#یامهدی
#شهیدانه
گناهان یک هفته شهید ۱۶ ساله ، که در دفترش نوشته بود ..!!!!
شنبه : بدون وضو خوابیدم..!
یکشنبه : خنده بلند در جمع ..!
دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم ..!!
سهشنبه : نماز شب را سریع خواندم !!!!!،
چهارشنبه : ذکر روز را فراموش کردم ..!!!!!
جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات
✨وقتش نشده به خودمون بیایم ؟
خسته ام ای رفیق !
گرفته است هوای زمین
دستم را بگیر مرا هم ببر ،
با خودت ؛
تا آسمان
#شهید_محسن_حججی
شنیدین که میگن
هر چه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی ؟!
یعنی شمایی که تو طول مجردیت
با هیچ نامحرمی حرف نزدی
یه همسر عین خودت گیرت میاد
#بدون_تعارف
_ می گفت :
شهدا نجوا های ما را می شنوند ..
اشک هایی که در خلوت به یادشان می ریزیم می بینند ؛
چنان سریع دستگیری میکنند که
مبهوت می مانی !
اگر واقعا به آنها دل بسپاری با چشم دل عنایتشان را میبینی ♥️
#شهید_محسن_حججی
#شهیدانه
12.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ᘓɹ̇ɹ̤ɹɹɹבɺI ʟّɹ̣ȷ ρɹɹɹɹ̣
#استوری
#محمدحسین
دنیاے وارونہ!
پیشنہاد پست 💯📿
═━━━━━━━﷽━━━━━━━═
پـیـجِــروبیڪا •• @mesbah118
ڪانالِــروبیڪا •• @mesbaah118
«مصاحبه با خواهر شهید حججی»
تاریخ 9 آبان
#پیامشما 👇🏻
سلام خانوم حججی ممنون این افتخارو دادید باهاتون صحبت کنم میشه درباره ی برادر حججی کاری که براشون خیلی مهم بود یا چیزی که همیشه تاکید روش داشت و میگفت انجام بدیم بهمون بگید و اینکه اگر سر مزار برادرتون رفتید سلام من و بهشون برسونید
با عرض سلام و وقت به خیر، ابتدا باید بگویم خدارو خیلی شاکرم که این فرصت طلایی رو به بنده دادند🥺 خدمت شما عرض کنم، آیا می شود یک یادگاری کوچک از برادر شهید مان داشتم باشم🥺و لطفا چند تا از خصوصیات، و رفتارهای ایشون رو بفرمایید، تا اگر خدا بخواهد بنده بتوانم الگو قرار بدم🙏🏻باتشکر از شما
سلام به نظرتون چی باعث شد داداش محسن به این مقام برسند؟
داداش محسن بیشتر چه مستحباتی رو انجام می داد؟؟
داداش محسن تا چه حد روی نماز و... حساس بود؟؟
چه نکاتی رو در تربیت بهتر فرزندشون درنظر می گرفتن؟
سلام 😍 من ۱۳ سالمه ، میشه بگید که شهید حججی چه کار کرد که شهید شد😥
فاطمه حججی خواهر بزرگوار شهید:
شهید محسن حججی در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد در بحث حلال و حرام و رعایت مسائل شرعی خیلی مقید بود در ایام خاص مثل محرم فاطمیه و نیمه شعبان جلوی مغازه ایستگاه صلواتی برپا می کرد وارد گلزار شهدا که می شد دنبال شهیدی از خانواده سادات میگشت اول به او سلام میکرد در گلزار شهدا زیاد به شهدای جاویدالاثر سر میزد همیشه خنده رو و خندان بود به همت مادر از کودکی به خواندن زیارت عاشورا و حدیث کسا علاقهمند شده بود این جمله را خیلی تکرار میکرد من اگر شهید نشم میمیرم قرآن زیاد میخواند از کودکی با قرآن مانوس شده بود و در اواخر عمرش نیمی از قرآن را حفظ کرده بود از اعضای موسسه شهید احمد کاظمی بود انواع مداحی ها را گوش میداد و اهل مطالعه و تحقیق بود در حوزه های معرفتی و عقیدتی دنبال پاسخ مستند به شبهات بود درآمد حاصل از کار در کتابفروشی را در اردوهای جهادی و محرومیت زدایی خرج میکرد
نمازش را اول وقت و با صوت میخواند اذان که می شد کار را تعطیل میکرد و میگفت بسم الله نماز
چرا کاری را که باید به موقع انجام بدهیم به تاخیر بیندازیم
آداب و قرائت نماز را بلد بود پیش نماز میشد در اردوهای جهادی بچهها را جمع میکرد و نماز جماعت برپا میکرد میگفت من نماز اول وقت را مدیون پدرم هستم همیشه تشویقمان میکرد که سر وقت بخوانیم کتابچه ارتباط با خدا را با خودش داشت همیشه اول دعا می خواند و کار را شروع میکرد خیلی صلوات می فرستاد پشت ماشین صلوات نوشته بود اسمش توی تلگرام صلوات بود میگفت
خودمان را باید وقف امام زمان کنیم آن هم از راه کار فرهنگی
چهل روز قبل از عاشورا شروع می کرد به خواندن زیارت عاشورا و بعد از عاشورا تا اربعین هم چله دیگری می خواند
به زیارت حضرت معصومه خیلی علاقه داشت و در اوج بی پولی کار می کرد تا خرج سفر جور شود و به قم برود در قم دوبار به زیارت می رفت یک بار به نیت حضرت زهرا و یک بار هم به نیت حضرت معصومه در آخرین اعزام به سوریه پای پرواز به همرزمانش یک سربند و زیارت حضرت فاطمه هدیه داد
پیاده روی کربلا را با خواندن زیارت عهد شروع کرد در سفر کربلا شب ها سوره واقعه می خواند همیشه به رفقایش میگفت آدم باید ستاره هاش برای خدا زیاد باشه ستاره های سرشانه میاد و میره
به دوست صمیمی اش گفت میای با هم عقد اخوت ببندیم که رفاقتمون صمیمی تر بشه به توافق رسیدند و در اولین فرصت به قم رفتند در حرم حضرت معصومه توسط یک روحانی سید عقد اخوت بینشان بسته شد از آنجا با هم برادر شدند و کنار ضریح با هم قول و قرارهای گذاشتن که برای یکدیگر برادریکنند در مشکلات در بی پولی و حتی در معنویت هوای همدیگر را داشته باشد یکی از قرارهایشان این شد که هر هفته جمعه سر مزار حاج احمد کاظمی بروند از آن به بعد یکدیگر را داداش صدا می کردند
در یک فایل صوتی به پسرش علی میگوید ببخشید باباجان که در سن کودکی رهایت کردم و رفتم اگر ما نمی رفتیم به حرم حضرت زینب جسارت می شد یا خدای نکرده همان خرابه های شام برای حرم حضرت رقیه اتفاق میافتاد اسمت را گذاشتم علی تا مولا پیشوا و الگویت علی شود و در ادامه میگوید دلم میخواهد در این راه یک بار قبل از ظهور و یک بار هم بعد از ظهور امام زمان شهید بشوم به خیال خودم این زرنگیه دوبار شهید شدن برای اسلام
مادر می گفت اسمش را به نیت محسن سقط شده حضرت زهرا انتخاب کردم وقتی محسن را باردار بودم چند بار قرآن را ختم کردم هر جایی سعی میکردم چیزی نخورم اذان ظهر میگفتند که به دنیا آمد زیارت عاشورا و حدیث کسا را یادش داده بودم قبل از رسیدن به سن بلوغ نماز میخواند و روزه می گرفت هر وقت کارش گیر میکرد زنگ میزد و میگفت مامان میشه برام قرآن بخوانی بار اول که سوریه رفت شهید نشدنش را از چشم من میدید میگفت خمپاره کنار من خورد و منفجر شد چون شما راضی نیستی شهید نمی شوم در آخرین ماه
رمضان ۱۰ روز مرخصی گرفت من و پدرش را برد مشهد شب بیست و یکم توی صحن نشسته بودیم گفت مامان تو رو خدا دعا کنید یه بار دیگه قسمت بشه برم سوریه رو سفید بشم همون شب قران که روی سرم گرفتم از ته دل برایش دعا کردم که بی بی بطلب و پسرم برود نذر کرده بود اگه دوباره قسمت شد بره سوریه پای پدر و مادرش را ببوسد هر روز قرآن میخواندم و برایش صدقه می دادم به عکسش نگاه میکردم و میگفتم یا حضرت زینب رو سفیدش کن ولی دلم نمیخواد شهید بشه
وقتی اسیر شد دلم رضاداد به شهادتش حرفش در گوشم میپیچید مامان تو نمیزاری من شهید بشم
شهید حججی انقدر با اخلاص بود و نمی خواست دیده بشه که با شهادتش خدا اونو به همه جهان نشون داد و تشییع بسیار باشکوهی در مشهد تهران و اصفهان برایش برگزار شد
در فرازی از وصیتنامه شهید آمده است که خودتان را برای ظهور امام زمان و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است...
#پیامشما
سلام من نزدیک یک سال دنبال برادر شهید بودم اما کسی رو که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم پیدا نکردم تا که یکی از دوستانم به طور اتفاقی حدود یک ماه پیش همراه چند کتاب از شهدا که زندگینامه ی شهید محمد غفاری و شهید مجید قربانخانی هم بود کتاب بسیار زیبای سربلند هم بهم داد من بعد خوندن کتاب عجیب دلبسته ی این انسان شدم و بعد تموم کردن کتاب گفتم پیداش کردم شب های محرم بود و من برنامه ی حسینه معلی رو میدیدم و تو ذهن خودم دنبال یه نشونه بودم که قیافه ی حاج مهدی رسولی منو یاد شهید انداخت واقعا هم شبیه هستند شب به خواب رفتم و ایشون رو تو خواب دیدم به همراه خانواده به روستامون اومده بود با مادرم تعارف کردیم که بیاد خونه بعد سلام احوال پرسی به ایشان گفتم که بیان خونه و قدم سر چشم ما بگذارن اما عجله داشتن و گفتن نه مزاحم نمیشن من سرمو برگردوندم برای یک آن ولی وقتی دوباره بع جای شهید نگاه کردم نبودن گفتم حتما با ماشین رفته سریع سمت ماشین خانومش دویدم بهم گفت چیزی نمیخای گفتم تورو خدا به آقا محسن بگین قیامت شفاعتم کنه توروخدا که قبول کردن و من از خواب بیدار شدم خیلی حس قشنگی داشتم اول صبح زیارت عاشورا براش خوندم و کلی گریه کردم و این نشونه ام بود و امادیروز هم همینطوری صبح تصمیم گرفتم و نیت کردم ود در قران رو به نیت داداش محسن باز کردم صفحه و آیه ی خیلی قشنگی بود درست صفحه ۳۱۳ قران و ایاتی از سوره ی طه که بهتره خودتون بخونید خلاصه میخاستم بگم شهید واقعا عجیبه و معجزات قشنگی داره برام دعا کنید شهید بشم اگه میشه برسونید به دست خانواده اشون توروخدا هنگامه امیری از کرمانشاه:)
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#پیامشما سلام ببخشید یه اپلیکیشن هست به نام طاقچه نوعی کتابخانه ست،بخشی داره به نام طاقچه بینهایت
#پیامشما
سلام خواهر جان من بسیار و بسیار به شما افتخار میکنم که همچین داداشی دارید خوشبحالتون داداش محسن درواقع برادر همه ی ما هستند لطفا یک کاری بکنید که من بتونم کتاب سربلند را بخونم هر کاری میکنم به دستش نمیارم واقعا به شدت بهش نیاز دارم
#کانال_محسن_دلها
سلام علیکم این راه رو امتحان کنید اگر جواب نداد بگید من یه فروشگاه رو میشناسم که میفروشن اما خب گفته بودن فعلا موجودی ندارن کتاب سربلند رو
وقتی براشون اومد اعلام میکنم که خریداری بفرمایید🌱