پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقامحسن حججی عزیز! دوس شهید من ، سلام!
حس خیلی خوبی دارم از اینکِ برات مینویسم.
این حس خوب از همون لحظه ای که تصویر شهادتت و سرِبریده ت رو دیدم ، در من به وجود اومده و امروز میخام شهادت پرغرورت رو ب تصویر بکشونم و هنر این کار رو از خودت میخام.
داداش گلم! میدونم از اولم آسمونی بودی و تعلقی ب این زمین خاکی نداشتی!
ولی ب من بگو چجور زندگی کردی ک :
با شهادتت ، تو این سن وسال کم، دنیا رو زیر و رو کردی؟
حواسها رو جمع کردی و غافلان رو از خاب غفلت بیدار؟
تو شهادت رو معنا و مفهوم تازه ای بخشیدی!
بقول استاد رحیم پور: " سری دادی و خاب رو از سر تمام غفلت زده های عالم پراندی. نظم و قاعده عالم رو ب هم ریختی! همه رو خجالت زده حساب و کتاب و اعمال و رفتار خودت کردی! آدم رو شک برمیداره، نکنه صاحب نفس زکیه خودت باشی!"
خبر شهادتت ، خبر اول رسانه ها شد و هر کسی ب نحوی در راه قرار گرفتن تو مسیر سیر و سلوک عارفانت قدمی برداشت.
چ نوزادانی ک اسمشون " محسن" شد!
چ عروس ، دامادایی ک عکس تو رو رو ماشینشون زدن.
چ مادرایی حتی تو خارج کشور ک آرزو کردن کاش ما هم پسری مث آقا محسن میداشتیم.
شعرها سروده شد، مرثیه ها خونده شد، کلیپها و انیمیشنها و فیلمهای کوتاه ساخته شد و روی پرده اِکران رفت.
درسته بعد از رحلت امام عزیزمونم اوضاع همین بود ، ولی او رهبر کبیر انقلاب و عارف بزرگ قرن بود ، تو راه صدساله رو میون بُر زدی عزیزم!
ب من بگو چکار کردی خدا عاشقت شد؟ و تونسی خودتو ب قافله کربلا برسونی؟
آره، فرق ما با تو، زمین تا آسمونه!
بقول عطار نیشابوری:
"هفت شهر عشق رو گشته ایم و هنوز اندر خم یک کوچه ایم. "
رفیق آسمونی من! از آخرین پیامکی ک ب رفیقت دادی فهمیدم چ هدف مقدسی تو سر داشتی:
" دعا کن رفیق ! مانده بی سر شدنم در رهِ زینب جانش!"
چ سعادتی بالاتر از اینک ،موقع شهادت ،سرت تو دامن مولات باشه.
من شنیدم سر عشاق ب زانوی شماست
و از آنروز ، سرم میل بریدن دارد
آقا محسن! جانم ب قربان مظلومیتت!
تو برای همیشه بر تارک تاریخ خاهی درخشید، همچون حسین فهمیده ها و دیگر شهدای غیور ایران زمین!
وصیتنامه هاتو خوندم،
صدای موندگارتم بارها گوش کردم.
چقد خوب ک ، جمله معروف حضرت آقا ک فرمودن: شهید حججی حجتی بود برهمگان! رو روی سنگ قبرت حک کردن.
آقا برات گفتن: این دل کندن اگر در زمانی غیر از زمان ما بود و برامون تعریف میکردن، باورمون نمیشد !
درود بر تو ک آتش ب اختیار حرف آقا رو گوش کردی بش ثابت کردی سرباز داره.
ما هنوز درگیر و گرفتار اون نگاه و عکست هسیم .
نویسنده ای درمورد نگاهت ب لنز دوربین دشمن میگف:
"تو جبروت مرگ رو فقط با نگاهت ب بازی گرفتی! "
آقامحسن! آدم یا گُل میشه، یا خار!
تو گل شدی و ما خار!
زمانی ک عطرت عالم گیر شد در میون مشغله های دنیایی ما، سلفی بگیران مجلس هم خار شدن!
نمیدونم چ رازی تو پیاده روی اربعین آخرین سال عمرت نهفته بود
و چ رازی در پیاده روی قم تا جمکران داشتی ک اینجوری ب دنیا پشت کردی و امام حسین مشتاق دیدارت شد؟
شنیدم " اخلاص و تلاشت " از صفات برجسته و بارز تو بوده!
هر روز از نجف آباد تا حسینیه اصفهان
( ۴۰ روز ، روزی ۶۰ کیلومتر) میرفتی و آخر شب برمیگشتی.
میگفتی : سخت ترین کار ک در انظار عمومی نباشه رو ب من بدین.
وقتی بت پیشنهاد دادن: کار آسونتر !
گفتی : برا حسین فقط باید سر داد.
شهید حججی خوشگل من!
خاسی کسی نفهمه چ زحمتی میکشی، خدا گف: دردونه خودمی، میذارمت پشت ویترین ، همه ی عالم خوشگلیتو ببینن!
حس غرور میکنم از اینک تو رو دارم.
خیلی دوست دارم.
قربان اسارتت!
قربان دستهای بسته !و نگاه پرصلابت ! و قدمهای استوار! و گلوی بریدت !
ک عاشورا رو برامون زنده کردی!
قربان صبر زینب وار مادر و همسر و خاهرت!
ک غیر از زیبایی چیزی ندیدن!
وقتی از همسرت پرسیدن: چطور آقامحسن، عافیت رو، خونواده رو و فرزند دوساله رو رها میکنن و میون آتش میرن؟
ایشون فرمودن:" اقامحسن دل کندن! چیزی زیباتر از زندگیشون دیده بودن! شهادت و خدا و زیبایی رو دیده بودن "
آقامحسن میخاسی بری سوریه ، گفتی : غرق دنیا شده رو جام شهادت ندهند.
بزرگترین درسی ک از شهادتت گرفتم اینه ک لذتهای شیطونی و هواهای نفسانی رو باید از خودم دور کنم تا ب زیبایی های ملکوتی دس پیدا کنم.
ب من یاد دادی همونجور ک شیر پاک وخالص از درون خون آلوده میاد بیرون، باید دامن خودمونو از ناپاکیای دنیا مصون نگه داریم.
کاش همونجور ک تو خابم زیارتت میکنم ، ی روز بیام آرامگاهت رو از نزدیک ببویم و ببوسم و آروم شم.
من و جدایی از شهدا ، خدا نکند.
التماس شفاعت ، رفیق شهیدم!
یه خاطره دارم از پیاده روی اربعین درمورد شهیدم:👇
دوس داشتم رو کوله پشتیم یه عکسی از شهیدم داشته باشم؛
تا همونجور ک تک تک قدمهامو نذر ظهور آقا کردم ، بیاد شهیدحججی عزیزم هم کاری کرده باشم.
همون ساعات اولیه ک از نجف حرکت کردیم، اولین موکب ک حسینیه بود رو برا استراحت انتخاب کردیم.
تو صحن نشسه بودیم و دلم میخاس لااقل یه پوستری، عکسی از شهیدم میداشتم تا هر کی میبینه بیاد شهیدم بیفته!
لحظه ای بعد یه دختر کوچولو رو دیدم ک رو لباسش پیکسل شهیدم رو سنجاق کرده بود.
دلم رفت ب این عکس!
باورم نمیشد، فقط شهیدم ازین راز خبر داشت ک چ ولوله ای تو دلمه بخاطر یه عکس!
ب خاهر اون دختر بچه گفتم: من از خیر عکس شهید حججی نمیتونم بگذرم .
گف: بچس ، قبول نمیکنه.
یه تسبیح نارنجیِ" نو و خوشگل " از کیفم درآوردم دادم ب خاهرش، گفتم در ازای این تسبیح ک بت هدیه میدم تو یه چیزی ب آبجیت بده ، پیکسلو ازش بگیر !
خاهرش ک برق شادی از نگاهش پیدا بود، یه تسبیح پاره از کیفش درآورد و نشونم داد و گف:
" خانووم ! میشه ب من بگی از کجا میدونسی تسبیح من الان پاره شده و داشتم غصه میخوردم ک حالا تا آخر پیاده روی بدون تسبیح چکار کنم؟"
بش گفتم:" من نمیدونسم ولی قطعا شهید حججی زنده هسن و از دل من و شما خبر داشتن و دقیقا تنها سرمایه من دو تا تسبیح بود ک بفکرم رسید یکیشو در ازای اون پیکسل بت هدیه بدم."
ایشون قبول کرد و پیکسل خودشو ب لباس آبجیش سنجاق کرد و اینجوری تا پایان پیاده روی، عکس خوشگل شهیدم رو کوله پشتیم بود.
و من خیلی آروم و راضی بودم .
و از شهیدم خیلی تشکر کردم ک ب این زودی آرزوی منو ک هنوز از دلم ب زبونم جاری نشده بود رو برآورده کرد.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
یه خاطره دارم از پیاده روی اربعین درمورد شهیدم:👇 دوس داشتم رو کوله پشتیم یه عکسی از شهیدم داشته باش
یبارم از خاب ک بیدار شدم میدونسم تو خابم بچه ها داشتن سرود میخوندن و فقط این جمله از اون سرود تو ذهنم بود ک:
خانه ای بر بام دنیا ساختی!
بعداز نماز ان شاءالله حاضر باشید مراسم هست لایو میزاریم ان شاءالله بازم
کمکی دیگ از شهید حججی :( هفته گذشته)
با اینک شبا زود میخابم ولی اونشب از فکر وخیال نکوهشی ک شده بودم، خاب نداشتم.
یاد حدیثی افتادم ک:در دوره آخرالزمان مؤمنان واقعی را ابله و بی عقل میخوانند.
و رفتم لیست نمرات رو ورداشتم تا نمره های مستمر رو وارد کنم.
بعدشم نماز خوندم و خوابیدم.
ساعت ۲ نصف شب بود.
با اون حال خوش ب شهید حججی حرفامو زدم:
میخام بات درد دل کنم ، ولی ایندفه با دفه های قبلی فرق داره.
نمیخام گریه کنم، چون دلم آرومه. ولی سر دوراهی هسم ، خودت راهو ب من نشون بده.
میدونی ک من هر جا میرم تو هر محفلی و مجلسی، دوستانه باشه یا خونوادگی یا کلاس و فضای مجازی؛ فرقی نمیکنه ، همش دارم از آقا، ظهور، رهبر، انقلاب و ... حرف میزنم با ادلّه و حدیث و روایت .
میبینی ک بعضی وقتا نمیذارن حرفم تموم شه، بعضیا با تمسخر ، ضایعم میکنن، ولی دیروز ، یکی با پرخاشگری بم گف، اگ دوباره حرفی بزنم ، فحش ب امام زمان میده.
دیدی سکوت کردم و الانم میدونی امروز تنها روزی بود ک از آقا حرف نزدم با اینک میتونسم و زمینه فراهم بود.
اگ بگم زیاده روی میکنم ک حرف شیطونه ، چون من هیچ کاری برا آقا نکردم ، پس تو خودت ب من بگو چکار کنم؟
ساعت ۲:۳۰ با صدای زنگ هشدار گوشی از خاب بیدار شدم . چیزی ب اذان نمونده بود.
یاد خابم افتادم.
من تو خاب از اون بالا داشتم صحنه هایی رو میدیدم.
جای بلندی نشسه بودم ک آخری فهمیدم اونجا کجاس؟
اول دکه روزنامه فروشی ک اقلام فرهنگی داشت رو ب من نشون دادن.
دور این دکه، تقریبا دو صف نیمدایره چن نفر ایساده بودن. بیشتر جوان بودن و من توجهم رف ب دختر محجبه ای ک حواسش ب صحبتای صاحب اونجا بود.
از اون بالا صدای داخل کلیپها رو میشنیدم. همونایی ک خودم گوش میکردم درمورد ظهور و .. اصلا حفظ بودم و همراه اون آقا تکرار میکردم هرچی میگف.
اونطرفتر یه صحن بسیار زیباو باشکوه ک فک نکنم تو دنیای واقعی اینجور باشه از مسجدالحرام رو دیدم.
تو دلم گفتم: امسال برادرشوهرم حج رفته ولی عجیبه چیزی در توصیف این مسجد نگفته .
بعد از همون بالا ، جلو و پایین، رو میدیدم ک خلوت بود ،مکان طواف خونه خدا !
یه لحظه ب خودم اومدم نکنه اینجا مکه ، و من روی بام کعبه هسم؟
کمی خم شدم و دیدم درسته این دیوار با سنگهای سیاه ، دیوار خونه خداس و من و دو سه نفر دیگ با هم تبادل نظر میکردیم.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
کمکی دیگ از شهید حججی :( هفته گذشته) با اینک شبا زود میخابم ولی اونشب از فکر وخیال نکوهشی ک شده بود
منم فرداش این ویسو👇 واسه اون جوون پاک ک میخاس ب امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) بد وبیراه بگ فرسادم و گفتم: اگ از حرفایی ک زدی ، توبه نکنی، تو سپاه شمر هستی.
48350368047447.mp3
6.85M
#پادکست زیبای کلید ظهور
اگر اهل هیئت و روضه و خلوت و سحر و... هستی، اما در رابطهی تو و امام زمانت، این چند تا نکته وجود داره؛
۱ـ ❓
۲ـ ❓
۳ـ ❓ و ....
از خودت خیلی بتـــرس !
#تلنگر
👤 استاد #شجاعی
👤 استاد #رائفی_پور
#پیشنهاد_دانلود👌
#نشر_دهید
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرج