#از_روسيه🇷🇺
🔴روايت يك ژورناليست روس از ديدارش با سردار سليمانى:
من چندين بار به طور اتفاقى در سوريه با سردار سليماني ملاقات كردم.
به خوبي به ياد دارم چگونه در أبوكمال او و گارد امنتي و مترجمش نشستند در كنار جاده و با فرد روستايي منطقه صحبت ميكردند.☝️
گروه ما از كنار [آنها] عبور ميكردند و ما توقف كرديم. ژنرال به ما سلام كرد. از ما خواست تا از او فيلم و عكس نگيريم. اما با علاقه و با مصلحت صحبت كرد. 😊درباره ديدگاه خود در رابطه با اوضاع و وضعيت سياسي داعش و پتانسيل آن و به طور كلي درباره شرايط منطقه توضيح داد. ١٥ دقيقه صحبت كرديم. بعد او خداحافظي كرد و با يه جيپ خاكي رفت.💔 سليماني براي ايران پدر فتح و پيروزي بر جنگ طلبى داعش در سوريه است.☝️ او در ميهن خود ايران از محبوبيت بزرگي بهره ميبرد.
سپاه پاسداران اسلامي بنابر قرائت آمريكا سازمان تروريستي است اما آنها همان تروريست ها هستند مثل نيروى نظامي ويژه آمريكا.😡
ترور و قتل سليمانى، حمله و تجاوز به ايران است. حتي اسرائيل به نظر من به سليماني ضربه نزد. در واشنگتن خواستند به سرنوشت ميليون ها نَفَر در منطقه بي توجهي كنند.😔
هررئيس جمهور آمريكايي بايد جنگ مخصوص به خودش رو داشته باشد.❗️
سردار دلها شهید قاسم سلیمانی💔
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹واکنش زائران حرم رضوی لحظه اعلام خبر شهادت سردار سلیمانی در مراسم دعای ندبه💔😔
#سپهبد_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
@Modafeaneharaam
#هم_اکنون
تشییع پیکرهای مطهر شهدا و سردار حاج قاسم سلیمانی در کربلای معلی و بین الحرمین💔
كربلاء المقدسة منطقة ما بين الحرمين تعج بجموع المشيعين لجثامين القادة الشهداء في مدينة ابي الاحرار الحسين عليه السلام
#عراق
#کربلا
@Modafeaneharaam
#فوری
"ساعت دقیق تشییع پیکر سرداران شهید اسلام در مشهد مشخص شد"
🌷مراسم تشییع شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس
📆فردا یکشنبه ساعت ۱۲:۳۰
👈از میدان ۱۵ خرداد
(منبع:خبرگزاری صدا و سیمای خراسان رضوی)
#مشهد
@Modafeaneharaam
34.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیش بینی #سردار_سلیمانی از نحوه ی شهادت خود💔
از زبان فرزند شهید مدافع حرم حسین محرابی
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ سردار شهید سپهبد #حاج_قاسم_سلیمانی🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای
جمع کل صلوات:
🌹93,906🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
ختم صلوات به نیت #شهادت⏬
سردار شهید
#ابومهدی_المهندس🌹
#حشد_الشعبی
هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
مهلت صلوات فرستادن تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇
🆔 @Rahbar_eshgh
مدافعان حرم 🇮🇷
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️ #شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_شصت_وپنجم 😔 پنجشنبه روز عید قربان، مامان حالش بدت
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_شصت_وششم
🌸 ساعت پنجِ صبح روز شنبه تلفن مصطفی زنگ خورد.
مکه بود. مرد پشت تلفن حاشیه می رفت.
مصطفی گوشی به دست داخل اتاق قدم می زد.
😒 داشت حوصله اش سر می رفت. می خواست بگوید :
_ فقط یک کلام بگو محسن کجاست؟!
آخرش خبر شهادت محسن را داد.
زمین انگار از زیر پای مصطفی کنار رفت.
نفهمید خودش کجا و گوشی اش کجا افتاد.
دستی همه چراغ ها را خاموش کرد.
😭 به هوش که آمد تمام تنش تیر می کشید.
انگار داشت قالب تهی می کرد.
خانمش، آقای همسایه طبقه بالا را خبر کرده بود.
یکهو غصه بزرگی دیگری روی دلش نشست :
_ چطور این خبر را به بابا و مامان بگوید؟ 😭
🌹 نمی توانست رانندگی کند.
همراه همسایه و خانمش راه افتادند سمت کوچه جوادیه.
هوا تازه داشت روشن می شد. زنگ خانه را زدند.
🌻 بابا گوشی را برداشت.
_ بابا یه لحظه بیاین بیرون.
بابا که از حضور مصطفی آن وقت صبح جا خورده بود، با دیدن پیراهن مشکی اش بیشتر تعجب کرد.
😧 _ چرا مشکی پوشیدی؟!
مصطفی زد زیر گریه.
بابا را بغل کرد :
_ خوش به حالتون که همچین بچه ای تربیت کردین! 😭
خانمش هم به هق هق افتاد.
😰 بابا پرسید :
_ یعنی چی مصطفی؟!
شانه های لاغر بابا را بیشتر فشرد :
_ یعنی اینکه پسرتون یک عمر سر سفره قرآن و اهل بیت علیهم السلام بزرگ شد و آخرش به پاداشش رسید! شهید شد بابا ...
🌷بابا یکدفعه تو آغوش مصطفی از حال رفت .
کمر مصطفی داشت می شکست.
با کمک همسایه بابا را برد داخل ماشین ...
@Modafeaneharaam
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_شصت_وهفتم
💔 مصطفی آهسته وارد اتاق شد.
سلام کرد.
مامان با چادر سفید سرجانماز نشسته بود وتسبیح می گرداند.
پرسید :
_ چرا مشکی پوشیدی مصطفی؟! شهادت کدوم امامه؟!
😭 مصطفی چهار زانو روبه رویش نسشت :
_ مامان شیرت خیلی پاک بود!
= چی می گی مصطفی؟!
😓😭 سرش را انداخت پایین :
_ تربیتت خیلی خاص بوده که همچین بچه ای توی دامنت بزرگ شده!
😧😢 مامان دست هایش را گذاشت روی جانماز و به طرف مصطفی خم شد.
دوباره پرسید :
_ نمی فهمم! چی می گی مصطفی؟!
😭💔 بغضش ترکید . گفت :
_ خوش به حالت مامان!
خدا قربانیت رو قبول کرد! روز عید قربان پسرت شهید شد!
🌹مامان کمی به چشم های گریان مصطفی خیره شد.
بعد انگار نخواست هیچ چیز این دنیا را ببیند. آهسته چشم هایش را بست و بی هوش روی جانماز افتاد. 🌷
😓 مصطفی خواست شانه هایش را بگیرد اما نتوانست. اتاق دور سرش چرخید و افتاد کنار مامان.
🌼 مامان تازه بنرهای تبریک موفقیتش در مالزی را جمع کرده بود و حالا آمده بودند بنرهای تسلیت شهادتش را نصب کنند.
🌺 محسن دلش را از دنیا کنده بود.
خیلی جاها می رفت و می آمد اما به مامان می گفت :
_ لذتی نداشت. دنیای خوبی نیست مامان! 😔
🍁🍂 و مامان یقین داشت که محسن در همین بیست روزی که در مکه بود، شهادت خودش را خدا گرفته بود .
مگر این همان دعای چندین و چند ساله محسن نبود؟!
@Modafeaneharaam