#کتاب_صوتی
#شهدا_و_امام_زمان_ارواحنا_فداه
👌شروع کتاب گویای جدید با نام مهمانِ شام
📝«مهمان شام» زندگی نامه و خاطرات شهید مدافع حرم، مهندس #سید_میلاد_مصطفوی است.در این کتاب سعی شده است سیمای واقعی شهید «سید میلاد مصطفوی» به خوبی برای مخاطبان، به ویژه نسل جوان، نمایان گردد.
🔅«سید میلاد (محمد) مصطفوی» ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در شهرستان بهار همدان دیده به جهان گشود. او دومین فرزند يك خانواده پنج نفره بود که در دامان خانواده متعهد و دیندار بزرگ شد. پدرش «سید هاشم» نام داشت و با کسب روزی حلال سعی می کرد فرزندان خود را با سرشتی پاك و خداجوی پرورش دهد. میلاد دانش آموز نمونه و دانشجوی فعال دانشگاه صنعتی بود. مدرك مهندسی عمران گرفت، اما بیشتر شبها دنبال کارهای بسیج بود. او از بسیجیان فعال گردان امام حسین(علیه السلام) شهرستان بهار بود. از این طریق بسیاری از نسل جدید را با شهدا آشنا کرد. عشق به پروردگار و اهل بیت از کودکی در وجود میلاد جوانه زد. نماز اول وقت و دائم الوضو بودن از ویژگی های بارز این شهید بزرگوار است. سرانجام همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی، در سال ۱۳۹۴ به عنوان مدافع حرم، در محور «حلب» برای دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) در سوریه حضور یافت و در سن ۲۹ سالگی در مقابل با تکفیری ها به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
✅موسسه مهدوی محکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
مُحکمات
#شهدا_و_امام_زمان_ارواحنا_الفداه ✨ برای مردم بگو_۲ ✍...قرار شد قبل از شروع عملیات تعدادی تیربار و
#شهدا_و_امام_زمان_ارواحنا_الفداه
✨ برای مردم بگو_۳
✍...هوا تاریک بود و نم نم باران می آمد. عراقی ها از سنگرهایشان در بالای تپه بیرون آمدند. اما فکر نمی کردند ما تا آنجا جلو آمده باشیم. فکر کردند لابد حیوانی به روی مین رفته! پاهایم درد می کرد. خون از آن جاری بود. اما چون هنوز گرم بود درد نداشتم. یکدفعه دیدم نور چراغ قوه به صورتم افتاد! چند عراقی از بالای تپه به سراغم آمدند. سرم را کج کردم. دهانم را باز کردم و خودم را به مردن زدم! عراقی ها بالای سرم آمدند. منتظر بودم که مرا به رگبار ببندند. چشمانم بسته بود. یکی از آن ها به شدت دوربینی را که در گردنم بود کشید و بیرون آورد.
دیگری هم لگد محکمی به پهلویم زد. بعد هم راه افتادند و رفتند! مطمئن بودند که من مرده ام. از طرفی بچه ها وقتی دیده بودند که عراقی ها به سمت من آمدند همه برگشتند. دردِ پایم شدت گرفته بود. بدنم می لرزید. زیر لباسم یک نارنجک داشتم آن را درآوردم. گفتم ضامن را بکشم و خودم را از بین ببرم. اما گفتم نه. هر چه خواستم خودم را تکان دهم و روی زمین بکشم نشد. یک باره در آن تاریکی و سرمای آذرماه و با آن شدت درد به یاد مولایم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) افتادم. گفتم: «آقا به دادم برس، آقا شما امید ما هستی. من گنه کارم اما تنها امیدم شما هستی.» بعد هم شروع به گریه کردم. یک رسمی هم در روستای ما بود که در شرایط سخت یک گاو را نذر امام زمان می کردند. من هم یک گاو نذر کردم...
#ادامه_دارد...
✅موسسه مهدوی محکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
هدایت شده از مُحکمات
#تدریس_کتب_جامع_مهدوی
#کتاب_المهدویة_الخاتمة
💢سلسه مباحث آموزش مجازی معارف مهدویت💢
🔰تدریس کتاب #المهدویة_الخاتمة (بهترین کتاب در مورد شناخت مدّعیان دروغین و شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه)
✍تهیه شده در واحد(مطالعات)تحقیق و پژوهش موسسه مهدوی مُحکمات
☘ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج☘
✅موسسه محکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
مُحکمات
#دوره_آموزشی_معارف_مهدویت #تدریس_کتاب_المهدویة_الخاتمة 🎵فایل صوت mp3 #جلسه_سی_و_چهارم 🔺موضوع: ( ام
مهدویه الخاتمه جلسه 35.mp3
49.92M
#دوره_آموزشی_معارف_مهدویت
#تدریس_کتاب_المهدویة_الخاتمة
🎵فایل صوت mp3
#جلسه_سی_و_پنجم
🔺موضوع: ( امام شناسی، قانون دوم، معجزه ۱، معجزات پیامبران الهی )
#مدت_زمان_جلسه:
🕔 ۳۴دقیقه با کمترین حجم
✍تهیه شده در واحد تحقیق و پژوهش(مطالعات مهدوی) موسسه مُحکمات
========================
✴️ما را در ایتا دنبال نمایید👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
#کتاب_صوتی_مهدوی
#ملیکا
✨شروع #هشتمین_کتاب_گویای_مهدوی با نام #مَلیکا در مورد سرگذشت زندگی نرجس خاتون، مادر امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
✍ «ملیکا»، دختر قیصر روم، در بازار برده فروشان همچون مرواریدی می درخشد؛ اما به ناگاه با دست خطی، سرنوشت، او را به سمت و سویی دیگر می برد...
🔸چگونه نوه مسیحی قیصر روم، مادر امام زمان ارواحنافداه شد؟
بشر بن سليمان گوید: «من به فرموده حضرت امام علی النقی (علیه السلام) عمل کردم، یعنی به بغداد، سر پل فرات رفتم و آنچه امام فرموده بود اجرا کردم و نامه پاکیزه ای را که ایشان به خط و زبان رومی مرقوم فرموده و سر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرده بود به همراه کیسه زردی که در آن ۲۲۵ اشرفی بود، به کنيزك دادم؛ چون نگاه وی به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد و نگاهی به عمر بن زید انداخت و گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش و قسم خورد که در غیر این صورت خودم را هلاك خواهم کرد»...
✅موسسه مهدوی مُحکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
مُحکمات
#یادآوری_هفتگی #طرح_سراسری_میثاق_با_نور(عهد روزانه) ⏰یادآوری طرح ختم جمعی تدبر در قرآن به نیت تعجیل
#یادآوری_هفتگی
#طرح_سراسری_میثاق_با_نور(عهد روزانه)
⏰یادآوری طرح ختم جمعی تدبر در قرآن به نیت تعجیل در ظهور( شرکت بیش از ۲۰۰۰نفر تا الان)
🔺برنامه قرائت حزب امروز :
📖آیات ۹۳ تا ۱۴۵ بقره
📝برای دانلود فایل PDF برنامه قرائت ۳ ماهه روزانه قرآن کلیک کنید.
💠مُحکمات؛ پایگاه تخصصی مهدویت
📱@mohkamat_313
📱@mohkamat_313
هدایت شده از مُحکمات
دعای ندبه۱.mp3
38.37M
#دعای_ندبه
🏳لبیک مولاجانم !!!! یا صاحب الزمان
🤔چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای⁉️
🤲الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🤲
💠مُحکمات؛ پایگاه تخصصی مهدویت
📱@mohkamat_313
#کارگاه_کاربردی
#شرح_دعای_ندبه
💢کارگاه شرح و مقام دعای ندبه💢
شماره 9⃣5⃣
📚منبع: واحد تحقیق و پژوهش محکمات
✅موسسه مهدوی مُحکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
مُحکمات
#دلنوشته_مهدوی 🔹هر جمعه به شوق آمدنت چشمم را باز میکنم 🔸و عهد کرده ام با شما که هر جمعه ای که می
#دلنوشته_مهدوی
🔸چقدر اشک بریزم ز جدایی آقا
🔹من دلم تنگ شده تنگ، کجایی آقا
🔸همه دارند به تنهایی من میخندند
🔹به همه گفته ام این جمعه می آیی آقا
🔸وقت و بی وقت هوای همه کردم جز تو
🔹کاش میخورد دلم با تو هوایی آقا
🔸بیشتر از همه دنبال من و کار منی
🔹من کیم دربدِر بی سر و پایی آقا
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
💠مُحکمات؛ پایگاه تخصصی مهدویت
📱@mohkamat_313
📱@mohkamat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
#استوری_مهدوی
✨هجر تو با ما کارِ خود را کرد، برگرد😢
☑️موسسه مهدوی مُحکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
هدایت شده از مُحکمات
#کتاب_صوتی
#شهدا_و_امام_زمان_ارواحنا_فداه
📝«مهمان شام» زندگی نامه و خاطرات شهید مدافع حرم، مهندس #سید_میلاد_مصطفوی است.در این کتاب سعی شده است سیمای واقعی شهید «سید میلاد مصطفوی» به خوبی برای مخاطبان، به ویژه نسل جوان، نمایان گردد.
🔅«سید میلاد (محمد) مصطفوی» ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در شهرستان بهار همدان دیده به جهان گشود. او دومین فرزند يك خانواده پنج نفره بود که در دامان خانواده متعهد و دیندار بزرگ شد. پدرش «سید هاشم» نام داشت و با کسب روزی حلال سعی می کرد فرزندان خود را با سرشتی پاك و خداجوی پرورش دهد. میلاد دانش آموز نمونه و دانشجوی فعال دانشگاه صنعتی بود. مدرك مهندسی عمران گرفت، اما بیشتر شبها دنبال کارهای بسیج بود. او از بسیجیان فعال گردان امام حسین(علیه السلام) شهرستان بهار بود. از این طریق بسیاری از نسل جدید را با شهدا آشنا کرد. عشق به پروردگار و اهل بیت از کودکی در وجود میلاد جوانه زد. نماز اول وقت و دائم الوضو بودن از ویژگی های بارز این شهید بزرگوار است. سرانجام همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی، در سال ۱۳۹۴ به عنوان مدافع حرم، در محور «حلب» برای دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) در سوریه حضور یافت و در سن ۲۹ سالگی در مقابل با تکفیری ها به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
✅موسسه مهدوی محکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
مُحکمات
#شهدا_و_امام_زمان_ارواحنا_الفداه ✨ برای مردم بگو_۳ ✍...هوا تاریک بود و نم نم باران می آمد. عراقی
#شهدا_و_امام_زمان_ارواحنا_الفداه
✨ برای مردم بگو_۴
✍...در آن شرایط همان طور که چشمانم پر از اشک بود احساس کردم کسی دستم را گرفت و گفت: «بلند شو برویم!» خوشحال شدم. گفتم: «بچه ها برگشتند.» گفتم: «کی هستی؟» آن شخص گفت: «شما چه کسی را صدا زدی؟» آمدم سرم را برگردانم که دیدم نمی توانم؟ گردنم سالم بود اما نتوانستم رویشان را ببینم. فقط می دیدم که لباس سفید بلندی بر تن دارند. آقا دستم را از زیر بغل گرفتند و حرکت کردند. عجیب بود. من روی دو پا رفتم و هیچ دردی نداشتم! دستم را آقا گرفته بود و راه می رفت. همین طور که حرکت می کردیم ذوق زده شده بودم. من کنار قطب عالم امکان بودم. با خوشحالی درباره ی جنگ و انقلاب پرسیدم آقا فرمودند: «صبر داشته باشید. شما انقلاب کرده اید. ان شاء الله پیروزید.» از آقا دوباره با اصرار درباره ی انقلاب و جنگ و شهادت سؤال کردم. آقا فرمودند: «پیروزی نزدیک است. حالا که اصرار دارید دعای فرج بخوانید.»
خود آقا شروع کردند و من هم ادامه دادم: الهی عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء...بعد هم دعای الهم کن لولیک را ادامه دادند. بعد آقا به ستاره ای اشاره کردند و گفتند: «این ستاره ی شفقه است که نشانه ی وقت نماز صبح است. همین جا بنشین تا نماز صبح بخوانیم.» بدن و لباس هایم خونی بود. با کمک آقا تیمم کردم...
#ادامه_دارد...
✅موسسه مهدوی محکمات را در ایتا دنبال نمایید👇:
🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7