ما عاقلانہ فڪر میڪنیم
عاشقانہ عمل میڪنیم.. :)🌱
#شهیدسیدمحمدحسینعلمالہدی
هدایت شده از محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحبالزمان :)🌸..
#امام_زمان{عجاللّٰہ} :
بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہام حضـرت زینب{سلاماللّٰہعليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد.
|📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱|
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『@Mohsendelha1370』
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادیروحشهداصلوات
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
『@Mohsendelha1370』
#دلتنگی_شهدایی 🌙✨
در هر چه دیدهام تو پدیدار بوده اے🍃
اے کم نموده رخ، که چه بسیار بوده اے...♥️🖇
#شهید_محسن_حججی
#دلنوشته_هاے_یک_جامونده :)
رمان #بدون_تو_هرگز
از زبان همسر وفرزند
طلبه شهید سیدعلی حسینی
نمونه بارز ایثار یڪ همسر و صبر واستقامت یڪ زن به عنوان همسر ومادر ومتانت وحیا ووقار یڪ دختر مسلمان…🌿
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
رمان #بدون_تو_هرگز از زبان همسر وفرزند طلبه شهید سیدعلی حسینی نمونه بارز ایثار یڪ همسر و صبر واستق
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺
#رمان_بدون_تو_هرگز
#پارت_اول
هميشه از پدرم متنفر بودم! مادر و خواهرهام رو خيلے دوست داشتم؛ اما پدرم رو نه...
آدم عصبے و بے حوصله اے بود.
بد اخلاقيش به ڪنار، مے گفت: دختر درس ميخوادبخونه چڪار؟
نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا چهارده سالگے بيشتر درس بخونه...
دو سال بعد هم عروسش ڪرد؛
اما من، فرق داشتم... من عاشق درس خوندن بودم!
بوے ڪتاب و دفتر، مستم مے کرد.
مي تونم ساعتها پاے کتاب بشينم و تکان نخورم...
مهمتر از همه، ميخواستم درس بخونم،
برم سر ڪار و از اون زندگے و اخلاق گند پدرم خودم رو
نجات بدم.
چند سال ڪه از ازدواج خواهرم گذشت...
يه نتيجه ديگه هم به زندگيم اضافه شد...
به هر قيمتے شده نبايد ازدواج کنے!
شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجورے بود،
يه ا*ر*ت*ش*ي بداخلاق و بي قيد و بند...
دائم توي مهمونيهاے باشگاه افسران،
با اون همه ف*س*ا*د شرڪت مي ڪرد؛
اما خواهرم اجازه نداشت، تنهايے پاش رو از توے خونه بيرون بذاره!
م*س*ت هم ڪه ميڪرد، به شدت خواهرم رو ڪتڪ مے زد.
اين بزرگترين نتيجه زندگے من بود...
مردها همه شون عوضے هستن...
هرگز ازدواج نڪن!
هر چند بالاخره، اون روز براي منم رسيد...
روزي ڪه پدرم گفت، هر چے درس خوندے، ڪافيه.
بالاخره اون روز از راه رسيد...
موقع خوردن صبحانه، همون طور ڪه سرش پایين بود...
با همون اخم و لحن تند هميشگے گفت:
_هانيه؛ ديگه لازم نڪرده از امروز برے مدرسه!
✨نویسنده متن👆همسر و فرزند شهید سید علے حسینے
#ادامه_دارد...
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺
#رمان_بدون_تو_هرگز
#پارت_دوم
تا اين جمله رو گفت، لقمه پريد توي گلوم
وحشتناڪترين حرفي بود ڪه مے تونستم اون موقع روز بشنوم!
بعد از کلے سرفه، در حالي ڪه هنوز نفسم جا نيومده بود
به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم: ولي من هنوز دبيرستان...
خوابوند توے گوشم!
برق از سرم پريد... هنوز توي شوڪ بودم ڪه اينم بهش اضافه شد.
– همين ڪه من ميگم... دهنت رو مے بندے ميگے چشم! درسم درسم، تا همين جاشم
زيادے درس خوندے.
از جاش بلند شد... با داد و بيداد اينها رو ميگفت و ميرفت.
اشک توي چشمهام حلقه زده بود؛
اما اشتباه ميڪرد، من آدم ضعيفي نبودم ڪه به اين راحتے عقب نشينے ڪنم.
از خونه ڪه رفت بيرون...
منم وسايلم رو جمع ڪردم و راه افتادم برم مدرسه.
مادرم دنبالم دويد توے خيابون...
– هانيه جان، مادر... تو رو قرآن نرو... پدرت بفهمه بدجور عصبانے ميشه!
براے هردومون شر ميشه مادر... بيا بريم خونه.
اما من گوشم بدهڪار نبود...
من اهل تسليم شدن و زور شنيدن نبودم...
به هيچ قيمتے!
چند روز به همين منوال مے رفتم مدرسه...
پدرم هر روز زنگ مے زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام.
مي رفتم و سريع برمي گشتم...
مادرم هم هردفعه براي پاي تلفن نيومدن من، يه بهانه مياورد...
تا اينڪه اون روز، پدرم زودتر برگشت...
با چشمهاي سرخش ڪه از شدت عصبانيت داشت از حدقه بيرون ميزد بهم زل زده بود!
همون وسط خيابون حمله ڪرد سمتم...
موهام رو چنگ زد و با خودش من رو ڪشيد تو...
اون روز چنان ڪتڪے خوردم ڪه تا چند روز نمے تونستم درست راه برم...
✨نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سید علے حسینے
#ادامه_دارد...
🔹شهید محسن حججی:
آقا #محسن علاقه زیادی به کار #فرهنگی داشت و انجام میداد...
ما که دم از رفاقت با #شهید میزنیم چقدر این کارو انجام میدهیم؟؟؟
#تفکر
#شهیدمحسنحججی