🌹 #شهید_سیزده_ساله
▪️بهنام محمدی در خرمشهر به دنیا آمد .همان جایی که برای پایداریش جنگید و شهید شد.با وجود مخالفت فرماندهان همیشه خود را به صف اول رزمندگان میرساند . بهنام در کمک رسانی به زخمی شدگان و رساندن مهمات تلاش زیادی میکرد طوری که بعضی اوقات به قدری نارنجک و تسلیحات جنگی با خود میبرد که حتی توان راه رفتن نداشت.
.
▪️بهنام بارها توسط بعثی ها اسیر شد اما هر دفعه با بهانه ای خود را نجات میداد و یا جمله من دنبال مامانم می گردم گمش کردم از دست عراقی ها رهایی میافت و اطلاعات دشمن را برای رزمندگان میبرد.
.
▪️دستش زخمی شده بود گروهبان مقدم از کوله پشتی خود باندی را برای پانسمان کردن دستش در آورد اما بهنام اجازه نداد و گفت: باند را بگذار برای کسانی که تیر خورده اند و یک مشت خاک بر روی زخمش ریخت و رفت ...اوضاع خیلی سخت شده بود. ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در 1359/7/28 پر کشید.
.
📩 #وصیت_نامه #شهید 13 ساله بهنام محمدی: من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم , هر لحظه در انتظار شهادت هستم . پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید.
@Modafeaneharaam
💠 #شهیدے که زمان شهادت و محـل قبر خود را نشــان داد....
🌷روز خاکسپارے شهیـد موزه بود. اکثر بچه هاے قدیم لشـکرجمع بودن...
با حاج عبدالله به حسینیه گلزار شهدا تکیه داده بودیم.
گفت فـلانی, این آب خورے رو می بینے؟
(و به اب خوری کنار مزار شهیدسپاسی اشاره می کرد.)
گفتم :خــوب؟
گفت: هفته دیگه, جاے اون یه شهید دفن می کنید؟
گفتم کی؟
گفت:حاج عـبدالله رودکی!😳😳
گفتم :خواب دیـدے خیـر باشـه!😊
به چند نفر دیگه هم سپــرد.
هفته بعدشد. شب خوابی دیدم که مطمئن شدم, خبــر بدی در راه است.
تا خبرشهادتش امد. بعد هم گفــتن از تهران آمــده اند تا پیــکر حـاج عبدالله را ببــرن تهران.., بهشت زهرا!
سریع خــودم را رساندم و با عصبانیت گفتم :مگــه نشــنیده اید امام فرمودند ملاک وصیت شهدا است!
گفتن بله!
گفتم: هفته پیش به من گفت کجا دفن شود, به چنــد نفر دیگر هم...
چه جایے بهتر از کنار مجــید سپاسے!
🍃🌷🍃
#شهید حاج عبدالله رودکی
#شهداےفارس
#سالروزشهادت
@Modafeaneharaam
💠 عملیات بیت المقدس بود, ازاد سازی خرمشهر.
حسن تک تیرانداز بود من هم تیربارچی...
اولین روز سقوط شهر بود که وارد خرمشهر شدیم. تک و توک درگیری توی شهر بود, هلیکوپترهای عراقی هم که دیگر محل نیروهای خودشان را نمی دانستن, مرتب در حال گشت بودن.
حسن گفت مجید من برم تو این سنگر ببینم چه خبره.
ربع ساعتی گذشت که دیدم, یک عراقی از در سنگر امد بیرون, تا امدم ببندمش به رگبار, گفت:
نزن بابا, حسنم!
خودش بود, یک دست لباس نو عراقی پوشیده بود.
قیافه سبزه اش هم کمک کرده بود تا بشود یک عراقی تمام عیار!
به سنگر لجستیک عراقی ها تک زده بود. چند دقیقه بعد سر و کله یک هلیکوپتر عراقی پیدا شد, من پناه گرفتم, اما حسن ایستاد و چشم دوخت به هلیکوپتر. چند لحظه بعد یک بسته بزرگ تدارکات از هلیکوپتر جلو حسن افتاد. حسن هم یک موشک ار پی جی به سمتش شلیک کرد.
موشک به هلیکوپتر خورد و منفجر شد..
آن روز از رادیو سراسری با حسن مصاحبه کردند ...
حسن دیگر ان لباس را بیرون نیاورد و بین بچه ها معروف شد به حسن عراقی!
#شهید حسن صفرزاده(حسن عراقی)
#شهدای_فارس
@Modafeaneharaam
🔹عكسی بسيار شورانگيز و پر رمز و راز:
اين عكس متعلق به كربلايی سيد مصطفی صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش باقی مانده است:
"نرخ رفتن به سوريه چند است؟
قدر دل كندن از دو فرزند است"
آخرین نفر پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و #مصطفی ساعت ۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش میگذشت خیلی دلتنگش بودم، حرف که میزدیم گفتم: "مصطفی جان! مواظب خودت باش خیلی دلم برایت تنگ شده"
گفت: "مادر! من را به حضرت زینب(س) بسپار، دلت آرام میشود"
باور کنید الان هم با اینکه پسرم #شهید شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س)، میدانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده...
مصطفی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۵ به منطقه مقاومت سوريه اعزام و در تاريخ ۱۳۹۶/۳/۱۶ مصادف با يازدهم ماه مبارك رمضان در وقت افطار در حماء به دست تكفيری های جنايتكار به درجه رفيع #شهادت نائل آمد...
#مدافعانحرم
@Modafeaneharaam
🌷 چله ی توسل به شهدا 🌷
💌 دعوتنامه ای از طرف شهدا
💎 توسل به ۴۰شهید برای #حاجت_روایی
❣ هرروزمعرفی یک #شهید همراه با 👇👇👇👇👇
#زندگینامه_خاطرات_شهدا
#نابترین_عکس_فیلم_شهدا
#سخنان_وصیتنامه_شهدا
#داستانهای_خواندنی_شهدایی
📣📣📣 توجه توجه 👇👇👇
💢 شروع چله جدید ( #بیست_و_ششمین دوره) از تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲۸ روز دوشنبه ، مصادف با روز عید قربان میباشد.نیت کنید و با دوستان شهدایی همراه شوید
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🆔 @Canal_tavasol_be_shohada
💠روز اول مدرسه با چادری که برادرم رسول برایم خریده بود به مدرسه رفتم. وقتی به کلاس اول رفتم دیدم هیچ کس جز من چادر ندارد.
وقتی به خانه برگشتم چادر را در آوردم و گوشه ای انداختم، گفتم هیچ کس چادر نداشت من هم چادر نمی خواهم خجالت می کشم.
رسول از کار من ناراحت شد. بعد از مکث کوتاهی به من گفت:
می دانی ارزش این چادر چقدر است که آن را به زمین زدی؟
می دانی چند نفر کشته شدند تا تو بتوانی با چادر به مدرسه بروی!
کلی آن روز در مورد چادر و نقش آن با من صحبت کرد.
بعد هم گفت تو باید چادر بپوشی و دوستانت را هم برای پوشیدن چادر تشویق کنی، همیشه چادرت را دوست داشته باش!
من از آن روز چادرم را دوست درام و قدر آن را می دانم.
🌱🍃🌷🌱🍃
#شهید عبدالرسول محمدپور
#شهدای_فارس
@Modafeaneharaam
#وصیت شهید به من وتو ♥
#شـهـیـد: حاج علی اکبر بختیاری مقدم 🌷
🕊 در همه دعاها امام زمان عجل الله را فراموش نکنید و برای سلامتی وجود مقدس شان دعا کنید و در همه امور از حضرتش استمداد بطلبید
🌹نثار روح پاک شهید حاج علی اکبر بختیاری مقدم صلواتی هدیه بفرمایید...
@Modafeaneharaam
🔰عباس چندین بار مجروح شد. در خیبر مچ دستش به شدت مجروح شد، در عملیات دیگر ترکشی به سینه اش کنار قلبش نشست. اما هر بار بدون از دست دادن زمان به منطقه بر می گشت. در فاو شیمیایی شد و در بیمارستان بستری. تا به خودش آمده و به هوش آمده بود، با لباس بیمارستان فرار کرد و به عملیات برگشت. آنجا چند خبر نگار گیرش انداختند، اما زیر بار مصاحبه نرفت و از دست آنها هم فرار کرد تا در عملیات باشد...
🔰هر وقت از عباس می پرسیدم در جبهه چه کار می کنی، می خندید و می گفت:«هیچی یک تفنگ خالی می دهند دستم، تا عراقی ها به سمتم آمدند از ترس آن را به آنها تحویل می دهم!»
بعد از مفقود شدن عباس فهمیدم، عباس فرمانده گردان بوده و یلی از یلان جنگ!
آخرین باری که تماس گرفته بود، گفتم: «عباس، پسر عمویم مفقود شده، اگر می توانی خبری از او برای ما بیاور!»
عباس با خوشحالی گفت: « به! چه خوب است که مفقود شده!»
همان شب خودش برای عملیات رفت و مفقود شد!
🌱🌷🌱🌷
#شهید عباسعلی میرزایی دولت آبادی
#شهدای_فارس
سمت: معاون گردان زرهی، لشکر 19 فجر
#ایام_شهادت
@Modafeaneharaam
🌷شهید عباس جوشقانیحسینآبادی:
«خوب دقت کنید به چه کسی رأی میدهید که اگر خطا کنید روز قیامت جوابگوی خون شهیدان خواهید بود.»
🌷شهید رضا جوادی:
«آگاهانه انتخاب کنید و نگذارید هوسهای شیطانی در شما راه پیدا کند.»
🌷شهید صفر جبار زارع:
«در همه انتخابات شرکت کنید و رأی خود را بدهید.»
🌷بیعت باشهدا🌷
#شهید
#انتخابات
@Modafeaneharaam
🌷نگاه شهدا به حضور ماست...🌷
✅مدیون شهداهستیم
🌺یادشهداباصلوات 🌺
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم 💫
#شهید
#انتخابات
@Modafeaneharaam
🔰روز اولی بود که به جبهه امده بود.گفت برادر از کجا میتونم زنگ بزنم شیراز؟
گفتم بزار برسی, عرقت خشک بشه!
با خجالت سرش را پایین انداخت و گفت مدتی پیش عروسیم بود. شنیدم جبهه به نیرو نیاز داره,نتونستم بی خیال بمونم, عروسو ول کردم اومدم!
جا خوردم, از این همه غیرت. چند روز بعد با امبولانس رفت خط شهید بیاره, دیگه برنگشت!
#شهید جاویدالاثر الله قلی عقدکی
#شهداےفارس
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴- جزیره مجنون
@Modafeaneharaam
علاقهاش به #شهدا و #شهادت آن قدر بود که همیشه در گلزار شهدا سراغش را میگرفتیم🌹.
حتی با یکی از شهدای مدافع حرم در همین گلزارشهدا و سر مزار او دوست شده بود. میگفت یک بار رفته سر مزار شهید رسول خلیلی. نوشتههای روی سنگ مزار را خوانده و دیده بود از او کوچکتر است. بعد رو به شهید رسول خلیلی کرده و گفته بود شما چهارماه از من کوچکترید. من اینجا زنده باشم و شما نه!...
از همان جا با این شهید دوست شده بود و همیشه سر مزارش میرفت. علاقهاش آنقدر زیاد بود که کنار مزار شهید خلیلی یک جای خالی بود. نوید آنجا را به عنوان #مزار خودش انتخاب کرده و کروکیاش را کشیده و وصیت کرده بود اگر من #شهید شدم من را اینجا دفن کنید....
راوی: پدر شهید مدافـع حـرم نویدصفری🌹
@Modafeaneharaam