〖📚°•°••°•°📚〗
#خادم_المهدی
نحوه اشنایی من با داداش محسن از این طریقه ڪہ سال ۹۶ شهریور ماه رفتیم مشهد به اتفاق خانواده...
پانزده ساله بودم و فقط اعتقاداتم در این حد بود که خدا و اهل بیت رو خیلی دوست داشتم و گاهی هم خییلی ذوق برای نماز
اما ذوقم موقتی بود یعنی خیلی زود قطع میشد
اگه یه روز نمیخوندم باقی روزها هم فراموش میکردم بخونم...
رفتیم مشهد اونجا نماز هامو میخوندم ولی
روز اخر سفرمون که شد یادم افتاد که من با سن کمی هم که دارم اما اذیت میکردم و یه خطاهایی داشتم که بخدا توصیه کرده بود ازشون دوری کنیم...
خسته شده بودم از اون رفتارم
جلوی درب طلایی که تو حرم امام رضا هست به امام رضا گفتم کمک کن اقا من دیگه نمیخوام این کار رو کنم...
حتی تو این سفر روز عرفه گفتن پیکر شهید حججی عزیز رو اوردن اما بعدش گفتن اشتباه شده و دیگه خبری نشد تا مهر ماه
از اون سفر که برگشتیم پنج مهر بود فک میکنم که پیکر داداش وارد تهران شد و توی تلویزیون پخش شد ...
وقتی از اخلاقش گفتن
وقتی از سر بریده ش گفتن
از مرامش..
نفهمیدم چی شد تغییر خودش رو گذاشته بود...
از اون روز تا الان شهید حججی شده برادر دینی من
امیدوارم بتونم قدر این همه عنایت ایشون و لطف امام رضا رو بدونم
عاقبت بخیر باشین
#یک_متحول