eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺يک خاطره زيبا از زبان شهيد مصطفى صدرزاده🌺 . 🎇تعريف ميکرد تو حلب شبها با موتور حسن غذاو وسائل مورد نياز به گروهش ميرسوند .🏍 ما هر وقت ميخاستيم شبها به نيروها سر بزنيم با چراغ خاموش ميرفتيم .😒 يک شب که با حسن ميرفتيم غذا به بچه هاش برسونيم . چراغ موتورش روشن ميرفت .😳 چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند . 😯 خنديد . من عصبانى شدم با مشت تو پشتش زدم 👊و گفتم مارو ميزنند . دوباره خنديد .😀 و گفت . مگر خاطرات شهيد کاوه رو نخوندى . 🙄که گفته. شب روى خاک ريز راه ميرفت . و تير هاى رسام از بين پاهاش رد ميشد🤔 نيروهاش ميگفتن . فرمانده بيا پايين . تير ميخورى . در جواب ميگفت . اون تيرى که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده . 😊و شهيد مصطفى ميگفت . حسن ميخنديد و ميگفت نگران نباش اون تيرى که قسمت من باشه . هنوز وقتش نشده . 😍 و به چشم ديدم که چند بار چه اتفاقهاى براش افتاد . و بعد چه خوب به شهادت رسيد . .😔 🌹❤️🌹❤️🌹 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محل شهادت شهید مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم) . به یاد شهدا 🌷🌺💐🌷🌷🌷💐🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🌷🌷💐🌺🌺💐💛💚💓 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
به یاد شهدا 🌷🌺💐🌷🌷🌷💐🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🌷🌷💐🌺🌺💐💛💚💓 . . 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی دختر شهید مصطفی صدرزاده روضه ی حضرت زینب سلام الله علیها میخواند... 😭😭😭 به یاد شهدا 🌷🌺💐🌷🌷🌷💐🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🌷🌷💐🌺🌺💐💛💚💓 . 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقاشی زیبا از چهره شهید مصطفی صدر زاده 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
عادت مصطفی این بود که هرگاه به خانه میآمد ابتدا دست پدر و مادرش را میبوسید و در همان حین سلام میکرد. - سلام بابا. - سلام مصطفی جان فکر کنم شکست خوردید که اینجوری برگشتی. - نه بابا اتفاقاً پیروز شدیم. خدا روشکر. - چکار کردی؟ - هیچی همه تیراندازی کردیم و یه نارنجک بود که توی همۂ بچه ها به من دادنش تا بزنم. - خدا روشکر بابا. - بابا میشه از این به بعد بیشتر توی برنامه های بسیج شرکت کنم؟ - آره بابا جون ولی مواظب درسات باش. - چشم. با اجازه من برم بخوابم خیلی خسته ام. از آن روز تا روزی که مصطفی چشم از دنیا بست محمد همیشه یاد آن روز بود و همیشه پسر خود را پیروز میدانست. 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش همانگونه که در نوشته ها و شعرهایم به دنبال قافیه و هماهنگی هستم تا نوشته هایم زیباتر شوند میتوانستم قافیه های زندگی ام را با تو هماهنگ کنم... و تو شوی قافیه ی روزگار من... قید و نهاد زندگی من... 💔 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
سلام داداش مصطفی!!~[❤°~^] منم میبری پیش خودت؟!😔🖤 دلم گرفته ای رفیق😭 لبریز بغضم این روزا😭💔 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا