eitaa logo
شعر | محسن علیخانی
1.3هزار دنبال‌کننده
514 عکس
54 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در انتظار نگاهت شبیه محتضرم! ببین که فکر و خیالت چه کرده جان به سرم! نه اینکه حوصله‌ام را دوباره گم کردم! شکسته شیشه عمرم؛ شکسته بال و پرم اگر تو ناله جانسوز من نمیشنوی بیا به ساحل دریای چشم های ترم تو رفته‌ای و مرا نیز با خودت بردی به انتهای خیال و نرفته‌ای ز سرم اگر چه از تو خبر هیچ نیست اما باز نگاه من به در است و هنوز در اگرم... http://eitaa.com/msalikhany
امام صادق ما را شبانه می‌بردند به زور نیزه و با تازیانه می‌بردند به دست‌های نحیفش طناب می‌بستند عزیز فاطمه را آمرانه می‌بردند نه حرمتی نه رعایت نه احترام و ادب مُراد سلسله را وحشیانه می‌بردند عبا به دوش ندارد خدا! فقط ای کاش! میان کوچه‌ و شب مخفیانه می‌بردند مگر گناه امامم بجز سیادت بود؟! چگونه لشکریان بی‌بهانه می‌بردند؟! تمام برکت خانه صفای صحبت اوست صفا و برکت ما را ز خانه می‌بردند... http://eitaa.com/msalikhany
🌺🌺🌺کلمات مقدس🌺🌺🌺 چــون‌کــه آدم از بــهــشـت آمد زمين خـــوي او بـــا خـاک دنـيـا شد عجين از فـــراق حــضـرت حــق شد ملـول بـر گـنـاه خــود ز جــان و دل خجول اربــعــيــنْ‌سـالـي بـه زاري‌ها نشست دائـمـاً شــرمــنــده بــودش از الـسـت گــريـــه‌ها مــي‌کـرد او از هـجـر يار نـالـه‌اش هـفـت آسـمـان را هــم دچـار خــواب را فُـرقـت ز کف بربوده بود هـمـچـنــان زاري، گــره نگشوده بود در عــجــــب بــــودنــــد از زاري او جــمــلــگـي افــلاک هــم در گفت‌وگو عــاقـبـت شـد حـاصـل آن لطف کريم مـي‌نـمـانـدش سـعي و کوشش‌ها عقيم حـــق فــرستـاد آن ملک وان دلـگشـا جــبــرئــيــل آن آيـــت وحـــي خــــدا 🌺🌺🌺🌺🌺 مــژده ده اي آدم اي جــَـدُ الـــبـــشــر لـُــطـْـفُ حَــقٍّ بــِالْــکَــرَم قــَدْ اِنـْتـَشَر ايــــزد مـــنـــان بـــگــفـتـا شـاد بـاش از گــلايــه، از ســرشــک آزاد بـاش اشـــک را از ديــده‌هــايــت پـاک کن شـــور و مـسـتي را تو بر افلاک کن بـيـش از ايـن بـا نـالـه‌هـاي سوزناک هين! مکن اين سينه‌ات را چاک‌چاک صـيـقـلي ده جـان خود را چون پري دامــنــت از گــريــه‌زاري کــن بري ايــن گـره‌هـا از جــبـيـنـت بــاز کــن ســـاز دل را بــا نـــوايــش ساز کــن ســر بـــه بــالا گـيـر، از دل کن دعا تــا بــبــخــشــايـــد ســتــم‌هـا را خـدا 🌺🌺🌺🌺🌺 گــفــت آدم: مـــن دعـــاهــا کــرده‌ام! عــذرهــا مــن پــيــش حــق آورده‌ام! اربـــعــيـــن‌ْسـالـي به زاري‌ها گذشت دائــــمــــا در اشـــک‌بــاري‌ها گذشت پــس چــرا ســودي نــبــخـشيـده مرا؟ گـوئـي اکـنـون حق بــبــخـشيـده مرا؟! 🌺🌺🌺🌺🌺 گــفــت جــبــرائـيــلِ پــاکيزه سرشت ســرنــوشـتـت را خدا اين‌گون نوشت گـر چـه در ايـن سـال‌هـاي اضطـرار گـريـه‌هـا کـردي تــو بـي حـد و‌شمـار لــيــک آداب دعــــا در دسـت اوسـت راز هــر آشــفـتگي در شست اوسـت ايــن چــهــل‌ســالي که کردي گريه‌ها نــالــه‌هــا و اشــک‌هــا و مــويــه‌هـا؛ لــطـــف خـود را شـامـلـت کرده خدا پــرده‌هــا بـــرداشــت از رمــز دعــا پــرده‌ از چـــشـــمـــان تــو بـرداشتـه نـــام‌هــــاي اولـــيـــاء افـــراشــــتـــه 🌺🌺🌺🌺🌺 نَک نـگـاهـي کـن بـه سـاق عـرش او راز آداب دعــــا کـــن جـــســت‌وجــو آن اســـــامــــي مـــبــــارک را بـبـين هــــست عرش حضرت حق را نگين راه حــــل مـشـکـلـت بـا ايـن دعاست ايـــن دعـــا غير از دعـاهاي خداست بــعـــد مـــن ايــن ذکـر را تکرار کن بـر گـشـايـش‌هـا ز غـــم اصرار کن 🌺🌺🌺🌺🌺 ذکــر حـق را بـا "حـمـيـد" آغـاز کرد بــا "مـحـمـد" ذکـــر را هــم‌سـاز کرد بـــنـــد بــــعــــدي از دعــا عـالي بوَد حـــامـــي ذکـــر"عـلـي"، "عالي" بوَد ذکـــر يـــا فـــاطـــر بـــحـق "فاطمه" مــــي‌نـــبـــاشــد ذکــر حـق را خاتمه ذکــر يــا "مــحــسـن" نباشد ذکر تام- جــز بـــه هــمــراه "حسن" خيرالانام اي کــه احـسـانـت قـديم است از قديم بـا "حسين" هست آن صراط المستقيم 🌺🌺🌺🌺🌺 چــون‌کــه آدم بـــنـــد آخــر را شـنـيـد حـــالـــت بـغـضـي عـجـيـب آمـد پديد بــنــد آخــر بــنـــدْ از بــنـــدش گشود سيل اشک از چشم او شد همچو رود گــفـــت آدم اي امـــيـــن وحـــي رب حــالـــتــم را گـو چرا شد مضطرب؟ اشـــک از چــشــمــان مـن لـبريز شد قــلــب مــن از گـریه حــزن‌انگيز شد بــا "حسـين" آمد غمي سنگين به جان گـــوئــــيـــا افـــلاک هــم انــدر فغان 🌺🌺🌺🌺🌺 در جـــوابـــش آن نـــکــو وحي امين نـــکـــتـــه‌اي را گــفت با قلبي حزين بــي‌جــهــت نـبـْود غــمـت از ذکـر او گــويــمــت اســرار آن را مــو به مـو ايــن حــســيــن فــاطـمه، جان رسول مــيــوه‌ي عــمــر علي هـست و بتول گــفــت پـيغمبر: که او جان من است نــور چــشــم و مــاه تـابـان من است لــيـــک نــاپـــاکـــان ز بـعد مصطفي نــازنــيــن رأسـش بــبـرنــد از قــفــا قــطـــره ‌آبـي مـي‌کــنــنــد از او دريغ نــوک نـيــزه مــي‌رود ســـر بـي‌دريغ يـک بـه يـک يــاران او پــرپــر شوند بــعـــد رزمــي آتــشــيـن بي‌سر شوند اهــل او را مــي‌بَـرد دشـمـن بـه شـام اي خــدا مـنـزل بـه مـنـزل تــشـنه‌کام! 🌺🌺🌺🌺🌺 چــون‌کــه آدم ايــن سـتـم‌هــا را شنيـد لــرزشـي افــتــاد بـر جـانـش چـو بيد هــمــچو مادر در عزاي طفل خويش گــريــه‌هـا سـر داد، دل شد ريشْ‌ريش فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتً فتابَ عَليهِ اِنَّه هو التَّوابُ الرّحيمْ (بقره /37) الهی یا حمید بحق محمد ؛ یا عالی بحق علی ؛ یا فاطر بحق فاطمه ؛ یا محسن بحق الحسن ؛ یا قدیم الاحسان بحق الحسین "صلوات الله علیهم اجمعين"
میان مجلس آقا حضور کافی نیست حضورِ با همه احساس و شور کافی نیست عزای حضرت عشق است گریه‌ بر او کن ولی سرشک و پس از آن عبور! کافی نیست سرور بعد عزا هم اگر چه زیبا هست ولیک روضه و بعدش سرور کافی نیست! صدا و «حرکت» و نورند جملگی با هم! فقط صدا و کمی هم که نور کافی نیست! هر آنچه می‌شود از روضه‌ی حسینی گفت، بگو! و لیک عزا را مرور کافی نیست برای فلسفه‌ی غم، شعور لازم هست هزار سبک‌ِ فقط چند جور! کافی نیست حسین خط شکن عدل و داد می‌خواهد نظاره گر شدن از راهِ دور کافی نیست... @MohsenAlikhanySher
در مذهب ما باده حرام است و لیکن یک باده حلال است که آن است http://eitaa.com/msalikhany
همه رفتند زیارت وَ فقط ما ماندیم از صفای حرم و صحن و سرا جا ماندیم زائران کوله به دست از پی هم می‌رفتند... به خدا مسئله از ماست؛ اگر ما ماندیم کربلا ساحل دریای حسین است ولی حیف شد! ما همه در حسرت دریا ماندیم! پسری مثل من و هر که در اینجا مانده با خودش گفت چرا این همه ماها ماندیم؟! یک نگاهی به کف کوله خالی انداخت... زود فهمید چرا یکه و تنها ماندیم حسرتی هست اگر بر دل ما باور کن همگی پشت در خانه‌ی زهرا ماندیم همه‌ی آنچه که گفتیم، درست است ولی همه رفتند زیارت وَ فقط ما ماندیم... http://eitaa.com/msalikhany
جامانده‌ایم... در پس غم‌های بیشمار دلتنگِ راه و جاده؛ قدم‌های بیشمار امسال باز قسمت من آه و حسرت است من مانده‌ام میان عدم‌های بیشمار شاعر کمی درون خیالش که غرق شد؛ مشغول شد به درد و الم‌های بیشمار؛ ناگاه در میانه‌ی شعرش گریز زد! از داغ‌ها نوشت و ستم‌های بیشمار زینب چگونه این همه منزل پیاده بود؟! جان‌ها فدای زخم و ورم‌های بیشمار این راه بی نهایتِ بانوی ما چقدر سخت است و پر ز پیچش و خم‌های بیشمار؟! حقا که هر مصیبت او نانوشتنی است با صد هزار سطر و قلم‌های بیشمار رفتند زائران به زیارت ولی ببین جامانده‌ایم در پس غم‌های بیشمار http://eitaa.com/msalikhany
کودکی پشت در خانه‌ی او در می‌زد در شب حادثه بر سینه و بر سر می‌زد پدرش نام پسر را چه مکرر می‌گفت! درِ آن خانه‌ پسر سخت و مکرر می‌زد وارد خانه شد آن ماه سراسر از نور آه بر دست پدر بوسه سراسر می‌زد وای از لحظه جان دادن مولای غریب! از فراوانی سم، چنگ به بستر می‌زد اشک می‌ریخت پسر در غم هجران پدر طپش سینه‌ی او چندبرابر می‌زد تا ابد مکه در اندوه بمانَد آری! کعبه در حسرت آغوش حسن پر می‌زد... اینچنین نیست که این سلسله پایان یابد... کودکی پشت در خانه‌ی او در می‌زد http://eitaa.com/msalikhany
دنیازده‌ام! آخرتم را دریاب! سخت است فِتَن! عاقبتم را دریاب! آقا به خدا پر از آسیب است... به درک! مملکتم را دریاب! @msalikhany
چرا برای غزل‌های ناب دلتنگم؟! چرا برای سرودن مدام در جنگم؟! چرا بهانه گرفتن؟ چرا غزل گفتن؟! برای چیست که اینگونه سخت دلتنگم؟!! مگر نه اینکه غزل، صادقانه می‌گوید: که سنگدل شده است آن نگار دلسنگم؟! چقدر سعی مضاعف، تلاش بیهوده... نگو که با غل و زنجیر اسیر نیرنگم!! هزار قطعه‌ی غمگین زدم به یادت؛ آه! چرا برای غمم نیست کوک آهنگم؟! ۸دی۹۸ @msalikhany
کشتند عزیزان وطن، جانی‌ها خون شد به دل تک تک ایرانی‌ها هر چند که یک لاله‌ی ما پرپر شد می‌روید از این لاله سلیمانی‌ها @msalikhany
شمشیر برّانی اگر در دست او بشکست یا رب سلامت باشد آن سید علی جانم😍 @msalikhany
اینجا مدینه... شهر غم؛ دیگر چه کم دارد؟ دیوارها و کوچه‌هایش رنگ غم دارد! رفته است از قرآن ناطق سوره‌ی کوثر دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد یک چشم شاعر اشک‌بار و چشم دیگر خون یک دست او لرزان و آن دستش قلم دارد اینجا عزا، ماتم‌سرای عصمت‌الله است یعنی که غم، صاحب عزایی محترم دارد «محجوب‌تر گشتی چرا؟» با خود علی می‌گفت!! از درد سیلی چهره‌ی زهرا ورم دارد! آیا تو بانویی جوان را دیده‌ای هرگز در کوچه‌ نیلی گشته رویش؛ قدّ خم دارد؟! این میخِ دَر یک میخ معمولی خدایا نیست جز سوزشش بر جان زهرا، درد هم دارد! هر چند قبرش در دل تاریخ مدفون است در تک‌تکِ جان‌های ما زهرا حرم دارد @msalikhany
برید انگشت دستم در کشاکش‌های نوروزی... دلم بی‌تاب انگشت است و انگشتر؛ حسینی‌ها!😢
دلم آغوش گرمت را در این هنگامه می‌خواهد تو را چون شاه بیتی در میان چامه می‌خواهد مرا با گرمی آغوشِ بی‌تکرارِ خود دریاب تنم پژمرده از سرمای تن‌ها؛ جامه می‌خواهد! شبیه افسری در جنگ هستم! سخت دلتنگت!! برای شرح این دوری هزاران نامه می‌خواهد برایت درد دل از صدهزاران درد و غم دارم هزاران صفحه لازم هست و صدها خامه می‌خواهد مرا بر دست پرمهرت بیا با بوسه مهمان کن.... اگر بوسیدنت هرچند دعوتنامه می‌خواهد! @msalikhany
مبهوت در آیینه‌ی عشقت هستم دیوانه‌ی دیرینه‌ی عشقت هستم مانند پزشکی که به عشقش می‌گفت عمری است قرنطینه‌ی عشقت هستم @msalikhany
با بغضِ گلونشسته باز اخم نکرد با قلب و دل شکسته باز اخم نکرد با آنکه دلش شکست و بغضش وا شد با اشک و صدای خسته باز اخم نکرد... @msalikhany
از میان گوشه‌های مرقدت آقای من! گوشه‌ی پایین پایت اشک‌هایم را گرفت...😢 @msalikhany
غصه اینجاست که در اوج گرفتاری‌ها همگی غافل و او فکر گرفتاری ماست😢 @MohsenAlikhanySher
در معرکه ناگاه صدایی آمد! ای‌وای که پیشانی ارباب شکست...😢 @msalikhany
سخاوت را پدر یاد پسر داده است! دقت کن: پدر انگشترش را داد و او انگشت و انگشتر!😢 @msalikhany
دیگران را عید، فردا هست و بعدش عید ماست چون که آقا سیستانی مرجع تقلید ماست 😂 @msalikhany
زیبایی‌ات ای نازنین باعث شده حتی خورشید هم با حلقه‌ای خواهان تو گردد پ.ن: نماز آیات فراموش نشه☺️ @msalikhany
دوری راه مشهد آقا بهانه است از بی‌لیاقتی است که قسمت نمی‌شود 😢 @msalikhany
آمدم در حرم ولی آقا گم شدم در میان زوّارت زائرانت چقدر بسیارند! باشکوه است صحنِ دربارت گم شدم در میان جمعیت چشم‌ من موج‌ها فقط می‌دید در هیاهوی صحن یک لحظه بوی اسفندِ خادمت پیچید زائری با صدای زیبایش حال ما در حرم دگرگون کرد هر چه غم‌ها و غصه در دل بود با سلامی بلند بیرون کرد تشنه‌ام شد میان گوهرشاد حوض‌هایت مرا طلب کردند آب‌ها، آب زمزم‌اند انگار بیشتر باز تشنه‌لب کردند لحظه‌ای در دلم تپش‌هایی می‌شنیدم که غبطه می‌خوردند: کاش ما را به پنجره فولاد با هزاران امید می‌بردند ناگهان با صدای نقاره شور و شوقی عجیب پیدا شد آمدم از میان جمعیت تا که پیدا ضریحِ زیبا شد می‌شنیدم که با خودش می‌گفت زائری با ادب کنار حرم: یا رضا این قَدَر ادب خوب است؟ یا که حتی از این عقب‌تر هم! .... این قدم‌های سستِ بی‌مقدار کاش راهی مشهدت می‌شد کاشکی قسمتم همین امسال خاک‌بوسی مرقدت می‌شد @MohsenAlikhanySher
17.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «دلتنگ حرم» با صدای گرم آقای سید اصغر حسینی اردلی و شعر بنده کمترین🌹 @msalikhany
ای دزد گوشواره گرفتی غنیمتی! اما هنوز ناله‌ی زینب به گوش ماست... @msalikhany
صدا پیچیده‌ شد یک لحظه در ایوان سلطانی صدا‌ی ناله‌ها بر پا شد از ناموس ایرانی میان شاه و مردم دوستی باید حکم باشد! کجا شد راه و رسم و شیوه‌ و آیین سلطانی؟! پرستویی میان صحن گوهرشاد پرپر شد چرا چون ننگ می‌داند امورات رضاخانی؟!! چراغانی نشد هرگز پس از این ماجرا صحنش اگر هر چند هم باشد حرم دائم چراغانی چه قامت‌های رعنایی که یک‌یک بر زمین افتاد! چه خون‌هایی چکید از دست دژخیمان شیطانی! پریشان شد حرم مانند آن که خیمه‌ها می‌سوخت و زینب فکر معجر، چادر و غوغای میدانی میان حادثه اما عجب صبری خدا دارد! که خونریزی کند گرگی درون صحن جانانی! حجاب ای آرمان دین! برایت ریخت خون حتی سپهبد قاسم آن سردار دلهای سلیمانی @msalikhany
به نام او آسمان آبی است اما چشم یارم بیشتر ماه‌رویان ناز دارند، آن نگارم بیشتر لیلی افسانه‌ها روی نگارم تا که دید شک ندارم می‌شود تسلیم یارم بیشتر با نسیمی جانفزا در انتظارم روز و شب می‌تپد قلبم ولی ساعت‌شمارم بیشتر گر چه دیدارش میسر نیست اما عاشقم! از هزاران «چشم»، من در انتظارم بیشتر بی‌قراریِ درختان از تبر را دیده‌ای؟ در فراقش از درختان بی‌قرارم بیشتر یک ستاره دیده‌ام شب‌ها به او زل می‌زند! از فریبش دردمندم! غصه‌دارم بیشتر می‌خراشد روح را حتی صدای یک کلاغ! دوریش را طاقتی هرگز ندارم بیشتر Eitaa.com/msalikhany
دشمن شده تسلیم یل ایرانی از ترس سلیمانی دل‌ها فانی این خنده‌ی او برای آن‌ها کافی است تا ذوب شود هر آنچه دارند آنی https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f