الهى چون تو حاضرى چه جويم و چون تو ناظرى چه گويم.
#حسنزاده #آملی ، الهی نامه ص 10
https://eitaa.com/MohammadGelayeri
زندگی نامه خود نوشت علامه #حسنزاده 1
اين كلمه را در پاسخ نامه عزيزى كه بيوگرافى مرا خواسته بود نگاشتهام:
بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمد للّه ربّ العالمين.
با تحيّت و سلام: ارباب معرفت دانند كه احياى آثار و تراجم احوال بزرگان علم تا چه اندازه براى همه طبقات اجتماع از هر حيث مفيد است ولى اين كمترين درباره خود چه بنگارد كه نه تأليفى شايان تعريف دارد، و نه تصنيفى سزاوار تحسين. نه عقدهاى را به بنان خود گشوده است، و نه مشكلى را به بيان خود حلّ كرده است. نه اهل حلّ و عقد است، و نه مرد رتق و فتق. نه بمقامى واصل شده است، و نه بهرهاى از او حاصل. گويى درباره وى گفته آمد:
نه شكوفهاى نه برگى نه ثمرنه سايه دارم همه حيرتم كه دهقان به چه كار كشت ما را
عمرش از خمسين بگذشت و خود هنوز از عقل هيولانى نگذشت، مع ذلك بنا بفرموده ايزد تعالى: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها، و بدستور ولى اللّه اعظم امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق- عليهما السلام- ردّ جواب الكتاب واجب كوجوب ردّ السلام، اين چند جمله تحرير مىگردد:
نام حسن و بشهرت حسنزاده آملى در هزار و سيصد و هفت هجرى شمسى در ايران لاريجان آمل متولد، و در حجر كفالت و تحت مراقبت پدر و مادرى الهى تربيت و از پستان پاك مادرى مؤمنه عفيفه صدّيقه شير نوشيدهام سقاهما اللّه و جميع المؤمنين شرابا طهورا.
تحصيلات كتب ابتدائيه را كه در ميان طلاب علوم دينيّه معمول و متداول است از نصاب الصبيان و جامع المقدمات و شرح الفيه و سيوطى و حاشيه ملا عبد اللّه بر تهذيب منطق و شرح جامى بر كافيه نحو و شمسيه در منطق و شرح نظام در صرف و مطول در معانى و بيان و بديع و معالم در اصول و تبصره در فقه و مغنى اللبيب در نحو و شرايع محقق در فقه و چندين كتب جلدين شرح لمعه در فقه و قوانين در اصول تا مبحث عام و خاص را در آمل كه همواره از قديم الدهر واجد رجال علم بود، از محضر مبارك روحانيين آن شهر كه همگى از اين نشأه رخت بر بستهاند و برياض قدس در جوار رحمت رب العالمين آرميدند، فرا گرفتم. و نيز از بعضى تعليم خط مىگرفتم، تا اينكه خودم در آمل چند كتاب مقدماتى را تدريس مىكردم.
هزار و يك كلمه كلمه 164
https://eitaa.com/MohammadGelayeri
زندگی نامه خود نوشت علامه #حسنزاده 2
پس از آن در شهريور هزار و سيصد و بيست و نه شمسى بطهران آمدم و چند سالى در مدرسه مبارك حاج ابوالفتح- رحمة اللّه عليه- بسر بردم و باقى كتب شرح لمعه و از عام و خاص قوانين تا آخر جلدين آنرا در محضر شريف مرحوم آية اللّه آقا سيد احمد لواسانى- رضوان اللّه تعالى عليه- درس خواندهام.
و بعد از آن چندين سال در مدرسه مبارك مروى بسر بردم تا بارشاد جناب آية اللّه حاج شيخ محمد تقى آملى قدس سرّه بمحضر مبارك علامه حاج ميرزا ابو الحسن شعرانى طهرانى مسجد حوضى- اعلى اللّه تعالى مقاماته- آشنا شدم و آن بزرگوار چون پدر مهربان ساليانى دراز در كنف عنايتش همّ خويش را بتربيت و تعليم اينجانب مصروف داشت و از فنونى چند درى بروى اين ناچيز بگشود:
از منقول تمام مكاسب و رسائل شيخ انصارى (قده) و جلدين كفايه آخوند خراسانى (قده) و پس از آن كتاب طهارت و كتابهاى صلوة و خمس و زكوة و حج
وارث جواهر را بصورت درس فقه خارج استدلالى محققانه.
از معقول اكثر شرح خواجه طوسى قده بر اشارات ابن سينا قده و اكثر اسفار ملّاصدرا قده و كتاب نفس و حيوان و نبات و تشريح شفاى شيخ رئيس كه از كتاب نفس تا آخر طبيعيات شفاء است.
از تفسير تمام دوره تفسير مجمع البيان طبرسى از بدو تا ختم آن.
از كتب قرائت و تجويد: شرح شاطبيه.
از كتب رياضى و هيئت و نجوم: فارسى هيئت قوشجى، و شرح چغمينى قاضىزاده رومى، و اصول اقليدس و اكرمانالاؤوس بتحرير خواجه طوسى، و شرح علامه خفرى بر تذكره خواجه، و از اول تا آخر زيج بهادرى، و مجسطى بطليموس به تحرير خواجه طوسى، و عمل بربع مجيّب و اسطرلاب.
از كتب رجال و درايه: دوره جلدين جامع الرواة اردبيلى و درايه فارسى كه از مؤلفات خود آنجناب است.
از كتب طب: قانونچه چغمينى و تشريح كليات قانون شيخ رئيس بوعلى سينا و قسمت اعظم شرح نفيس بن عوض مشهور بشرح اسباب.
در آن سنوات استاد آية اللّه حاج ميرزا ابو الحسن رفيعى قزوينى- قدّس سرّه- از قزوين- بتهران تشريففرما شدند و اقامت فرمودند كه بهدايت جناب استاد شعرانى بحضور شريفش تشرّف يافتم و چند سال در محضر مباركش نيز به تحصيل علوم نقلى و عقلى و عرفانى از اسفار صدر اعاظم فلاسفه و شرح علامه فنارى بر مصباح الانس صدر الدين قونوى، و خارج فقه و اصول مشتغل بودم. آن عالم ربّانى بر اين بنده ناچيز عنايات و توجّهات خاصّى مبذول داشت.
و نيز از محضر مبارك حكيم الهى و عارف ربّانى استاد ميرزا مهدى الهى قمشهاى- رضوان اللّه تعالى عليه- تمام حكمت منظومه متأله سبزوارى و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شيخ رئيس را تلمذ نمودهام و نيز در مجلس تفسير قرآن آنجناب خوشهچين بودهام. و آنجناب به من فرمودند وقتى به الحاح و ابرام شما خواستم درس منظومه را قبول و شروع كنم با قرآن مجيد استخاره كردهام اين آيه كريمه آمد وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.
و نيز مدتى مديد در تهران توفيق استفاضه از مباحث درس خارج فقه و اصول جناب استاد آية اللّه حاج شيخ محمد تقى آملى- قدس سرّه- يافتم.
و نيز از اعاظمى كه در تهران بادراك محضر مقدسش بهرهمند بودم جناب حكيم الهى و عارف صمدانى استاد محمد حسين فاضل تونى- رحمة اللّه تعالى عليه- است كه قسمتى از طبيعيات شفا و شرح علامه قيصرى بر فصوص شيخ اكبر محيى الدين عربى را در نزد ايشان تلمذ نمودهام.
و نيز قسمتى از طبيعيات شفا را در محضر مبارك جناب آية اللّه حاج ميرزا احمد آشتيانى (قده) خواندهام.
هزار و يك كلمه كلمه 164
https://eitaa.com/MohammadGelayeri
زندگی نامه خود نوشت علامه #حسنزاده 3
در دوشنبه 25 ج 1/ 1383 ه ق برابر با 22 مهر 1342 ه ش به قصد اقامت در قم تهران را ترك گفتيم.
و اكنون كه ماه ولايت رجب 1404 ه ق و ارديبهشت 1363 ه ش است در حدود 21 سال است در حوزه علميه قم كه هنالك الولاية للّه الحق بتدريس معارف حقّه محمّدى صلّى اللّه عليه و آله اشتغال دارم.
از كسانى كه در قم بر اين بنده حق بسيار عظيم دارند آيتين استادان علامه طباطبائى صاحب تفسير عظيم الميزان- مدظلّه العالى- و برادر مكرّم آنجناب مرحوم محمد حسن آقاى الهى طباطبائى- قدّس سرّه- است.
و نيز ساليانى در قم بمحضر مبارك تنى چند از آيات عظام در دروس فقه افتخار تشرف مىيافتم و اخيرا توفيق الهى رفيق شد كه از حضور شريف عبد صالح نبيه، مصداق الولد سر أبيه نجل جليل آية اللّه حاج سيد على قاضى تبريزى- قدّس سرّه- جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد مهدى قاضى- رضوان اللّه تعالى عليه- معارفى تحصيل نمايم.
و همچنين بسيارى از آيات و اعاظم و افاخم علما را بر اين بنده ناچيز حق استادى است. ولى اينهمه علل و اسباب ظاهرى است و علة العلل و مسبّب الاسباب و مفيض و واهب على الاطلاق حق جلّ و على است الّذى علّم بالقلم علّم الانسان ما لم يعلم.
اينهمه ميناگريها كار اوست اينهمه اكسيرها اسرار اوست
هر چه خواهد آن مسبِب آورد قدرت مطلق سببها بر درد
اين سببها بر نظرها پردههاست كه نه هر ديدار صنعش را سزاست
ديدهاى بايد سبب سوراخ كن تا حجب را بر كند از بيخ و بن
امّا تأليفات: براى اينكه نفس را مشغول بايد داشت كه حكما فرمودهاند نفس را مشغول بدار وگرنه او تو را مشغول مىكند، تعليقات و حواشى بر كتب درسى از معقول و منقول و رسائل و جزوات در موضوعات و فنون گوناگون نوشتهام.
1- شرح نهج البلاغة بنام تكملة منهاج البراعه به عربى در پنج جلد كه تكمله منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة مرحوم ميرزا حبيب اللّه خويى است و مقدمه آن بقلم استاد علامه حاج ميرزا ابو الحسن شعرانى- رضوان اللّه تعالى عليه- در تقريظ كتاب مزّين است.
2- رسالهاى در ولايت و امامت.....60- سى فصل در معرفت وقت و قبله.
61- شرح باب توحيد حديقه سنائى غزنوى، و شرح ابياتى از غزليات خواجه حافظ، و حواشى بر شرح نيشابورى بر مجسطى و رسائل و جزوات و تعليقات ديگر كه حاجت بذكر آنها نيست چنانكه حاجت بذكر آنچه هم گفتهايم نبود.
هزار و يك كلمه كلمه 164
https://eitaa.com/MohammadGelayeri
زندگی نامه خود نوشت علامه #حسنزاده 4
در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل سرگرم بصرف ايام در اسم و فعل و حرف بودم، و محو در فرا گرفتن صرف و نحو، در سحرخيزى و تهجّد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم؛ در رؤياى مبارك سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل كردم و بزيارت جمال دلآراى ولى اللّه اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا- عليه و على آبائه و ابنائه آلاف التحية و الثنا- نائل شدم.
در آن ليله مباركه قبل از آنكه بحضور با هر النور امام- عليه السلام- مشرف شوم مرا به مسجدى بردند كه در آن مزار حبيبى از احبّاء اللّه بود و به من فرمودند در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده است، من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
سپس به پيشگاه والاى امام هشتم سلطان دين رضا- روحى لتربته الفداء، و خاك درش تاج سرم- رسيدم و عرض ادب نمودم بدون اينكه سخنى بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصيل آب حيات علم مىدانست فرمود نزديك بيا، نزديك رفتم و چشم به روى امام گشودم ديدم با دهانش آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و بمن اشارت فرمود كه بنوش، امام خم شد و من زبانم را درآوردم و با تمام حرص و ولع كه خواستم لبهاى امام را بخورم، از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در همان حال به قلبم خطور كرد كه امير المؤمنين على- عليه السلام- فرمود: پيغمبر اكرم (ص) آب دهانش را به لبش آورد و من آنرا بخوردم كه هزار در علم و از هر درى هزار در ديگرى به روى من گشوده شد.
پس از آن امام- عليه السلام- طى الارض را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيدارى من بهتر بود بدر آمدم، به آن نويد سحرگاهى اميدوارم كه روزى بگفتار حافظ شيرين سخن بترنّم آيم كه:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندران ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اينها بزكاتم دادند
....و آخر دعويهم أن الحمد للّه رب العالمين.
هزار و يك كلمه كلمه 164
https://eitaa.com/MohammadGelayeri