eitaa logo
محبان مهدی
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
129 فایل
یا بن الحسن دستانمان به سوی تو دراز شده با لطفت دستگیرمان باش✨ ما منتظران حضرت یار هستیم 🪷 اللهم بارک لمولانا یا صاحب الزمان 💚 «کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج بلامانع هستش » نظرات و سوالهای خود رو به آیدی زیر بفرست https://eitaa.com/zlotfi80
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 ♦️یک آیه یک ختم 🌐 https://leageketab.ir/khatme-quran 📌 فقط کافیه بزنید رو لینک ایه رو بخونید و درثواب اون ختم شریک بشید ࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکته روز : امشب شبی است که هر آیه از قرآن رو بخونید هزار برابر مینویسند تا میتونید قرآن بخوانید افضل الاعمال در شب قدر خوندن زیارت عاشورا است فراموش نکنید
فضائل علوی: پیامبر اکرم ص فرمودن : اگر دریاها مرکب شوند و درختان قلم شوند نمیتوانند فضائل علی را ینویسند چون دریا خشک میشود و درختان تمام میشوند ولی فضائل علی تمام نمیشود بنازم به این آقا
نکته مهدوی: رفقا جون هر کی که دوست دارید امشب امام زمان عج رو فراموش نکنید نذر برای فرج رو فراموش نکنید امام زمان عج رو یاد کنید تا آقا هم شما رو یاد کنند
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۵۸ 🎬 خدای من درست میدیدم؟؟!!نفس درسینه ام حبس ش
🎬 درست حدس زده بودم,محوطه خاکی اردوگاه تقریبا خلوت بود همه به سمت چادربزرگ برای نماز رفته بودند،بدون اینکه جلب توجه کنم ودرحالی که زیرلب ایاتی ازقران را زمزمه میکردم به سمت چادری که طارق را برده بودند رفتم...جلوی چادر یک داعشی بود که داشت سیگارمیکشید ,راهم راکج کردم وپشت چادر رفتم,پشت این چادر ,عقب چادردیگری بود به قسمت وسط چادررسیدم چاقورا از زیرلباسم دراوردم ومشغول بریدن چادرشدم,خیلی محکم بود اما چاقوی من هم تیزبود,اندازه ای که بتوانم ردشوم چادرراشکافتم وخیلی آرام خودم را داخل چادرکشیدم،بااینکه چادرتاریک بود اما سنگینی نگاه طارق ودواسیر دیگر را روی خودم حس میکردم تا داخل شدم یکی از اسیرها گفت:یابسم الله...عباس,طارق,این دیگه کیه؟ محکم گفتم :هییییس ورفتم طرف طارق دستها وپاهاش راباز کردم,چاقورا دادم دستش تا دستهای ان دوتا همرزمش رابازکند. طارق:ممنون خواهر ,توکی هستی؟ درحالی که داشتم لباسها را بیرون میاوردم گفتم:هیس,چکارداری من کیم ,زودباش دست بقیه راباز کن... طارق که دست عباس رابازکردوچاقورا دادعباس وامد طرفم وگفت:صبرکن ببینم,صدات چقداشناست،کی هستی؟ روبنده ام رابالا زدم ولباس را دادم دستش.... ‎‌‌‎‌‎‌ طارق:خدای من ,سلماست...عباس...احمد...این خواهرم سلماست..سلما اینجا چکارمیکنی... من:داستانش مفصله...زود لباسهاتون رابپوشید,با شالها روی صورتتان رابپوشانید ,دورسری هایی که علامت داعش داره بپوشید ،تفنگ ناریه رادادم دست طارق وگفتم:دنبال من بیاید.... ازهمون راهی که اومده بودم این بار چهارنفری برگشتیم,از ترسم جرأت نکردم جلوی چادررانگاه کنم ,نماز تمام شده بود وجمعیت تک وتوک بیرون امده بودند,به کانکس رسیدیم,ماشین جلو کانکس پارک بود,اشاره کردم به طارق وگفتم برین داخل ماشین ,من الان میام. سریع داخل کانکس شدم,رفتم سراغ کوله,قران طارق را دراوردم وبغل گرفتم وبه بچه ها گفتم ,بریم جشن واتش بازی... فصیل رفت کابین عقب کنارعباس واحمد,عمادرااوردم جلو روپاهای طارق نشاندم ,چون روی طارق بسته بود,عماد نشناختش,ولی میدیدم طارق ,عمادراغرق بوسه کرده بود,قران راگذاشتم توبغلش و روکردم عقب وگفتم:فیصل جان این مجاهدها هم باما میخوان بیان جشن...نفس راحتی کشیدم ,تااینجا که خوب پیش رفته بود،سوویچ را چرخاندم که ماشین را روشن کنم,یکدفعه دیدم,ابواسحاق با دومردداعشی به طرفم اشاره میکنند.....میخواستند تا من حرکت نکنم..... تمام تنم داغ شد...نمیدونستم چکارکنم ..... توکل کردم و.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦⛈💦⛈💦⛈
محبان مهدی
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۵۹ 🎬 درست حدس زده بودم,محوطه خاکی اردوگاه تقر
🎬 زیرلب بسم الله گفتم وروبه طارق:خیلی عادی برخورد کنید مسیرش ازطرف چادر نمازهست,احتمالا کاردیگه ای دارد. ابواسحاق:ببینم مجاهدین,خواهر مجاهد به طرف شهر میرید؟جشن؟؟ من بدون کلامی سرم راتکان دادم. ابواسحاق:من واین دومجاهدهم میخواهیم برویم جشن ,مشکلی نیست ماهم سوارشویم؟ اشاره کردم به عقب ماشین تا کنارتیربارسوار بشن واونا هم سوارشدن. نفسم را به شدت بیرون دادم واهسته به طارق گفتم:به دوستات بگو سر پسره راگرم کنن تا ازحرفهای ماچیزی نفهمه,طارق اشاره ای به احمد کرد واوناهم مشغول خوش وبش بافیصل شدند. اروم به عمادگفتم:عماد, روی بغل طارق نشستی برادرکم... عماد ناباورانه نگاهی به بالای سرش کرد وخودش رادربغل طارق جا کرد. طارق اهسته سوال کرد:تواینجا چه میکنی سلما؟؟ عقده دلم واشد وهمراه گریه گفتم:پدرومادر راسربریدند جلوی چشم ماااا,عماد راببین لال شده بعداز چندین روز اسارت پیداش کردم,من ولیلا اسیرشدیم وعمادرا ربودندواوردند اینجا....ابوعمر من ولیلا رابرای کنیزی خرید وچشم طمع به ما داشت,لیلا طاقت نیاورد وخودش راکشت....من ابوعمر رامسموم کردم وکشتم وخودم فرارکردم,یه زن داعشی,مادرهمین فیصل کمکم کردعماد راپیدا کنم و....هق زدم وگفتم...اشک ریختم وگفتم و.. طارق اهسته دستش را روی دستم که روی دنده بود گذاشت ونوازش کرد وگفت:فدات بشم خواهر...توشیرزنی شیرزن...ازاین به بعد تنهات نمیگذارم.... گفتم:نه نه ...من از پس خودم برمیام ,جام پیش ام فیصل امن امنه,توودوستات زودتر فرارکنید....همین ابواسحاق پدرومادرمون راسربرید ومارااسیرکردو... طارق عقب نگاهی کرد وگفت:اگر امشب نکشمش مرد نیستم... من وتو عماد باهم میمونیییم.... ازخدام بود که باطارق باشم,اما موقعیت جوری بود که اگرباهم میبودیم احتمال کشته شدنمان زیادبود واگر ازهم جدا میشدیم,احتمال نجات همه مان بیشتربود.... من:طارق،برادرم،عزیزم،از تمام خانواده ام فقط تووعماد رادارم نمیخوام شماراازدست بدهم,من جام تواردوگاه امنه,شما هم بااین لباسا ودانستن راه دررو راحت میتونید خودتون رانجات بدید ,باوجود فیصل وعماد من گاو پیشونی سفیدهستم ,این داعشیا زنان راخیلی میپایند وهمراهی من وعمادباشما مساوی بامرگ هرسه مان است..... طارق دستم رافشار داد...دیگه نزدیک مسجد بودیم...ایستادم...ماشین راپارک کردم ... ‎‌‌‎‌‎‌‌‎ میدونستم الان وقت خداحافظی ست,الان طارق واحمدوعباس بین داعشیان گم میشن ودیگه نمیدونم ایا دوباره میتونم طارق راببینم یانه...عماد محکم بغل طارق راچسپیده بود وازش جدا نمیشد... اهسته سرم رابردم کنارگوشش وگفتم:بزارطارق بره ,عمادم....من هستم....طارق میخواد ابواسحاق راتنبیه کند ....اگه ولش نکنی شاید به خطربیافته...تااین حرف رازدم...عماد بغل طارق را رها کرد...دلم میخواست زار بزنم...اخه خدااا چرااااا به چه گناهی... همه شان پیاده شدند..ابواسحاق تشکر کرد ورفت تا به جشن برسد ومن دیدم طارق وعباس واحمد,سایه به سایه اش رفتندوتا زمانی که درتاریکی گم شدند ,نگاهم به رد رفتنشان خیره ماند,با صدای فیصل به خود امدم:خاله بریم دیگه دارن اتیش بازی میکنن..... کلی جمعیت امده بود مردمی که به داعش پیوسته بودند برای تماشا امده بودند.. بچه ها جلویم جست وخیز میکردند ومن درافکار خودم غرق بودم ایا طارق ودوستانش رفتند؟ایا داخل اردوگاه کسی ازفرارشان مطلع شده؟ ذهنم انچنان مشغول بود که نفهمیدم کی جشن تمام شد ظرفی غذادست فصیل وظرفی دست عمادبود من:عماد ,فیصل کی بهتان غذا داد؟ که یک دفعه یکی از پشت به من زد... سلما... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شه شناس جلسه ۵۴ بخش اول.mp3
11.56M
📝برای امیرالمؤمنین جانها فدایش شه شناس 🔹 جلسه ۵۴ ؛ بخش اول 🎤حجت الاسلام 🔈 ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ ‌‎‎@Mohebannemahdi ╚══🌸🕊═════════╝
شه شناس جلسه ۵۴ بخش دوم.mp3
10.91M
📝برای امیرالمؤمنین جانها فدایش شه شناس 🔹 جلسه ۵۴ ؛ بخش دوم 🎤حجت الاسلام 🔈 ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ ‌‎‎@Mohebannemahdi ╚══🌸🕊═════════╝
ملکوت ساختن خانه برای خودنمایی.mp3
8.84M
🌅 ملکوت اعمال 2⃣1⃣ ◀️ ملکوت ساختن خانه برای خودنمایی 🎤حجت الاسلام 🔹 جلسه هشتم 🔈 ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ ‌‎‎@Mohebannemahdi ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤️🌨️🌤️🌨️🌤️ بنده خوب خدا 🦋 در طرح خواندن نماز قضا همراه ما باش و قدم به قدم پیش بریم ☺️ پنج شنبه ها قراره *🖤نماز والدین یا نماز آیات🖤* رو بخونیم.
شب قدر چه بخواهيم ۱.mp3
12.05M
🌏 شب قدر چه بخواهیم 1⃣ 🎤حجت الاسلام ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ ‌‎‎@Mohebannemahdi ╚══🌸🕊═════════╝
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🌕 توصیه هایی برای شب قدر 3⃣ 1⃣ از همه ی کسانی که خواسته یا ناخواسته به ما بدی کردند بگذریم و براشون دعا کنیم 2⃣ همزمان با غسل شب قدر که مقارن با غروب آفتاب است، نیت غسل توبه کردن و خواندن نماز توبه (یکشنبه ماه ذی القعده) 3⃣ شب قدر، شب توسل به وجود مقدس آقا امام زمان عج الله است ◀️ خواندن زیارت آل یاسین و نماز امام زمان 4⃣ قبل از اذان صبح یک خلوت نیم ساعته داشتن و از سجده ی طولانی غافل نشدن
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🌕 توصیه هایی برای شب قدر 4⃣ ⏺ هفت مرحله مهم قبل از دعا 1⃣ حمد خدا 2⃣ یادآوری نعمات 3⃣ شکر نعمت 4⃣ صلوات فرستادن 5⃣ اقرار به گناهان 6⃣ درخواست عفو و استغفار 7⃣ دعا کردن برای دیگران ( چهل مومن ترجیحا زنده ها ) مراجع تقلید 🔺حجاب های ظلمانی را با استغفار و توسل برداریم
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🌕 توصیه هایی برای شب قدر 5⃣ ♦️اصل بر بیداری و اِحیا 1⃣ استغفار (برای پاک کردن گذشته ) 2⃣ غسل کردن ( با نیت شب قدر و نماز توبه ) 3⃣ خواندن نماز توبه 4⃣ صدقه دادن 5⃣ خواندن دعای سلامتی امام زمان علیه السلام ( اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن ..) 6⃣ خواندن نماز جعفر طیار (حتا بصورت نشسته) 7⃣ درخواست معرفت 🆔
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🌕 توصیه هایی برای شب قدر 6⃣ ♦️ موانع استحابت دعا 1⃣ عمل نکردن به واحبات 2⃣ دوری نکردن از محرمات 3⃣ شکر نکردن بر نعمت ها ( استفاده ی درست از نعمت نکردن و ...) 🔸 برطرف کردن موانع 🔸دعا کردن و از فضل خدا خواستن ( اسئل الله من فضله ) 🔸توسل به امام زمان ◀️ زیارت آل یاسین 🔸خواندن دعای افتتاح 🔸 از دست ندادن یک سوم، آخر شب
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹 🔔 نکته ی مهم در خصوص نماز توبه بحث * حق الناس * است 🔰 یکی از آثار این نماز راضی شدن خصماء ( کسانی که در روز قیامت که به هر نحوی از انسان طلبی دارند) است. 🎁 انسان باید در جهت برآورده کردن حق الناس تلاش خود را انجام دهد و اگر فرد را پیدا نکرد یا احتمال مفسده ای داد، از طرف آن شخص صدقه دهد یا استغفار کند یا ... 📦 ولی گاهی ممکن است نادانسته حق الناسی بر گردن انسان باشد که نماز توبه کمک می کند به لطف و فضل خدا، آن افراد از انسان بگذرند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجت الاسلام وحيدپور 8-1-1403.mp3
4.63M
💠💠🔸زمزم احکام 🔸با موضوع:روزه جلسه نهم 🔸سعی کنیم این احکام کوتاه دو سه دقیقه ای که هر روز در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها بیان می شود را گوش کنیم تا بیشتر و بهتر با تکلیف شرعی خود آشنا شویم ان‌شاء الله ⏱ ۸ فروردین ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠نماز شب هجدهم ماه مبارک رمضان 💠 🔹هر کس در شب هجدهم ماه مبارک رمضان ◽️چهار رکعت نماز بجا بیاورد {دو تا دو رکعتی } 🔹⇦در هر رکعت یکبار «سوره‌ى حمد» 🔹⇦« سوره کوثر» بیست و پنج بار بخواند 💢ثـواب وفضیـلت نمــاز: 🔻از دنیا نرود تا اینکه فرشته مرگ به او بشارت بدهد که خداوند عز و جل از او راضی است و خشمگین نیست ❇️وقت خواندن این نماز در کل شب است(یعنی از بعد از خواندن نماز مغرب تا قبل از اذان صبح) ✅ از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز را به همه ما عنایت فرماید ان شاء الله 🍀به نیت تعجیل در فرج صلواتی هدیه کنید بنده های خوب خدا ╲\╭┓ ╭ 🌺 ┗╯\