♻️ساعت 22:00 ♻️
🔸همه باهم دعای فرج رو زمزمه کنیم در ساعت قرار عاشقی 🔸
💛⃟🌿دعای فرج💛⃟🌿
*┄┅═✧﷽✧═┅*
🌼 الهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
وَ انْکَشَفَ الْغِطآء ُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآء ُ
وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ
📿 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد📿
اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ
وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ
عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ
اَوْ هُوَ اَقْرَب ُ
✨یا مُحَمَّد ُیا عَلِیُّ
یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ✨
اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ
وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ
یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمان ِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ. الْعَجَل َ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین...
التماس دعا🤲
🌸هدیه به ساحت مقدس آقا امام زمان🌸
📿صلوات📿
💢💢💢💢💢💢💢💢💢
🌙دعای سلامتی امام زمان 🌙
🌼اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِه
في هذِهِ السَّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَة
وَلِيّاً و َحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً و َدَليلاً و َعَيْنا
حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا.
💠اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدْ و آلِ مُحَمَّدْ
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ -
اَللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَجْ💠
🔸اگرهمگی #یڪدل و #یڪصدا
برای #ظهور دعا ڪنیم،🤲
قطعاً،امر شریف ظهور به زودی، #محقق خواهدشد ..💫
👌گر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری🕊
#نماز_شب
♨️سیره عبادی حاج قاسم
🔸خیلی هنر کنیم، نصفهشب دل از رختخواب می کَنیم؛ اگر خسته و کوفته نباشیم؛ اما حاجی مثل ما نبود.
🔸 روز درگیر مبارزه با اشرار شرق بود، دل شب هم بلند میشد. از آخر شب که وقت استراحت بود تا اذان صبح چند بار بیدار می شد دو رکعت نافله می خواند و می خوابید.
دوباره بلند می شد وضو می گرفت دو رکعت نماز می خواند و می خوابید. یازده رکعت را یکجا نمیخواند، بخش بخش میکرد مثل پیامبر که نیمه های شب چندین بار برای نماز از خواب برمیخاست.
🖋راوی حجتالاسلام عسکری امام جمعه رفسنجان
📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۳۱.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
خدایا❗
بر محمّد و آلش درود فرست🦋
🌸و ما را از پیش رو و پشت سر و طرف راست و سمت چپ و از تمام ناحیههایمان،🦋
حفظ کن؛ 🤲🏻
🌸حفظی که ما را از نافرمانیات باز دارد🦋
وبه فرمانبرداریت راهنماییکند🦋
🌸و برای عشق و محبّتت به کار گیرد.
📚فرازیازدعای ششم صحیفه سجادیه
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
سلام علیکم✋🏻
صبح زمستانی تون بخیر و شادی
عزاداری هاتون قبول حق
بحق بی بی دوعالم حاجت روا باشید الهی آمین🤲🏻
روزتون متبرک به نگاه مهربان خدا ❤️🍃
زندگیتون بی غم ✨
#پیام_صبحگاهی
#فاطمیه
#سلام_امام_زمانم 🖤
🥀از ما زمینیان به شما آسمان ، سلام
مولای دلشکسته، امام زمان سلام...
🥀این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضهی مادر نشسته ای؟...
🏴سلام بر تو ای مولایی که خدا و خلق خدا در انتظار قیام تو اند.
سلام بر تو و بر آن روزیکه انتقام حرمت شکسته مادر را خواهی ستاند.🥀
#امام_زمان #فاطمیه
محبان مهدی
🌺 سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 رسول خدا را اذیت نکنید. 🍂 🔸إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ل
🌺 سبک زندگی قرآنی :🌺
🍂 نمازِ خوب بخوانید. 🍂
🔶اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ
(عنکبوت/۴۵)
💥نقش اصلاحى نماز در فرد و جامعه حدسى و پيشنهادى نيست، بلكه قطعى است. «اِنّ الصّلاة»
(البته به شرطی که واقعا نماز باشد!)
🍁اگر نمازِ انسان، او را از فحشا و منكر باز نداشت، بايد در قبولى نماز خود شك كند.
✅مام صادق عليه السلام فرمود:
هر كسى دوست دارد قبولى يا ردّ نمازش را بداند، ببيند نمازش او را از فحشا و منكر باز داشته است يا نه.
💫سپس امام عليه السلام فرمود:
"فبقدر ما منعته قبلت منه"
به اندازه اى كه نماز، انسان را از منكرات باز مى دارد، به همان اندازه قبول مى شود.
#سبک_زندگی_قرآنی
حکمت های ۱۷۲_۱۷۱.mp3
17.34M
📌#صـــــــبحانه_با_معـــــــــــــرفت
📒با موضوع: #حکمت۱۷۱
#حکمت۱۷۲
📆 ۲۴ آذر ۱۴۰۲
🎤 با سخنرانی:
#حجت_الاسلام_مهدوی_ارفع
#نهج_البلاغه
#صبحانه_با_معرفت
#حکمت171
#حکمت172
❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم.🌺
👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇
📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟✤
🔰 دعاها و زیارت روزانه
#دوشنبه
🎬(جهت مشاهده صوت و متن و پی دی اف دعاها و زیارت نامه ها لینکهای آبیرنگ زیر را انتخاب نمایید)
1⃣متن و صوت زیارت روز دوشنبه
https://eitaa.com/delneshinha/18225
2⃣ متن و صوت دعای روز دو شنبه
https://eitaa.com/delneshinha/18219
3⃣ مجموع دعاهای عهد
https://eitaa.com/delneshinha/21637
4⃣ متن و مجموعه صوت های زیارت عاشورا
https://eitaa.com/delneshinha/25009
5⃣ متن و مجموعه صوت های حدیث کساء
https://eitaa.com/delneshinha/17177
6⃣متن و ترتیل و تحدیر سوره یاسین
https://eitaa.com/delneshinha/21402
7⃣ متن و مجموعه صوت های دعای هفتم صحیفه سجادیه
https://eitaa.com/delneshinha/18438
8⃣مجموع دعاهای امام زمان عجل الله
https://eitaa.com/delneshinha/22432
9⃣ متن و تحدیر و ترتیل و ترجمه سی جز قران قاریان بین المللی
https://eitaa.com/delneshinha/21182
💠فهرست تحدیر (تندخوانی) ، ترتیل و متن و ترجمه صوتی سوره های قران با صدای قاریان بین اللملی در کانال صوتهای دلنشین
https://eitaa.com/delneshinha/28127
0⃣1⃣ دعاهای صحیفه سجادیه
https://eitaa.com/delneshinha/19608
1⃣1⃣زیارت نامه و صلوات خاصه و نماز آقا حسن علیه السلام
https://eitaa.com/delneshinha/15934
2⃣1⃣زیارت نامه و صلوات خاصه و نماز
امام حسین علیه السلام
https://eitaa.com/delneshinha/19830
3⃣1⃣نماز روز دوشنبه
https://eitaa.com/Mohebannemahdi/16119
4⃣1⃣ لیست مجموعه سخنرانی های اساتید
https://eitaa.com/delneshinha/26316
5⃣1⃣لیست مجموعه دعاهای صحیفه سجادیه (متن و صوت و ترجمه فارسی)
https://eitaa.com/delneshinha/29109
📌با نشر لینکهای گذاشته شده در گروه هاتون در ثواب نشر دعاها شریک باشین
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
🌍صوتهای دلنشین کوثر
https://eitaa.com/delneshinha
محبان مهدی
#قسمت_چهلم ♥️عــشـــق پـــایـــدار♥️ به خانه که رسیدم ,هزاران فکر در مخیله ام به جنب وجوش امد وبرا
#قسمت_چهل_و_یکم
❤️عشــــق پـــــایـــدار♥️
بعداز روزها چشم انتظاری ویک خداحافظی جانسوز,از,خاله صغری راهی قم شدیم اما به خاله سپردم که به خاله کبری وبچه هاش نگه که ما کجا میریم وبه خاله صغری هم قول دادم اگر شرایط بر وفق مراد بود به ادرسشان براش نامه بنویسم وخبری از خودم به او بدهم ومن میدانستم شرایط طوریست که شاید تااخر عمرم نتوانم خبری به خاله صغری که جای مادرم را داشت بدهم واین به خاطر حفظ زندگی ام وحفظ بچه ای که در راه داشتم بود وبس
بالاخره بعداز چندین ساعت خسته کننده سفر به شهرقم رسیدیم,شهر آب وآیینه,شهر حرم وکرم,شهردین,شهر مردان راستین.... وتا چشمم به گنبد عمه جانم افتاد تمام خستگی سفر وحال بدم بر باد رفت..
رفتیم خانه ی عباس,خونه ی عباس ,خونه ای کوچک وخشتی اما خیلی باصفا ,با چهاراتاق تودرتوبود,زهرا همسر برادرم زنی باایمان وبسیارمهربان سه تاپسرقدونیم قد به نامهای,محمد,علی,حسین داشت.
ازبودن کنارخانواده ام لذتی غیرقابل وصف میبردم,زهرا زنی بود که درسیاست هم فعالیتهای زیادی میکردوکم کم باعث شد من هم پام به این عرصه بازبشه,با اینکه بارداربودم اما خودم را از تب وتا نمی انداختم ,شبها اعلامیه هایی راکه داداش میاورد بادست مینوشتم وزهرا زحمت پخششون رامیکشید,پدرم بعداز یک ماه پرس وجو وبا کمک عباس ودوستاش یه خونه ی جم وجور نزدیک حرم خرید وما رسما ساکن قم شدیم.
آخ چه کیفی داشت هرروز نمازت راتوحرم بی بی بخونی,هروقت دلگیرازاین دنیا میشی با دلگویه هایت درحرم ,سبک وسبک بشی....
عباس خیلی وقتا برای تبلیغ وپخش سخنان امام خمینی درسفر بود,مخفیانه میامد ومخفیانه میرفت,
به خودم میبالیدم به داشتن چنین خانواده ای وچنین پدروبرادری....
پدرم هم دست کمی از عباس نداشت از بیست وچهارساعت ,بیست وسه ساعتش را درزیرزمینی نزدیک حرم برای چاپ.وتکثیر اعلامیه بودند.
ماه اخر بارداریم بود,اوضاع کشور بهم ریخته بود هرشب حکومت نظامی بود,جوانها هرروز مثل برگ پاییزی برزمین میریختند,دیگه روز میگذشت پدرم رانمیدیدم ,به خاطر حالم به خانه ی عباس رفتم,اوضاع انجا هم همینطور بود ,عباس,شب وروز نداشت مدام درامد ورفت.یک شب که نه عباس,بود ونه پدر,دردی جانکاه بروجودم مستولی شد,زهرا که سه بارتجربه ی بارداری راداشت ,بچه ها راسپرد دست مادرش که خانه شان دیواربه دیوارهم بود.وباهم راهی بیمارستان شدیم....
ادامه دارد
#براساس واقعیت #داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
محبان مهدی
#قسمت_چهل_و_یکم ❤️عشــــق پـــــایـــدار♥️ بعداز روزها چشم انتظاری ویک خداحافظی جانسوز,از,خاله صغر
#قسمت_چهـــل_و_دوم
♥️عــشــــق پـــــایــــدار♥️
دردی سخت وجانکاه بود اما وقتی به این فکر میکردم که قرار است موجود شیرینی را ببینم حلاوتی در جانم میافتاد بالاخره وقت اذان صبح دخترم پا به روی این کره ی خاکی گذاشت ,موجودی زیبا وشکننده,صورتی که مثل خودم بودم وشباهت ظاهریش به مادر عیان بود.
اسمش را معصومه گذاشتم,چون هم پاک ومعصوم بود وهم از قدمش, مجاور حرم بی بی شده بودم.
معصومه خوش قدم بوددوروز بعدازتولد معصومه امام خمینی به وطن برگشت ودوازده روز بعد انقلاب پیروز شد.....
انگار دنیا داشت روی دیگرش را نشانم میداد واینبار بع هرطرف مینگریدم,جشن بود وشادی ...
ازخوشحالی درپوست خود نمیگنجیدیم,واقعا به معنای واقعی در زمستان ,بهار امده بود...
زندگی روی خوشش را نشانم داده بود,انچه درخواب میدیدم ,درواقعیت محقق شده بود.....
معصومه ی کوچک هرروز زیبا وزیباتر میشد ,دعا میکردم سرنوشتش هم به زیبایی صورتش باشد...
وواقعا ازبرکت وجود معصومه ی کوچکم بود که عشقهای خفته بیدار شد....
واینبار روزگار عاشقانه تر میچرخید.....
معصومه خوشحال روزنامه را به مادرنشون داد..
ماماااان ریاضی تهران قبول شدم
زینب,معصومه رادرآغوش فشرد وگفت لیاقتش راداشتی دخترم,ان شاالله تمام تلاشت رابرای خدمت به جامعه بکنی وموفق وپیروز باشی.
(ازاینجای داستان ,قصه از زبان معصومه,میباشد)
تلفن زنگ زد,بدووو گوشی رابرداشتم ,فک میکردم ریحانه,دوستم باشه ,
_:الو
……:الو سلام معصومه خانم گل وگلاب ,میدونم که شیری نه روباه,فقط بگو چه رشته ای قبول شدی؟
گفتم:زن دایی,ریاضی,تهران
زن دایی زهرا یک افرین محکمی گفت وامرفرمود گوشی رابدهم به مامانم.
خداحافظی کردم وگوشی رادادم دست مامان...
ودو دوست قدیمی مشغول گپ وگفت شدند.....
با دایی عباس راهی تهران شدیم,کارای ثبت نام وخوابگاه و...را یک نفس انجام دادیم .
دایی از جاگیرشدن من مطمئن شد,راهی قم شد وسفارش کرد هروقت خواستم بیایم یه زنگ بزنم تاخودش یا محمد بیاد دنبالم.. ..
سه تا پسر دایی خیلی خوب با حجب وحیاوسربزیر بودندو من, مثل برادر نداشته دوستشون داشتم.
درس ودانشگاه خوب پیش میرفت ,گاهی من میرفتم قم پیش مامان وگاهی مامان میومد به دیدنم,
مادرم بعد از شهادت پدربزرگم اقاعزیز که در اخرین روزهای جنگ تحمیلی به شهادت رسید,تنهای تنها زندگی راچرخاند,یه جورزن خودساخته وهنرمندی بود ازخیاطی گرفته تا طراحی روی پارچه وحتی سرودن شعرو...ازهرانگشتش یک هنرمیبارید ,به من هم ازاینهمه هنر نقاشیش رسیده بود.
به نقاشی چهره ی افراد علاقه ی خاصی داشتم اما هیچ وقت به طور حرفه ای دنبالش نرفتم،همیشه برای دل خودم طراحی میکردم اما طرحهایی که میکشیدم انقدر جان دار بود که خودم هم از دیدنشان حظ میکردم وهمین طراحها اخرش کار دستم داد...
ادامه دارد.....
#براساس واقعیت #داستان
▪کُپی برداری بدون ذکر نام نویسنده حَرام اَست▪
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
محبان مهدی
#قسمت_چهـــل_و_دوم ♥️عــشــــق پـــــایــــدار♥️ دردی سخت وجانکاه بود اما وقتی به این فکر میکردم ک
#قسمت_چهــــل_و_سوم
♥️عــــشـــق پـــــایــــدار♥️
سال سوم دانشگاه بودم,امروز قراربود سرکلاس یه استاد جدید بیاد,ترم بالاییهاخیلی ازسختگیریش تعریف میکردن,
ناخوداگاه ازش میترسیدم...
بعداز دقایقی انتظار کشنده
بالاخره اقا تشریفشون را آوردند... خیره شدم بهش پلک نمیزدم اخه تصورات من کجا واین اقا کجا!!!!
وای خدای من اینکه خیلی جوون بود ,چقدم خوشتیپ وخوش پوش..
استاد بدون توجه به دانشجوها پشت میزش جاگیر شد وبی معطلی گفت:
بهروز خانزاده هستم,سرکلاس من از مزه پرونی ,بی نظمی,غیبت و.... خبری نیست.
حالا یکی ,یکی خودتون رامعرفی کنید..
بچه ها خودشون رامعرفی کردندتانوبت من شد,معصومه کریمی هستم.وچون تنها چادری کلاس بودم ,سرم راکه بلند کردم با لبخندی که فک کنم به چهره ی جدیش نمیومد مواجه شدم.
همیشه گوشه ی کلاس بغل دیوار جای من بود,با دخترای کلاس خیلی نمیجوشیدم چون از پوشش وحرکات سبک سرانه خوشم نمیومد.آهسته میومدم وآهسته میرفتم،یه جورایی همه فکر میکردند تافته جدا بافته ام واین روز اول جلسه ای که با خانزاده داشتیم شد شروع یک ماجرایی شیرین..
یک روز از خواب پاشدم,دیدم برف همه جا راگرفته,تواین سرمای شدید,فقط اغوش گرم پتو میچسپید ,ولی امروز روز غیبت نبود چون بااستادخانزاده داشتیم ,اگه نمیرفتم تا دماراز روزگارمون نمیکشید ول کن نبود.
رفتم دانشگاه یه ده دقیقه ای رودیر رسیدم ,خدا خدا میکردم استاد سرکلاس نرفته باشه..
بدو تو راهرو میرفتم که خوردم به جلوییم اگر نگرفته بودم نقش زمین میشدم,همونطورکه سرم پایین بود(اخه همیشه زمین رامیدیدم عادت نداشتم به طرف روبه روم خصوصا اگرمرد بود نگاه کنم)گفتم :بببخشید به خداعجله داشتم,تقصیر خانزاده است ,اگردیدیدش بگین خسارت راپرداخت کنن...
حرکت کردم که برم,ازپشت سرم داد زد,صبر کن ببینم,خسارت راازکدوم خانزاده بگیرم؟!
وای چقد صداش اشنا بود ,برگشتم نگاه کردم ,واییییی بلا به دور این که خوده استاد خانزاده بود,یعنی بدشانسی تا این حد؟؟
ازخجالت اب شدم وخودم رابدو به کلاس,رسوندم,اه نصف کلاس خالی بود ,مثل اینکه خیلیا رختخواب گرم رابه خانزاده ترجیح داده بودن,جای منم گرفته بودن نامردا..
اخرین ردیف خالی که کسی توردیف نبود نشستم.
به به وقتی کسی نباشه چقدددد ادم راحته هاااا
استاد وارد کلاس شد,همینطور که زیرچشمی بچه هارا نگاه میکرد وجواب سلام میداد,چشمش به من افتاد که تک وتنها وغریبانه اون عقب نشسته بودم,یه جوری گوشه ی لبش بالا پرید اما جلو خنده اش را گرفت,یه جورایی حس میکردم نقشه ای تو سرش داره....
ادامه دارد...
#براساس واقعیت #داستان
▪کُپی برداری بدون نام نویسنده حَرام اَست▪
💦⛈💦⛈💦⛈
4پناهیان.mp3
19.46M
💠 مراسم عزاداری #فاطمیه
🎤 حجت الاسلام #استاد_پناهیان
🗓 یکشنبه ۲۶ آذر ١۴٠٢
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝