محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
آخرین نفسهای شهید حمید سیاهکالی...😔🥀 #شهید_حمید_سیاهکالی #لحظه_شهادتC᭄
شادی روح شهید بزرگوار صلوات♥️
﴿الٓلهُـمَ صَلِ عَلـیٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِـلْ فَرَجَـهُـمْ﴾
•
•
•
♡
❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥ □🌸□
#سیره_شهدا
وقتی به دنیا آمد ماه رمضان بود و من نیز روزه بودم و با زبان روزه متولد شد.
همان موقع هم خدا میخواست همدردی با گرسنگان را به او آموزش بدهد.و همینطور هم شد!همیشه قبل از اینکه کامل سیر شود از سر سفره کنار می رفت و همیشه به فقرا کمک می کرد...
راوی:مادر شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی
□🌸□
❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥◉❥
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#شهید_محسن_حججی #کلیپ 🕊🌱
‹🔗🖤›
-
-
وَشَھـٰادَت🕊🌱
نَصیبِڪَسـٰانۍمۍشَـود🙂
کِہدررَهِ؏ِـشـق♥️
بِـۍتَرس🦋
بٰـاجـٰانِخودبـٰازِ؎ڪُنَنَد!シ✌️🏼
پرسیدند حد توکّل چیست؟
حضرت رضا (ع) فرمودند :
اینکه با وجود خدا از هیچکس نترسی💛✨
{امالی الصدوق _صفحه ٢٤٠}
هر وقت مشکلی پیدا میکردم به صحن امیرالمؤمنین میرفتم.
نادعلی میخوانم مشکلم حل میشد
آیتالله کشمیری 🌾
#پیامشما
سلام وقتتون بخیر.. ایدی تون رو نمیشه توی بیوگرافی کانال بزارین!؟
سلام علیکم بزرگوار
اگر کاری هست شما ایدی بدین مزاحمتون میشیم 🌱
#پیامشما
سلام علیکم میخواهیم انشاءالله برای حاج قاسم عزیز و ابومهدی المهندس و یارانشون که همراهشون به شهادت رسیدند،ختم قرآن بگیریم،برای شادی دل شهدا،لطفا شرکت کنید. لطفاً جزءیا جزءهاتون رو به لینک زیر بفرستید. تا جزء ۱۱ گرفته شد https://harfeto.timefriend.net/16719761421130 پیشاپیش از دوستداران شهدا تشکر میکنم و ممنون از شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به سرم یاد تو افتاد و دلم ریخت بهم💔🙂
پنج روز تا سومین سالگرد شهادت:)
خندیدند و رد شدند..
این خلاصہیِ زندگیِ آنهایۍ بود
کہ به دنیا آلوده نشدند ! ✨
#شهید_محسن_حججی ❤️
#مزارداداشمحسنم
دمازامامزمانزدنیہحرفہ
امامزمانۍبودنیہحرفِدیگہ..
#استادرائفےپور
•°~🍁📙
-میگفت..
مااگهبتونیمتویشهرخودمون، خُدامونُداشتهباشیمهُنرکَردیم:
#شهیدمحسنحججی🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه خواب خوبی بود...🙂
منم باید برم 🚶🏻♂آره برم سرم بره 👀💔
.
.
.
زندگینامه شهید علیرضا نوری
عليرضا نورى در مهر ماه سال 1331 در محله سروار در شهرستان سارى متولد شد. او پنجمين فرزند خانواده بود. هنگام تولد، پدرش (عسكر) به حج مشرف شده بود و پدر بزرگش اذان و اقامه در گوش او قرائت كرد. در سه سالگى به كودكستان رفت و از همان كودكى با پدرش به مسجد مى رفت و با تقليد از پدرش نماز مى خواند.
نویدشاهد: عليرضا نورى در مهر ماه سال 1331 در محله سروار در شهرستان سارى متولد شد. او پنجمين فرزند خانواده بود. هنگام تولد، پدرش (عسكر) به حج مشرف شده بود و پدر بزرگش اذان و اقامه در گوش او قرائت كرد. در سه سالگى به كودكستان رفت و از همان كودكى با پدرش به مسجد مى رفت و با تقليد از پدرش نماز مى خواند. بسيار پر جنب و جوش بود و با همه بچه هاى محله ارتباط برقرار مى كرد و به كارهاى دسته جمعى علاقه مند بود. كنجكاو بود و به ساختن وسايل و اسباب بازى بسيار علاقه داشت. گاهى در مغازه به پدرش كمك مى كرد؛ به مطالعه و ورزش مى پرداخت و در شنا و ورزش رزمى مقامهايى هم كسب كرد. در سال 1337 به مدرسه ابتدايى رفت. مادرش مى گويد:
هرگز به خاطر ندارم كه از رفتن به مدرسه كوتاهى يا امتناع كرده باشد. خيلى زود آمادگى يافت كه كارهايش مانند پوشيدن لباس، تهيه وسايل مدرسه و رفت و برگشت را به تنهايى انجام دهد. درس خواندن را بسيار جدى مى گرفت؛ در انجام تكاليف احساس مسئوليت مى كرد.
بسيار با استعداد بود و دوران ابتدايى و راهنمايى را با موفقيت به پايان رسانيد و سپس در دبيرستان شريف شهرستان سارى ادامه تحصيل داد. در سال 1350 آخرين سال تحصيلى را مى گذراند كه پدرش را از دست داد. در گذشت پدر اگر چه غمى جانكاه و سنگين براى او بود ولى با بردبارى به تحصيل ادامه داد و در همين سال موفق به اخذ ديپلم رياضى شد. با فرارسيدن دوران خدمت سربازى به مدت دو سال در ارتش خدمت كرد و پس از پايان خدمت در سازمان محيط زيست مشغول به كار شد. در سال 1354 با شركت در كنكور در دانشكده پلى تكنيك در رشته مهندسى راه و ساختمان پذيرفته شد. پس از مدتى به استخدام راهآهن در آمد؛ ابتدا در راه آهن سارى بود ولى بعدها به تهران منتقل شد و در قسمت پل سازى و ساختمان راه آهن به عنوان تكنسين مشول شد. عليرضا در كنار امور فنى داراى طبع شعر نيز بود و سروده اى از او از سال 1354 باقى مانده كه به شرح زير است:
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
نویدشاهد: عليرضا نورى در مهر ماه سال 1331 در محله سروار در شهرستان سارى متولد شد. او پنجمين فرزند خا
طفل بغلى لحن سخن را به من آموخت
افسوس كه تيرى به عبث حنجره اش دوخت
شاهنشه دين ناله برآورد، خدايا
كز ناله او رعشه بيفتاده به دلها
امروز چه روزى است؟ بلاخيز، بلاخيز
امروز چه روزى است؟ غم انگيز، غم انگيز
دل پاره شده، خون بچكد، ديده بسوزد
هفتاد و دو لب را كفر ظلم بدوزد
از غيب ندا آمد كى مرغ خوش آواز
روح از بدن زاغ رها گشته زآغاز
دل داده به باد و پر مشكين زتنش ريخت
اين مرثيهات ولوله در عرش برانگيخت
رو، نوحه سرايى تو هم گشته قبولى
بر ما شده معلوم كه امروز ملولى
اى خلق دوستى كن و بر حق نظر انداز
چون هرگره ات جز به حقيقت نشود باز
نورى جگرش سوخت و چشمش گره ها بفت
با بوى حسين آمد و با خوى حسن رفت
عليرضا نورى در بيست و سه سالگى و در اوايل مهر 1355 با خانم طوبى عرب پوريان در مراسمى ساده ازدواج كرد. مادرش مى گويد:
همسرى مى خواست كه مؤمن باشد؛ دستورات اسلام را مراعات كند و حجابش را به نحو احسن رعايت كند. در دانشگاه متوجه شد كه يكى از دوستانش خواهرى عفيف دارد و تصميم به ازدواج با او را گرفت. ابتدا با دختر صحبت كرد و پس از كسب رضايت او و خانواده اش مراسم عقد در خانه دختر در اهواز برگزار شد. به اين ترتيب زندگى ساده و توأم با مشكلات آنها شروع شد.
در سال 1357 همراه با مردم مسلمان در مبارزات شركت كرد و در راهپيماييها حضور موثر داشت. پس از پيروزى انقلاب اسلامى به كمك چند تن مسئوليت حفاظت و نگهدارى از تاسيسات راه آهن را به عهده گرفت. اولين هسته مقاومت با عنوان كميته انقلاب اسلامى راه آهن را تشكيل داد و فرماندهى آن را متقبل شد. در كنار آن انجمن اسلامى كاركنان راه آهن را راه اندازى كرد. با آغاز تحريكات گروهكهاى ضد انقلاب در انفجار لولههاى نفتى در جنوب كشور عليرضا به اتفاق جمعى از همكاران به جنوب عزيمت كرد و كميته انقلاب اسلامى را در راه آهن ناحيه جنوب تشكيل داد. پس از تثبيت اوضاع در راه آهن جمهورى اسلامى و سپردن مسئوليتها به افراد متعهد و كاردان، در سال 1358 به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد. پس از گذراندن آموزشهاى لازم به عنوان مسئول سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مستقر در راه آهن انتخاب شد.
با آغاز جنگ تحميلى عليرضا با استفاده از تجربياتى كه در دوران سربازى كسب كرده بود يك گروه هفتاد و دو نفره از پرسنل راه آهن را آموزش نظامى داد و به نام هفتاد و دو شهيد كربلا راهى جبهه هاى جنوب كرد. اين گروه در محور سوسنگرد و بستان استقرار يافت. محاصره سوسنگرد توسط همين نيروهاى اعزامى شكسته شد. عليرضا خاطرات خود را د سال 1362 براى نگارنده اين گونه تعريف كرده است:
ما اولين طرح عمليات كلاسيك تهاجمى را به نام عمليات امام مهدى(عج) در غرب سوسنگرد طراحى كرديم و همه چيز را تدارك ديديم و از همه جهت هماهنگى به عمل آمد. از طرف دولت امكانات و تاييديه گرفتيم و حتى فيلمبردارى هم شد.
عمليات بسيار موفقيت آميز بود و خسارات مهلكى به عراق وارد آمد. آزادسازى اين محور براى اقدامات بعدى مؤثر واقع شد.
نورى پس از شكست محاصره سوسنگرد در سال 1359 در حماسه ديگرى به نام عمليات امام على(ع) شركت كرد كه در كوههاى اللَّهاكبر در غرب سوسنگرد انجام گرفت. دراين عمليات از ناحيه دو پا به سختى مجروح شد و علاوه بر آن دوازده تركش به قسمتهاى مختلف بدنش اصابت كرد. او را به بيمارستان شيراز منتقل كردند، پزشكان تصور مىكردند كه او شهيد شده است و مهر شهيد به سينه او زدند. پس از مدتى متوجه شدند هنوز جان دارد و مىتوان او را نجات داد. بلافاصله به تهران انتقال يافت و تحت مراقبتهاى ويژه قرار گرفت و بهبود يافت. پس از بهبودى با عكسى كه در بيمارستان از او در زمانى كه مهر شهيد به سينه داشت، گرفته بودند، عكس جديدى انداخت كه بسيار ديدنى بود. يكى از خواهرانش گفت: «خوشا به حالت! امتحان الهى را به بهترين نحو پاسخ گفتى. با لبخندى جواب داد: "خواهرم هنوز خيلى مانده است."» نورى كه حدود شش سال در مناطق جنگى بود به گفته مادرش پنجاه بار زخم برداشت كه چهار بار جراحت او شديد بود. هربار كه مجروح مىشد سه الى چهار ماه در بيمارستان يا منزل بسترى بود. خود درباره مجروحيتش در غرب سوسنگرد مى گويد:
در درگيريهاى كه همزمان در جبهه هاى اللَّه اكبر شوش و غرب سوسنگرد انجام شد، در غرب سوسنگرد بودم و در اين عمليات زخمى شدم. با هماهنگى كه با هوابرد انجام شده بود نيروهاى هوابرد و نيروهاى بسيجى و سپاه پاسداران مسئوليتهايى را برعهده گرفتند. دشمن داراى امكانات زرهى سنگين و سبك و خط پياده بود. مسئوليت من به اتفاق يكى از افسران هوابرد در خط پياده بود.
چهار صبح روزى در ارديبهشت ماه 1360 بود كه دستور حمله داده شد. به اتفاق برادران حركت كرديم و وارد سنگرهاى دشمن شديم. در يكى از درگيريهاى كه داشتيم تعدادى از نيروهاى دشمن در سنگر مقاومت مى كردند. ابتدا به پشت سنگرها رفته و از بالاى سنگرهايشان سر درآورديم. وارد يكى از سنگرهايشان شدم ولى پشتم به سنگر ديگرى بود و متوجه نبودم. نارنجك انداختم اما دشمن از سنگر پشتى مرا هدف قرار داد و به ساق پا و لگن خاصره ام تير خورد. فكر كردم كه كارم تمام است. با اصابت تير ديگر حركت نكردم. پس از چند لحظه دوستان رسيدند و مرا به دوش اسرا حمل كردند و به بيمارستان رساندند. در بين راه هم يك خمپاره در پانزده مترى ما افتاد كه اين بار هم از ناحيه ساق پاى چپ مجروح شدم و ساق پايم شكست.
عليرضا براى من يك معلم بود؛ الگوى خوبى براى همه بود و با نصيحتهاى خود همه را راهنمايى مى كرد و يك مسلمان واقعى از لحاظ رفتار و كردار بود. با بزرگوارى، متانت، وقار و گذشت برخورد مى كرد. در كارهاى منزل همواره كمك مى كرد. گاهى اوقات با يك دست ظرفها را مى شست. به مادرش بسيار احترام مى گذاشت با فرزندانش خيلى خوب رفتار مى كرد و به آنها شخصيت و ارزش مى داد و مى گفت: «دوست دارم فرزندانى تربيت كنم كه سربازان امام زمان (عج) باشند.»
در يكى از نامه هاى عليرضا آمده است:
هميشه به خاطر داشته باش و به فرزندانم هم تذكر بده كه شوهر تو و پدر فرزندانت براى دفاع از حريم اسلام كه تنها طريق نجات بشريت از دست شياطين است و براى اجراى دستور حجت خدا امام زمان و نايب بر حقش امام خمينى رهبر انقلاب اسلامى عازم جبهه شد.
به فرزندانم كه مبادا يك لحظه امام را تنها بگذارند بگو كه امروز راه نجات انسانها به دنبال امام رفتن است و راه رهبر را پيمودن. بگو كه هميشه براى امام دعا نمايند؛ براى سربازان اسلام در جبهه ها دعا نمايند؛ براى تعجيل در ظهور حضرت وليعصر امام زمان دعا نمايند كه دعا دربى است به سوى بهشت و آمرزش كه خداوند تبارك و تعالى براى بندگان قرار داده.
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
عليرضا براى من يك معلم بود؛ الگوى خوبى براى همه بود و با نصيحتهاى خود همه را راهنمايى مى كرد و يك م
ساعت حدود يازده شب است، امروز هنگام نماز مغرب و عشا يك نوحه خوان در نمازخانه نوحه جانانه اى خواند و همه گريه مى كردند. من به ياد گناهانم افتادم، نمىدانى چقدر سخت است كه انسان نداند عاقبتش با اينهمه بار سنگين گناهان چه خواهد شد. من هم همچون ديگران گريه كردم و طلب آمرزش، ان شاء اللَّه خداوند تبارك و تعالى از سر تقصيرات ما بگذرد. تو هم براى همه رزمندگان از جمله شوهرت كه افتخار سربازى و نوكرى امام زمان (عج) و نايبش امام خمينى عزيز را دارد، دعا كن.
امروز چشم محرومين و مستضعفين به انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى عزيز و سربازان اسلام و مجاهدان واقعى اسلام در جبهه ها دوخته شده، امروز وظيفه سنگينى بردوش فرد فرد ما سنگينى مى كند. بردوش پدران و مادران كه بايد براى امام زمان (عج) سرباز تربيت نمايند. تو هم موظفى كه فرزندانم را طورى تربيت كنى كه سرباز و نوكر امام زمان(عج) بشوند. دخترم را طورى تربيت كن كه همچون حضرت فاطمه عليهاالسلام بشود، همچون زينب عليها السلام رزمنده بشود و عفيف و شجاع، او هم سربازان شجاع و پاك تحويل جامعه بدهد.
نمى دانى چقدر لذت دارد كه انسان خودش را در روحانيت جبهه ها حس مى كند، همه شور و عشق رفتن به كربلا را دارند، دايم در نمازها نوحه مى خوانند. براى اباعبداللَّه الحسين(ع) سينه می زنند، براى ظهور و كمك امام زمان (عج) در جبهه ها سينه مى زنند، اينجا شور و حالى ديگر است، ان شاء اللَّه قسمت همه عاشقان حسين(ع) شود...
انشاء اللَّه خداوند همه فرزندان اسلام را از مقربين درگاهش قرار بدهد.
حجاب را... دقيقاً رعايت كن و در برابر مردان نامحرم غير از برادرانت كه محرم هستند كمتر صحبت كن. سعى كن بيشتر شنونده باشى مگر اين كه بخواهى از يك حقى يا از اسلام دفاع نمايى، آن وقت مانعى ندارد.
همواره خداوند را در نظر داشته باش كه او آفريدگار جهان و جهانيان است و مهربان ترين مهربانان است.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان مازندران
https://navideshahed.com/fa/news/464492/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C
:
<🌪🍃>
تو جدا از همه ، متعلق بہ همه ای
کاش به تو بپیوندیم💔
#داداشمحسن
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
: <🌪🍃> تو جدا از همه ، متعلق بہ همه ای کاش به تو بپیوندیم💔 #داداشمحسن
گفت چه دوست داری بنویسند در وصف تو...
گفتم:یک کلام،شهید!❤️
#پیامشما
سلام علیکم ببخشید خادم خانم دارید که بشه باهاشون صحبت کرد؟آیدیشونو نمیخوام البته
سلام علیکم بله