eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.2هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم_المحسن: @Bisimchi_hojaji #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خسته نباشید . اول اینکه ممنون از کانال خوبتون .دوم اینکه میخوام یه اتفاق عجیبو براتون تعریف کنم . اینو تو پرانتز بگم که من یه دختر محجبه هستم که تو یه خانواده مذهبی زندگی میکنم . پریروز جلوی آینه وایستاده بودم یهو خیلی سریع نمیدونم چیشد که پیش خودم گفتم اندفعه که رفتم بیرون یذره از موهامو بزارم بیرون😖 بعدش خیلی زود پشیمون شدم و گفتم ولش کن . صبح بعد از نماز صبح که خوابیدم خواب دیدم دارم میرم یه جایی خیلی هم باد میزنه جوری که کنترل چادر و روسریم از دستم در رفت و روسریم رفت عقب و یذره از موهام در حد دو بند انگشت موهام اومد بیرون (دقیقا همون حدی که مد نظرم بود بزارم بیرون ولی پشیمون شدم) . هرکاری میکردم نمیتونستم روسریمو درست کنم چون باد خیلی شدید داشت می وزید .آخرش کلافه شدم و گفتم ولش کن بزار بیرون باشه . یه چند قدم جلوتر چند تا مرد نشته بودن رو پله های یه مسجد . منم میخواستم از جلوشون رد شدم که یهو دیدم داداش محسن با یه موتور راهمو سد کرد و یه نگاه معنا دار بهم انداخت. منم سریع موهامو دادم داخل و رفتم یه سمت دیگه ( دقیقا نمیدونم چرا راهمو کج کردم😐) بعد یهو از خواب بیدار شدم . من پیام خوابمو گرفتم و به داداش محین قول دادم تا آخر عمرم حجابمو سفت بچسبم 🥰 اینو گفتم که بگم دخترا خیلی مراقب حجابتون باشید که تقریبا همه ی شهدا روش تاکید دارن
٫٫٫ سلام طاعاتتون قبول خواستم یه خاطره از شهیدبراتون بگم، بنده از روز خاکسپاری شهید تصمیم گرفتم که با خانواده چهل هفته بیام زیارتش ،تقریباً ۳۰ کیلومتری نجف آباد هستیم شایدم یکم بیشتر، با هر سختی اومدیم ،یه چند باری هم تو راه تا مرز تصادف رفتیم ولی خدا نگهدارتون بود دعای شهید همراهمون، هفته چهلم که تمام شد،بطور خیییلی عجیبی یکی تماس گرفت که اسمت را نوشتم بریم مشهد گفتم هزینه اش گفت نیت کردم مهمان من فقط میخواستم یکی همراهم باشه تنها نباشم،و جالب‌تر اینکه اون دوست عزیز از نجف آباد برای مشهد ثبت‌نام کرده بود،دقیقاً ما از جلوی گلزار شهدا سوار اتوبوس شدیم رفتیم و دوباره کنار گلزارشهدای نجف آباد از ماشین پیاده شدیم،نگاه کردم به مرقد مطهّر شهید گفتم ،خیلی مردی داداش