*┄┅═﷽═┅*
♻️آرشیو دعاهای ماه مبارک رمضان♻️
♻️ ماه رمضان
🎬(جهت مشاهده صوت، ترجمه،متن و پی دی اف لینکهای آبیرنگ زیر را انتخاب نمایید)
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
✅ متن و تحدیر و ترتیل و ترجمه سی جز قران قاریان بین المللی
https://eitaa.com/delneshinha/21182
✅صوت و متن دعاهای بعد از هر نماز واجب در ماه مبارک رمضان
حاج میثم مطیعی
https://eitaa.com/delneshinha/21157
✅دعاهای لحظه افطار
https://eitaa.com/delneshinha/20884
✅متن و صوت دعای سحر با نوای مداحان مختلف
https://eitaa.com/delneshinha/32446
✅متن و صوت های دعای افتتاح با نوای مداحان مختلف
https://eitaa.com/delneshinha/21177
✅متن و صوت های دعای ابوحمزه ثمالی با نوای مداحان مختلف
https://eitaa.com/delneshinha/21122
✅تسبیحات ده گانه در هر روز ماه رمضان
https://eitaa.com/delneshinha/21424
✅مناجات آقا امیر المومنین در مسجد کوفه
https://eitaa.com/delneshinha/21932
✅زیارت امین الله
https://eitaa.com/delneshinha/21935
✅آرشیو دعاهای #شب_قدر
https://eitaa.com/delneshinha/22011
✅آرشیو دعاهای شب بیست و هفتم ماه رمضان
https://eitaa.com/delneshinha/22241
✅دعاهای وداع ماه مبارک رمضان
https://eitaa.com/delneshinha/22413
📌با نشر لینکهای گذاشته شده در گروه هاتون در ثواب نشر #دعاهای_ماه_مبارک_رمضان شریک باشین
#ماه_رمضان
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
🌍صوتهای دلنشین کوثر
https://eitaa.com/delneshinha
4_721038705925554922.mp3
5.8M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز هفدهم
✨اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان.✨
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در #ماه_رمضان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#ماه_رمضان
🌺نگاهی به دعای روز هفدهم ماه رمضان :🌺
🍂 اَللَّـهُمَّ اهْدِني فيهِ لِصالِحِ الاَْعْمالِ، وَاقْضِ لي فيهِ الْحَوآئِجَ وَالاْمالَ، يا مَنْ لا يَحْتاجُ اِلَي التَّفْسيرِ وَالسُّؤالِ، يا عالِماً بِما في صُدُورِ الْعالَمينَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ.
1⃣خدایا مرا بسوی اعمال صالح و شایسته راهنمایی فرما.
زیرا چه بسا در تشخیص عمل صالح دچار اشتباه شده و بنابراین نتوانم انجام دهم.
2⃣خدایا اعمال ناشایست و گناه، در زندگیم گره ایجاد کرده و مانع برآورده شدن حوائجم میشود.
پس بعد از توفیق انجام اعمال صالح، حاجتها و آرزوهایم را برآور.
🍁 خدایا تو خود از خواسته هایم باخبری و نیازی به درخواست و توضیح حوائجم نداری.
زیرا تو به هرچه که در درون سینه انسانهاست عالمی.
🍃بر محمد و آل محمد که ولی نعمتان من هستند درود فرست و بواسطه آنان دعایم را مستجاب فرما.
#دعای_روزهای_ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج)
🔵 جزء هفدهم
🌕 اگر راست میگویید وعده ظهور کی خواهد بود؟
#آیات_مهدوی
#رمضان_مهدوی
تمام اعمال نیک،اگر مستحبی باشد بهتر است پنهانی صورت گیرد؛واگر واجب باشد بهتر است آشکارا انجام شود...🕊🍃
دعائمالاسلام،۱/۲۴
آقا امام صادق(ع) فرمودند...🌿
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
🌕 فضیلت و ثواب روز هفدهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم :
🌺 روز هفدهم، خداوند بزرگ مى گوید: من همه آنان و پدرانشان را آمرزیدم و سختیهاى روز قیامت را از ایشان برداشتم.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۹
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
♦️یک آیه یک ختم
🌐 https://leageketab.ir/khatme-quran
📌 فقط کافیه بزنید رو لینک ایه رو بخونید و درثواب اون ختم شریک بشید
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
نکته روز :
امشب شبی است که هر آیه از قرآن رو بخونید هزار برابر مینویسند
تا میتونید قرآن بخوانید
افضل الاعمال در شب قدر خوندن زیارت عاشورا است
فراموش نکنید
فضائل علوی:
پیامبر اکرم ص فرمودن :
اگر دریاها مرکب شوند و درختان قلم شوند نمیتوانند فضائل علی را ینویسند چون دریا خشک میشود و درختان تمام میشوند ولی فضائل علی تمام نمیشود
بنازم به این آقا
نکته مهدوی:
رفقا جون هر کی که دوست دارید امشب امام زمان عج رو فراموش نکنید
نذر برای فرج رو فراموش نکنید
امام زمان عج رو یاد کنید تا آقا هم شما رو یاد کنند
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۵۸ 🎬 خدای من درست میدیدم؟؟!!نفس درسینه ام حبس ش
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۵۹ 🎬
درست حدس زده بودم,محوطه خاکی اردوگاه تقریبا خلوت بود همه به سمت چادربزرگ برای نماز رفته بودند،بدون اینکه جلب توجه کنم ودرحالی که زیرلب ایاتی ازقران را زمزمه میکردم به سمت چادری که طارق را برده بودند رفتم...جلوی چادر یک داعشی بود که داشت سیگارمیکشید ,راهم راکج کردم وپشت چادر رفتم,پشت این چادر ,عقب چادردیگری بود به قسمت وسط چادررسیدم چاقورا از زیرلباسم دراوردم ومشغول بریدن چادرشدم,خیلی محکم بود اما چاقوی من هم تیزبود,اندازه ای که بتوانم ردشوم چادرراشکافتم وخیلی آرام خودم را داخل چادرکشیدم،بااینکه چادرتاریک بود اما سنگینی نگاه طارق ودواسیر دیگر را روی خودم حس میکردم تا داخل شدم یکی از اسیرها گفت:یابسم الله...عباس,طارق,این دیگه کیه؟
محکم گفتم :هییییس ورفتم طرف طارق دستها وپاهاش راباز کردم,چاقورا دادم دستش تا دستهای ان دوتا همرزمش رابازکند.
طارق:ممنون خواهر ,توکی هستی؟
درحالی که داشتم لباسها را بیرون میاوردم گفتم:هیس,چکارداری من کیم ,زودباش دست بقیه راباز کن...
طارق که دست عباس رابازکردوچاقورا دادعباس وامد طرفم وگفت:صبرکن ببینم,صدات چقداشناست،کی هستی؟
روبنده ام رابالا زدم ولباس را دادم دستش....
طارق:خدای من ,سلماست...عباس...احمد...این خواهرم سلماست..سلما اینجا چکارمیکنی...
من:داستانش مفصله...زود لباسهاتون رابپوشید,با شالها روی صورتتان رابپوشانید ,دورسری هایی که علامت داعش داره بپوشید ،تفنگ ناریه رادادم دست طارق وگفتم:دنبال من بیاید....
ازهمون راهی که اومده بودم این بار چهارنفری برگشتیم,از ترسم جرأت نکردم جلوی چادررانگاه کنم ,نماز تمام شده بود وجمعیت تک وتوک بیرون امده بودند,به کانکس رسیدیم,ماشین جلو کانکس پارک بود,اشاره کردم به طارق وگفتم برین داخل ماشین ,من الان میام.
سریع داخل کانکس شدم,رفتم سراغ کوله,قران طارق را دراوردم وبغل گرفتم وبه بچه ها گفتم ,بریم جشن واتش بازی...
فصیل رفت کابین عقب کنارعباس واحمد,عمادرااوردم جلو روپاهای طارق نشاندم ,چون روی طارق بسته بود,عماد نشناختش,ولی میدیدم طارق ,عمادراغرق بوسه کرده بود,قران راگذاشتم توبغلش و روکردم عقب وگفتم:فیصل جان این مجاهدها هم باما میخوان بیان جشن...نفس راحتی کشیدم ,تااینجا که خوب پیش رفته بود،سوویچ را چرخاندم که ماشین را روشن کنم,یکدفعه دیدم,ابواسحاق با دومردداعشی به طرفم اشاره میکنند.....میخواستند تا من حرکت نکنم.....
تمام تنم داغ شد...نمیدونستم چکارکنم .....
توکل کردم و....
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۵۹ 🎬 درست حدس زده بودم,محوطه خاکی اردوگاه تقر
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۶۰🎬
زیرلب بسم الله گفتم وروبه طارق:خیلی عادی برخورد کنید مسیرش ازطرف چادر نمازهست,احتمالا کاردیگه ای دارد.
ابواسحاق:ببینم مجاهدین,خواهر مجاهد به طرف شهر میرید؟جشن؟؟
من بدون کلامی سرم راتکان دادم.
ابواسحاق:من واین دومجاهدهم میخواهیم برویم جشن ,مشکلی نیست ماهم سوارشویم؟
اشاره کردم به عقب ماشین تا کنارتیربارسوار بشن واونا هم سوارشدن.
نفسم را به شدت بیرون دادم واهسته به طارق گفتم:به دوستات بگو سر پسره راگرم کنن تا ازحرفهای ماچیزی نفهمه,طارق اشاره ای به احمد کرد واوناهم مشغول خوش وبش بافیصل شدند.
اروم به عمادگفتم:عماد, روی بغل طارق نشستی برادرکم...
عماد ناباورانه نگاهی به بالای سرش کرد وخودش رادربغل طارق جا کرد.
طارق اهسته سوال کرد:تواینجا چه میکنی سلما؟؟
عقده دلم واشد وهمراه گریه گفتم:پدرومادر راسربریدند جلوی چشم ماااا,عماد راببین لال شده بعداز چندین روز اسارت پیداش کردم,من ولیلا اسیرشدیم وعمادرا ربودندواوردند اینجا....ابوعمر من ولیلا رابرای کنیزی خرید وچشم طمع به ما داشت,لیلا طاقت نیاورد وخودش راکشت....من ابوعمر رامسموم کردم وکشتم وخودم فرارکردم,یه زن داعشی,مادرهمین فیصل کمکم کردعماد راپیدا کنم و....هق زدم وگفتم...اشک ریختم وگفتم و..
طارق اهسته دستش را روی دستم که روی دنده بود گذاشت ونوازش کرد وگفت:فدات بشم خواهر...توشیرزنی شیرزن...ازاین به بعد تنهات نمیگذارم....
گفتم:نه نه ...من از پس خودم برمیام ,جام پیش ام فیصل امن امنه,توودوستات زودتر فرارکنید....همین ابواسحاق پدرومادرمون راسربرید ومارااسیرکردو...
طارق عقب نگاهی کرد وگفت:اگر امشب نکشمش مرد نیستم... من وتو عماد باهم میمونیییم....
ازخدام بود که باطارق باشم,اما موقعیت جوری بود که اگرباهم میبودیم احتمال کشته شدنمان زیادبود واگر ازهم جدا میشدیم,احتمال نجات همه مان بیشتربود....
من:طارق،برادرم،عزیزم،از
تمام خانواده ام فقط تووعماد رادارم نمیخوام شماراازدست بدهم,من جام تواردوگاه امنه,شما هم بااین لباسا ودانستن راه دررو راحت میتونید خودتون رانجات بدید ,باوجود فیصل وعماد من گاو پیشونی سفیدهستم ,این داعشیا زنان راخیلی میپایند وهمراهی من وعمادباشما مساوی بامرگ هرسه مان است.....
طارق دستم رافشار داد...دیگه نزدیک مسجد بودیم...ایستادم...ماشین راپارک کردم ...
میدونستم الان وقت خداحافظی ست,الان طارق واحمدوعباس بین داعشیان گم میشن ودیگه نمیدونم ایا دوباره میتونم طارق راببینم یانه...عماد محکم بغل طارق راچسپیده بود وازش جدا نمیشد...
اهسته سرم رابردم کنارگوشش وگفتم:بزارطارق بره ,عمادم....من هستم....طارق میخواد ابواسحاق راتنبیه کند ....اگه ولش نکنی شاید به خطربیافته...تااین حرف رازدم...عماد بغل طارق را رها کرد...دلم میخواست زار بزنم...اخه خدااا چرااااا به چه گناهی...
همه شان پیاده شدند..ابواسحاق تشکر کرد ورفت تا به جشن برسد ومن دیدم طارق وعباس واحمد,سایه به سایه اش رفتندوتا زمانی که درتاریکی گم شدند ,نگاهم به رد رفتنشان خیره ماند,با صدای فیصل به خود امدم:خاله بریم دیگه دارن اتیش بازی میکنن.....
کلی جمعیت امده بود مردمی که به داعش پیوسته بودند برای تماشا امده بودند..
بچه ها جلویم جست وخیز میکردند ومن درافکار خودم غرق بودم
ایا طارق ودوستانش رفتند؟ایا داخل اردوگاه کسی ازفرارشان مطلع شده؟
ذهنم انچنان مشغول بود که نفهمیدم کی جشن تمام شد ظرفی غذادست فصیل وظرفی دست عمادبود
من:عماد ,فیصل کی بهتان غذا داد؟
که یک دفعه یکی از پشت به من زد...
سلما...
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
شه شناس جلسه ۵۴ بخش اول.mp3
11.56M
📝برای امیرالمؤمنین جانها فدایش
شه شناس
🔹 جلسه ۵۴ ؛ بخش اول
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
شه شناس جلسه ۵۴ بخش دوم.mp3
10.91M
📝برای امیرالمؤمنین جانها فدایش
شه شناس
🔹 جلسه ۵۴ ؛ بخش دوم
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
ملکوت ساختن خانه برای خودنمایی.mp3
8.84M
🌅 ملکوت اعمال 2⃣1⃣
◀️ ملکوت ساختن خانه برای خودنمایی
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه هشتم
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
شب قدر چه بخواهيم ۱.mp3
12.05M
🌏 شب قدر چه بخواهیم 1⃣
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝