شوری وصف ناپذیر نوحه سرایی می.کرد شعاری از قبیل ای لشکر صاحب الزمان آماده باش آماده باش بهر نبردی بیامان آماده باش... شور و شوق را بیشتر در کالبد بسیجی ها تزریق میکرد. راننده ها هم با مرام و مسلک ما خو کردند و همرنگ جماعت شدند. وقتی در مسیر از خیابانهای شهرمان گذشتیم در مسیر جاده ،اهواز شیراز ، شیشه ی اتوبوس را کنار کشیدم و در دل با در و دیوار شهر خداحافظی کردیم .نزدیکی های صبح بود که به امیدیه رسیدیم گردانها هر کدام به دستور فرماندهان به خط شدند. بنا شد بعد از نماز صبح دوباره برای سازماندهی به خط شویم. سه چهار روز در امیدیه ماندیم نیروها بین تیپها و لشکرها تقسیم شد. ... @Modafeaneharaam