eitaa logo
دُڂت‌گُمݩاݦ ۜ
248 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
32 فایل
🌸🍃 بہ‌ناݦ‌پࢪ وࢪدگاࢪ ‌ݟشق آیدی مدیر @Famitio حۻوڔتـــــ‌‌ ایݩ‌جا اتــــڣاقے نیسٺ🍃 دعۏت ݩامہ‌اے💌 از سوێ مادࢪ گمݩامم داࢪئ💫 کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
دُڂت‌گُمݩاݦ ۜ
اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم✨
♥️📚 📚 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° کلافه به ساعت رو مچم نگاه کردم _اه چرا نمیاد پس؟!! مامان گفت +چرا انقدر تو غر میزنی؟ _خب چیکار کنم؟خسته شدم. تازه درس هم دارم. +خب خودت از ذوق داشتی میمردی زود حاضر شدی _وا مامان ...! با شنیدن صدا بوق ماشین محمد گفت: +بیا اومد ازش خداحافظی کردم و رفتم پایین. تو دوربین گوشیم یه نگاه به خودم کردم و در رو باز کردم. محمد منتظر تو ماشین به رو به روش خیره بود در ماشین رو باز کردم و گفتم _پخخخخ برگشت سمتم لبخند زدو +سلام _سلام +خوبی؟ _اوهوم!عالی.تو چطور؟ +منم خوبم. خب کجا بریم؟ گوشیم رو در اوردم و ادرسی که از مژگان گرفتم رو براش خوندم این دوازدهمین مزونی بود که میرفتیم. سرش رو تکون دادو حرکت کرد . _چرا انقدر دیر اومدی؟ +رفتم بنزین بزنم که معطل نشی! _اها چه خبر؟ +سلامتی رهبر چیزی نگفتم ساعتی که بابا سر عقد بهش زده بود تو دستش بود. بعد از چند دقیقه سکوت رسیدیم همونجایی که مژگان ادرسش رو داده بود محمد بعد از اینکه پارک کرد پیاده شد منم همراهش پیاده شدم با دیدن مژگان رفتم سمتش همو بغل کردیم و رفتیم‌تو مزون محمد هم‌پشت سرمون اومد محمد یه گوشه ایستاد من و مژگان رفتیم بین لباس ها.. با دیدن هر کدوم کلی ذوق میکردیم و میخندیدیم همینجور که بینشون میچرخیدیم و حرف میزدیم چشممون به یه لباس سفید قشنگ خورد. مژگان ایستاد و گفت: +وای فاطمه اینو نگاااا _اره منم میخواستم بگم خیلی نازه. تازه زیاد باز هم نیست. دامنش رو گرفتم تو دستم _وای مژی این خیلی قشنگه. از بالا تا پایینش پر از نگین و سنگ های قشنگ بود در عین سادگی فوق العاده بود و به دلم نشست دستم رو بردم‌سمت تورش و یه خورده رفتم‌عقب رفتم ناخوداگاه برگشتم‌ببینم کی پشت سرمه که با لبای خندون محمد مواجه شدم _وای ترسیدم محمد. +کدوم لباسه؟ _اینه. نگاه کن چقدر قشنگه. مژگان بلند گفت: +مگه میشه سلیقه ی من بد باشه محمد برگشت طرفش بعد از یه مکث چندثانیه ای گفت +خوبه؟ دوسش داری؟ _ب نظر من‌که ‌اره ولی تو چی میگی؟ +من حرفی ندارم همین که تو میگی قشنگه ، قشنگه! قدم های مژگان رو پشتمون حس میکردم محمد گف: +باهاشون صحبت کنین اگه خواستی بپوشش راستی زنگ بزن از مادر هم‌نظرشونو بپرس +مامان تو راهه _اها باشه این رو گفتو از ما دور شد قرار شد تا مامان بیاد لباس رو بپوشم. مسئول مزون مشغول در اوردن لباس بود. رفتم تو اتاق پرو و لباسو پوشیدم انقدر که قشنگ بود دلم میخواست از ذوق جیغ بزنم. یاد همه ی روزهایی افتادم که زار میزدم و گریه میکردم. مژگان هلم داد که یه ذره جابه جا شدم _چته مژگان ؟اه. میافتم زمین لباس مردم نخ کش میشه چرا درک نداری؟ +میگم برم به آقا محمد بگم بیاد؟ حواست کجاست تو دختر؟ _خب برو بگو بیاد دیگه به من چیکار داری؟ای بابا با رفتن مژگان دوباره تو سیل رویاهام غرق شدم @Modafeonrohzeynab بہ قلمِ🖊 💙و 💚
♥️📚 📚 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° چند وقتی بود که دنبال کت و شلوار میگشتیم براش .. ولی محمد همش برخلاف میل من میرفت بین ساده ترین ها... عصبی گفتم _چرا فکر کردی من میزارم اینا رو بپوشی؟نمیگن موحد گدا بود واسه دامادش هیچی نخرید؟ +فاطمه اذیت نکن تو رو خدا ! من نمیتونم چیز سنگین بپوشم. سختمه. همینجوریش هم همه نگاهشون به ماست...دیگه نمیخام لباس پرزرق و برق بپوشم. خجالت میکشم بیخیال ... _اه محمد شورشو در اوردی دیگه بس کن خواهش میکنم. _ناراحت نشو فاطمه جان فروشنده مغازه نگاهمون میکرد. از فروشگاه رفتم بیرون. محمدم‌اومد دنبالم‌ سوییچ زد که نشستم تو ماشین. خودش هم بعد از من نشست. بدون اینکه چیزی بگه حرکت کرد. خیلی ناراحت شده بودم. سرم رو به شیشه ی ماشین تکیه دادم ونفهمیدم چقدر گذشت که دم خونه ی خودشون نگه داشت. گفتم: _چرا منو اوردی اینجا؟ من میخوام برم خونه خودم‌ چیزی نگفت و رفت تو حیاط من هم به ناچار پشتش رفتم. رفت بالا و محکم در رو بست . الان اون بهش برخورده بود یعنی؟ چه آدم پرروییه. در رو باز کردم و وارد شدم. صداش زدم : _محمد نشست تو اتاقش و یه کتاب دستش گرفت رفتم کنارش نشستم و کتاب رو از دستش گرفتم _یعنییی چیی؟؟؟چرا جواب منو نمیدیی؟ من باید قهر کنم،تو قهر میکنی؟ برگشت طرفم و با اخم گفت : +مگه بچه ام که قهر کنم؟ _خب پس چرا اینجوری میکنی؟ +فاطمه من خوشم نمیاد جایی که یه مرد غریبه هست یا اصلا هرکس دیگه، صدای شما بالا بره . وقتی میتونستیم حرف بزنیم دلیلی واسه لجبازی نبود.این چه رفتاری بود که نشون دادی؟ من که همیشه واسه نظرت ارزش قائل شدم‌ و سعی کردم اونطوری که تو میخوای بشه! اونوقت تو حتی اجازه حرف زدن هم نباید بهم بدی؟کارت خیلی بچگونه بود. پوزخند زدم و گفتم : _آره دیگه با این همه اختلاف سنی حق داری بهم بگی بچه ... نفس عمیق کشید و گفت : +ببین عزیزم من که گفتم از جلب توجه زیاد خوشم نمیاد .وقتی میتونم با یه کت و شلوار ساده تر آراسته ومرتب باشم چرا برم کت به اون گرونی رو بخرم؟ خداییش من اون رو تن یکی ببینم خندم میگیره ... من تو عمرم اونطوری نپوشیدمم.... فاطمه باور کن انقدر دوماد زشتی نمیشم که کنارم ابروت بره و احساس خفت کنی... دلم براش سوخت.میخواستم بگم هر طوری که کنارم باشی احساس افتخار میکنم ،ولی غرورم اجازه نداد. @Modafeonrohzeynab بہ قلمِ🖊 💙و 💚
از ایموجی ها،استیکرها،گیف ها(Gif 's ) بشکل پنج وارونه،درهرطرح ورنگ آن استفاده نکنید: سلام علیکم؛ عرض ادب و احترام........ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي پروردگارا سينه‏ ام را گشاده گردان وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي و كارم را براى من آسان ساز وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي و از زبانم گره بگشاى يَفْقَهُوا قَوْلِي (تا) سخنم را بفهمند. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ ((الهی آمین)) طبق شریعت الهی همیشه : حلال از حرام جدا هست و تا قیامت و بعد قیامت هم جدا خواهد بود. حق از باطل جدا هست و تا قیامت و بعد قیامت هم جدا خواهد بود. ایمان از کفر جدا هست و تا قیامت و بعد قیامت هم جدا خواهد بود. این ایموجی ها،استیکرها،گیف ها(Gif 's ) بشکل پنج وارونه، درهرطرح ورنگ آن؛ مصداق باطل است؛ چرا که ابداع کنندگان آنها لذت طلبان باطل گرا علی الخصوص لذت طلبان جنسی جهانی هستند. مثل: ..... ..... .... ... که عبری آن قبالا است.... و.......... پس خردمندانه عمل نمائیم ؛ باطل و حق را باهم مخلوط نکنیم. روشنگری اسلامی @Modafeonrohzeynab
دعای پایان ماه صفر ان شاالله با خواندن این دعا در پایان ماه صفر از بلا بدور بوده حاجت روا شوید ابتدا نیت کنید” سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین “خداوندا مرا از غم و دل تنگی نجات ده، شادم ساز و مرا شامل رحمت خود کن، ای پروردگار جهانیان” نقل است که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس مردم را از این دعا با خبر کند در گرفتاریش گشایش می‌شود.
کرونا در کربلا سفید شد شهرک سید الاوصیا که مخصوص قرنطینه بیماران کرونایی در کربلا بود خالی از بیمار کرونایی اعلام شد . آقایان وزارت بهداشت قصد ندارند توضیحی بفرمایند تا بدانیم بعد از اجتماع 14میلیون نفری اربعین آن هم بدون ماسک ،چرا کربلا بیمار کرونایی ندارد
⭕️ ۶۷ داروی طب سنتی برای درمان کرونا کد اخلاق گرفتند. 👤آرمان زرگران مشاور امور بین‌الملل دفتر طب ایرانی وزارت بهداشت: با آماری که یک ماه پیش منتشر شد، از مجموع بیش از ۲۵۰ طرح تحقیقاتی مصوب دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور در ارتباط با کرونا که کد اخلاق کمیته و کد IRCT را گرفتند، ۶۷ طرح، طرح‌های طب سنتی، طب مکمل و گیاهان دارویی است که نشان‌دهنده یک پتانسیل بزرگ در این حوزه است. ✍پ.ن: 🔹خبر، خبر خوبی است و این بواقع نشان دهنده ی ظرفیت های عظیم طب ایرانی است، اما به رغم تمام این فعالیت ها و پژوهش ها، به نظر می رسد تنها یک داروی طب ایرانی خط قرمز آقایان محسوب می شود که علت آن هم بر می گردد به این که، این داروی بیچاره، علاوه بر برخی منابع طب ایرانی، در منابع روایی ما هم آمده است! 🔸به نظر می رسد عده ای قویاً در حال مبارزه هستند تا چهره ای علمی از مکتب اهل بیت(ع) به مردم نشان داده نشود. 🔹به هر روی، تمام کسانی که عامدانه نمی خواهند پژوهشی در مورد کارآمدی در پیش گیری از کووید-۱۹ یا درمان آن صورت گیرد، دستشان به خون تک تک افرادی که هر روز قربانی این ویروس شوم می شوند، آغشته است و در قتل آنها شریک اند. 🔸حال که ناکارآمدی ۴ داروی اصلی کووید-۱۹ در عرصه ی بین المللی تقریباً ثابت شده است، خطاب به مولایمان حضرت رضا(ع) عرض می کنیم: آقاجان! شما شاهد باشید که بنا به سفارش خودتان، ما تا می توانستیم در احیای امر شما که در این مقطع حساس، احیای داروی پدر بزرگوارتان حضرت کاظم(ع) بود، کوشیدیم و از هیچ تلاشی دریغ نکردیم، ولی افسوس و صد افسوس که بی سواد تمامی درها را به روی ما بسته اند. ❤️ آقای ما، مولای ما، دعا کن برای ما... ◾️شهادت خورشید خراسان، ولی نعمت ایرانیان، امام رئوف، عالم آل محمد(ص)، حضرت رضاجان(ع)، بر همه ی شیعیان تسلیت باد. ‼️خبرگزاری فارس | 67 داروی طب سنتی برای درمان کرونا کد اخلاق گرفتند/ بزرگترین اشتباه طب مدرن چیست؟ ✅ کانال واحد سلامت مؤسسه مصاف(سلام) @Modafeonrohzeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا