•
•
اولین روز است که فرزندان حیدر بی علی
جای اطعام سحر در گوشه ای غم میخورند... 😔
نکته روز:
داریم به مهمترین شب سال وارد میشیم
شبی که بیشترین احتمال شب قدر بودن رو به دوش میکشه
همونطور که ماه مبارک رمضان ، ماه رحمت خداست و درهای رحمت الهی بازه و قطعا دست هیچ بنده ای خالی برنمیگرده ، ولیکن امشب درهای رحمت الهی خزاران برابر بازتره
هر کس نتونه امشب رضایت خدا رو کسب کنه به فرموده امام صادق علیه السلام ، بیچاره است
امشب خدا دنبال بهانه میگرده بنده هاش رو ببخشه ، امشب به خدا این بهانه رو بدید
امشب قراره تقدیر سال آینده شما توسط امام زمان عج نوشته بشه ، عاقبت بخیری و شهادت در رکاب امام زمان عج بهترین مزد این شبهاست
نمیدونم گفتن این حرف الان درسته یا نه
ولی دست به دعا بلند کنید و از خدا بخواهید در این اتفاقات یکی دو سال آینده دستتون رو بگیره تا سقوط نکنید (کاش میشد بیشتر گفت )
امشب منه حقیر رو هم از دعاتون فراموش نکنید
فضائل علوی:
شجاعت امیرالمومنین علی ع به قدری زیاد بود که وقتی وارد میدان میشد سپهسالاران سپاه دشمن وصیت نامه مینوشتند چون هیچ احدالناسی یارای مقاومت در برابر حیدر کرار رو نداشت
زره اش پشت نداشت
و در هیچ جنگی فرار نکرد
در مبارزه ای وارد نمیشد مگر اینکه پیروز از میدان خارج میشد
یک چنین شخصیتی وقتی به یتیمان میرسید خم میشد تا یتیمان روی کمرش سوار شن
همین شخصیت شانه هاش زخم بود از بس کیسه به شانه میکشید تا برای یتیمان غذا ببره
امیرالمومنین علی ع میفرمایند:
🟢فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً
✨سوگند به خدایی که تمام صداها را میشنود، هر کس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برایش میآفریند.
📚" نهج البلاغه حکمت ۲۵۷ "
هر بار که فضیلتی از فضائل امیرالمومنین علی ع رو مینویسم این جمله به ذهنم متبادر میشه :
جانم به این آقا
دم خدا گرم که چنین آقایی رو مقتدای ما قرار داده
نکته مهدوی :
امروز روزیه که اگر به چشم امام زمانمون نیاییم ضرر کردیم
اینو هر بار میگم
برید کاری کنید به چشم امام زمان عج بیایید
امروز دست به دامن امام زمان عج بشید
باهاشون عهد ببنیدید که از امروز تمام زندگیم رو در اختیار شما قرار میدم
حضرت بقیة الله الاعظم روحی فدا پدر ما و متولی
زندگی ماست
شک نکنید بهترین چیزها رو برای ما خواهند نوشت
بهترین کاری که میشه کرد اینه که امشب هم رنگ خدا بشیم
ببخشیم تا خدا ما رو ببخشه
رحم کنیم تا خدا بما رحم کنه
بیایید برای اومدن مولامون نذر و دعا کنیم و همزمان دست مستضعفین رو بگیریم و دلشون رو شاد کنیم
امشب دست بگیرید تا خدا دستتون رو بگیره
شاید خدا خواسته شما دست او باشید برای زندگی بخشیدن به مستضعفین
بسم الله
سهم شما چقدره ؟
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠 بزن رو لینک
https://ppng.ir/d/3VxA
💠 شماره کارت
6277607000317003
💠 یا شماره کارت
5041721077145895
🦋 به نام قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
حجت الاسلام وحيدپور 12-1-403.mp3
4.78M
💠💠🔸زمزم احکام
🔸با موضوع:روزه جلسه دهم
🔸سعی کنیم این احکام کوتاه دو سه دقیقه ای که هر روز در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها بیان می شود را گوش کنیم تا بیشتر و بهتر با تکلیف شرعی خود آشنا شویم انشاء الله
⏱ ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
#احکام
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۶۶ 🎬 ببین سلماجان ،من باید تورابرسانم جای امنی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۶۷ 🎬
صبحانه عمادرا دادم,بعدازنزدیک به یک ماه در خانه ای تنها بودم واحساس ارامش بهم دست میداد اما اینقدر ذهنم مشغول اتفاقات اخیر بود که حس این ارامش برام قابل درک نبود.
هنوز هم بابت کشته شدن ناریه ناراحت بودم اما یک حس درونیم میگفت که بیش ازاین حقش بود ,نمیدونستم سرفیصل چی میاد,درسته پوست وگوشت واستخوانش از وهابیهای سعودی وخونخواران داعش بود منتها هنوز,بچه است گناهی ندارد.
عماد غرق تماشای تلویزیون بود .بهترین موقعیت برای من که یک سرکی به کل اپارتمان بکشم.
هال واشپزخانه اش راکه دیدم ,رفتم سراغ اتاق خواب،یک تختخواب دونفره با میزتوالت و... داخل کمد لباس رانگاه کردم ,چیزی نبود خالی خالی ,گوشه ی اتاق هم دوتا چمدان بسته ,انگار ساکنان خونه قصد سفرداشتند,ازاینکه داخل خونه ای بودم که بهم تعلق نداشت ,احساس بدی داشتم اما وقتی به این فکر میکردم که علی من رااینجا اورده ,احساسم چیز دیگه ای میگفت من به علی وطارق وکارهاشون ایمان داشتم ,میدونستم کاری که خلاف خواست خدا باشه ,محاله انجام بدهند.
دست به چمدانها نزدم چون نمیدونستم واقعا اجازه دارم یانه،از اتاق امدم بیرون ورفتم برای نهار چیزی درست کنم,یخچال خونه برخلاف چمدانهای بسته,پروپیمان بود,مطمینم کارعلی است,دوست داشتم غذای مورد علاقه عماد را بگذارم تا بعدازمدتها دربه دری وزجر وشکنجه, یک امروز احساس راحتی کند وخوش باشد....
نهار که ماهی سوخاری باکلی سیب سرخ شده بود,اماده شد کشیدم داخل ظرف ورفتم که عماد را بغل کنم وبیارم سرمیز تاباهم بخوریم,اخه اولا علی گفته بود باعماد حرف نزنم وصداش نکنم,حتما موردی داشته که تذکر داده وثانیا علی گفت که تا شب نمیاد پس ما نتها باید غذا بخوریم.
همونطور که عماد رابغل گرفتم وبی صدا گونه اش رابوسیدم,گوشی موبایل که علی بهم داده بود زنگ خورد.
عماد راگذاشتم روی صندلی اشپزخونه وگوشی رابرداشتم:الو...سلام ع...یکدفعه به خودم اومدم ,من نمی بایست اسم علی رابگم
سلام اقا هارون بفرمایید..
علی:هانیه جان نهارتون را بخورید واهسته گفت برو داخل اتاق خواب ,اونجا میتونی راحت صحبت کنی...
همینطور که حرف میزدم رفتم داخل اتاق خواب برای اطمینان در راپشت سرم بستم .
من:الان اتاق خواب هستم چی شده؟
علی:ببین داخل هال واشپزخونه میکروفن کارگذاشتند اما اتاق خواب پاکسازی شده,هرچی میگم گوش کن وبه خاطربسپار ,البته همه اش برای احتیاطه,نترسی هااا
الان غذاتون رابخورید بعداززغروب افتاب اذان را که گفتند باعماد بیا تواسانسور ومستقیم برین زیرزمین ,داخل زیرزمین سمت چپت ردیف اول را نگاه کنی یک بی ام و بارنگ بژ میبینی که روی شیشه ی عقبش پرچم داعش را زدیم, درش بازه وسوییچ روش ,سوار شو ادرس داخل داشتبرد روی جلد بیسکویت سوم هست،خیلی بااحتیاط میای بیرون وبه محل مورد نظر که رسیدی ,سه بار پشت سرهم ،زنگ میزنی بدون فاصله ,اونجا که بری همه چی رامیفهمی...کاری نداری عزیزم؟
با گفتن عزیزم علی...تنم داغ شد وگونه هام گر گرفت ,خیلی دستپاچه گفتم:نه نه ممنون وگوشی راقطع کردم...
تمام تنم غرق عرق بود.
رفتم اشپزخونه,عماد خیره به یکجا نشسته بود ,روی زانوم نشاندمش ولقمه لقمه غذا دهنش کردم,مثل زمانی که پدرم زنده بود.
بعداز نهار ظرفها راشستم عمادرابغل کردم وبردم تواتاق خواب,اینجا ازادانه میتونستم باهاش حرف بزنم,یه بوسه بزرگ ازگونه اش گرفتم وگفتم:عمادم میخوای روی تخت بازی کنی؟عمادباخوشحالی سرش راتکون داد.
من:پس بیا باهم یک حمام دبش وگرم بریم بعدش میایم هرچی دوست داری بازی کن...
بعدازمدتها،فارغ از دنیای بیرون باعماد کلی اب بازی کردیم وخوش گذروندیم اما نمیدونستم این اخرین باری هست که باعماد اینجور خوشم...
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
با ما همراه باشید🌹🌹🌹
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۶۷ 🎬 صبحانه عمادرا دادم,بعدازنزدیک به یک ماه د
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۶۸ 🎬
نفهمیدم کی خوابم برد اما وقتی بیدارشدم نزدیک اذان مغرب بود باعجله بلند شدم ,وای وقت گذشت,نگاه کردم عماد هم راحت روی تخت خوابیده بود,دلم نیامد بیدارش کنم ,سریع اماده شدم اهسته وبا نوازش عماد رابیدارکردم ,ابی به دست وروش زدم وکلیدها را برداشتم,برق هال را روشن گذاشتم واهسته اومدم توراهرو ،هیچ کس نبود,همونطور که علی گفته بود بااسانسورطرف زیرزمین رفتیم .
اهان ماشین را دیدم ,درسته درش بازبود ,سوارشدم وعمادرا هم گذاشتم صندلی عقب,داخل داشتبرد یک بسته ده تایی بیسکویت بود سومین بیسکویت را دراوردم...ادرس روی جلدش بود,یه بیسکویت دادم به عماد تا مشغول باشه وحرکت کردم طرف ادرس واینده ای نامعلوم.
ادرس سربه راه بود ومال قسمتی ازشهربود که بارها وبارها ازاونجا گذشته بودم ,به راحتی خونه را پیدا کردم وهمونطور که علی گفته بود زنگ زدم.
دربازشد,یه خونه ی حیاط دار باحیاطی باصفا بود در هال که رسیدم ,باورم نمیشد.
طارق بود...برادرم....
عماد با دیدن طارق خودش را بغلش انداخت ومن هم ناخوداگاه دستام را دور دوتا برادرم که تنها بازمانده ی خانواده ی ابوطارق بودند انداختم ویک مثلث محبت تشکیل شد ,عقده ی دلم واشده بود,انگارفیلم تمام مصیبتهایی که طی این یک ماه برسرم امده بود جلوی چشمام ,نمایش داده میشد...گریه کردم ازدردفراق پدرومادرم از مظلومیت لیلای جوانمرگم از زبان بسته ی عمادشیرین زبانم گفتم وگریه کردم...گفتم وزار زدم...وقتی به خودم امدم دیدم عماد باچشمای مظلومش نگاهم میکنه وباگریه های من اشک میریزه,کوتاه امدم.
طارق صورتم راغرق بوسه کرد وگفت :گذاشتم گریه کنی تاسبک بشی,اما تو یک شیرزنی سلما...شیرزنی که از صدتا مرد مردتری,دستم راگرفت وبه سمت حمام ودسشویی بردگفت:وقت تنگ است ,برو یک اب به دست وصورتت بزن وبیا داخل اون اتاق که همه منتظر توهستند.
باتعجب گفتم همه؟!منتظر؟!
اینجا چه خبره؟!!
رفتم طرف سرویسها.
باعجله دست وصورتم راشستم وچادرم رامرتب کردم ,اومدم برم طرف اون اتاقی که طارق اشاره کرده بود که علی را دیدم ازطرف یک اتاق دیگه ای میامد ویه بسته هم دستش بود.
بادیدن علی هول ودستپاچه شدم گفتم:س س سلام,نمیدونستم شما هم هستین
خنده نمکینی کرد وبسته را داد طرفم وگفت:مال توهست ,بازش کن بعدشم کجا دیدی مجلس عقدباشه وداماد حضورنداشته باشه.
من:عقد؟!داماد؟
کل بدنم گر گرفته بود،علی اشاره کرد به بسته وگفت بازش کن بپوش ,خوب نیست با چادر مشکی خطبه عقدجاری بشه...
میدونستم که الان صورتم مثل لبو قرمز شده,بسته راباز کردم ,یک چادر سفید قشنگ با گلهای ریز قرمز واکلیدهایی که برق میزد.
چادر راپوشیدم وشانه به شانه علی وارد اتاق شدم.
داخل اتاق طارق وعماد وفکرکنم احمد وعباس بودند ویک پیرمرد نورانی که لبخند به لبش بود.
باراهنمایی علی ,بالای اتاق نشستیم وبا افراد داخل اتاق ,باسری پایین سلام وعلیکی کردیم وعلی رو به پیرمرد کردوگفت:عمو محمد شروع کن و طارق اشاره کرد که صبرکن وسریع رفت قران خودش را اورد وداد به دستم به این ترتیب خطبه عقدمن وعلی جاری شد.
سرشاراز حس خوبی بودم,اما بایاداوری نبودن پدرومادرولیلا واین ازدواج غریبانه ام ,اشک به چشمام نشست.
شنیده بودم که سرسفره ی عقد هرچه آرزو کنی براورده میشه,پس تودلم ارزو کردم داعش از بین بره وخدا امام زمانم رابه فریاد جهانیان برساند,تا دیگر نه ظلمی باشد ونه ظالمی...دعا کردم خدا پدرومادرم را بیامرزد هرچند که ایزدی بودند اما اینقدر پولشان حلال واعتقادشان پاک بود که بچه هایشان همه مسلمان وشیعه شدند....
نگاهم به نگاه عماد خورد دعا کردم زبان بازکند وعاقبت به خیرشود ,برای طارق هم ارزوی موفقیت وسلامتی کردم.
عمومحمد:عروس خانم ایا بنده وکیلم
من:با اجازه برادرم طارق وامام زمانم بله....
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
شه شناس جلسه ۵۷.mp3
12.25M
📝برای امیرالمؤمنین جانها فدایش
شه شناس
🔹 جلسه ۵۷
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔈#سخنرانی
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝ᭂ࿐
ملکوت ظلم به کارگر.mp3
1.26M
🌅 ملکوت اعمال 6⃣1⃣
◀️ ملکوت ظلم به کارگر
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه شانزدهم
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
شب قدر نزدیکترین راه بخش اول.mp3
12.45M
🌙شب قدر نزدیکترین راه
◀️ بخش اول
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه اول
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
شب قدر نزدیکترین راه.mp3
5.67M
🌙شب قدر نزدیکترین راه
◀️ بخش اول
🎤حجت الاسلام #استاد_امینی_خواه
🔹 جلسه دوم
🔈#پادکست
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @Mohebannemahdi
╚══🌸🕊═════════╝
💠نماز شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان 💠
🔹هر کس در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان
◽️هشت رکعت نماز بجا بیاور
{چهار تا دو رکعتی }
🔹⇦در هر رکعت یکبار «سورهى حمد»
🔹⇦هر سوره ای که دوست داشتی میتوانی بخوانی
💢ثـواب وفضیـلت نمــاز:
برای او گشوده می شود درهای هفت آسمان و دعای او مستجاب می شود همراه با آنچه که نزد خدا برایش بیشتر است
❇️وقت خواندن این نماز در کل شب است(از بعد از خواندن نماز مغرب تا قبل از اذان صبح)
به نیت تعجیل در فرج صلواتی هدیه کنید بنده های خوب خدا
#نماز_شبهای_ماه_رمضان
#رمضان
╲\╭┓
╭ 🌺
┗╯\
* #شب_قدر
💠 راه درک شب قدر
🔻چه کنیم تا شب قدر را درک کنیم؟
۱_ خواندن مکرر خود سوره قدر، انسان را به مرکز قدريّت قدر نزديک ميکند.
۲_ سوره حم دخان، ابعاد ليلةالقدر را گوشزد ميکند. هرچه انسان بيشتر بتواند بخواند.
۳_ قدريت قدر و قطب قدر، حضرت بقيةالله (روحي له الفداء) است. در این شب ملائکه و روح بر چه کسي نازل ميشوند؟ بر امام زمان(عليه السلام). دعاي «اللهم كن لوليِّك الحُجَّةِ بن الحسن» براي شب قدر وارد شده است.
۴_ اعمال ديگر، مثل استغفار، نماز و... اينها مقدماتي است که انسان را به اين مرکز میرساند. براي همين به شيعيان خود سفارش ميکردند دائم مشغول باشند به عبادت، به عبادت، به عبادت، شايد اين ارتباط برقرار شد و به درک خير و درک ليلةالقدر نزدیک شوند.
حجت الاسلام ناصری
#ماه_رمضان
#شب_قدر
اعمال مخصوص شب بیست و سوم
💠اوّل:
خواندن سوره «عنکبوت» و «روم» که امام صادق علیهالسلام سوگند یاد کرد که خواننده این دو سوره در این شب از اهل بهشت خواهد بود.
💠دوم:
خواندن سوره «حم دخان»
💠سوم:
«هزار مرتبه» خواندن سوره قدر
💠چهارم:
محمّد بن عیسی به سند خود از امامان صالح روایت کرده که فرمودند:
در شب بیستوسوم از ماه رمضان این دعا را به دفعات بخوان، در حال سجود و قیام و قعود؛ و بر هر حالی که هستی در تمام ماه و در طول حیاتت تا جایی که ممکن باشد و هر زمانی که به یادت آید.
بعد از ستایش پروردگار به بزرگواری و فرستادن صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) میگویی:
💚✨اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ فلان بن فلان الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَی آبائِهِ فِی هذِهِ السَّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْناً حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیها طَوِیلاً؛
💠و همچنین میخوانی:
یَا مُدَبِّرَ الأُمُورِ، یَا باعِثَ مَنْ فِی القُبُورِ، یَا مُجْرِیَ البُحُورِ، یَا مُلَیِّنَ الحَدِیدِ لِداوُدَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بِی کَذا وَکَذا؛
و به جای «کذا و کذا» حاجات خود را بخواهد و بگوید.
💠پنجم:
دعای زیر را بخواند:
✨اللَّهُمَّ امْدُدْ لِی فِی عُمُرِی، وَ أَوْسِعْ لِی فِی رِزْقِی، وَ أَصِحَّ لِی جِسْمِی، وَ بَلِّغْنِی أَمَلِی، وَ إِنْ کُنْتُ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ، فَامْحُنِی مِنَ الْأَشْقِیَاءِ، وَ اکْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاءِ، فَإِنَّکَ قُلْتَ فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ، عَلَی نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ).
خدایا عمرم را طولانی گردان و روزیام را وسعت بخش و بدنم را تندرست بدار و به آرزویم برسان و اگر در زمره بد فرجامان هستم، مرا از آن گروه محو کن و در گروه سعادتمندان ثبت فرما که تو در کتاب فرو فرستاده به پیامبر مرسلت (درود تو بر او و خاندانش) فرمودی: «خدا محو میکند آنچه را بخواهد و ثبت مینماید آنچه را اراده کند و کتاب جامع نزد اوست».
👇👇👇