‼️بزرگی میگفت:
اگر کسی برای درخواست کمک برای
حل مشکلی پیش تو آمد؛
هرگز نگو:
فلانی هم که هر وقت کاری داشته
باشه فقط ما را میشناسه!
بلکه بگو:
الحمدلله که خدا به من
توفیق برطرف کردن نیازهای مردم
را عنایت کرده است.
امام حسین علیهالسلام در این باره میفرمایند: "برآوردن حاجت و برطرف كردن مشكلات مردم به دست شما از نعمتهای خداوند است نسبت به شما، بنابراین با منت گذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمت ها را نگیرید."
📚بحار الانوار، ج74، ص38
🔶🔸راه های گناه نکردن🔸🔶
🔸🔸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸شماره حساب دلتون رو نداشتم
🌼تا شادی هارو براتون واریز کنم
🌺رمزش رو هم نداشتم
🌸تا غمهاتون رو برداشت کنم
🌼ولی از خود پرداز دلم
🌺بهترينهارو براتون آرزو كردم
🌸روزتـون عالی و شـاد
🌼دوشنبهتون گلباران
🌓
▪️ ذکر صالحین ▪️
#حتما_بخونید
حکایتی بسیار زیبا 🌺
اقای سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدلله علیه السلام) در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند.
بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند.
مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرد هتوجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری
رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت
با بی میلی و اکراه استکان رو اوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم امدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود: آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود:
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من بادست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
(برگرفته از خاطرات آن مرحوم)
التماس دعا 🌺
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖✨﷽✨❖
🔻خداوند در عوض کشته شدن امام حسین علیه السلام
♦️ 4 خصلت به ایشان عطا کرد...
❶ شفا را در تربت او
❷ اجابت دعا زیر گنبد او
❸ امامان را از ذریه او
❹ روزهای زائران او از عمر آنها حساب نمی شود.
📗وسائل الشیعه
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✅داستان کوتاه نماز اول وقت
و معجزه امام رضا(ع )
بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم. پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت. چند دقیقه بعداز ورود ما اذان مغرب گفتند.
آقای پیرکراواتی، باشنیدن اذان، درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقید به نماز اول وقت باشد.
بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند، من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم!
و اوهم قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه (رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم. ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه.
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت.
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خودم گفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش کرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسر وقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضیه مرا ازکجا میدانست!؟ کمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!
اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم.
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشد یا عمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم :
قربان درخدمتگذاری حاضرم.
شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم.
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....
📚 خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✅ماتمِ همیشگیِ اهل بیت علیهم السلام در مصیبت سیدالشهداء علیه السلام
✍زراره گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
ای زراره، ما بعد از حسین -علیه السلام- پیوسته در اشک و اندوهیم، و جدّ من [حضرت سجاد علیه السلام] چنین بود که هرگاه حسین (ع) را یاد میکرد میگریست تا آنجا که محاسنش غرق در اشک میشد و هر کس ایشان را میدید دلش بر او میسوخت و از گریهی وی به گریه میافتاد.
📚كامل الزيارات، ص81
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج45،ص206
: 🌷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع)
ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) ....
یکى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مىشدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مىروى؟
دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چارهاى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشکها روى گونهاش مىغلتید و روى زمین مىریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبهاش شده بود. چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ، مثل اینکه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم،
گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤالهایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشید
➥ | شیخ احمد ڪـافی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
تاويل ركوع و سجده:
📚[بحار الأنوار : 84/254/52 .]
🌿امير المومنين عليه السلام:
...تأويل كشيدن گردنت در ركوع اين است كه با خود گويى : اگر گردنم را بزنى باز به تو ايمان دارم . سر برداشتنت از ركوع و گفتن جمله «سمع اللّه لمن حمده» تأويلش اين است : كسى كه مرا از نيستى به صحنه هستى آورد.
تأويل سجده اول اين است كه در حال سجده از ذهن و دلت بگذرانى كه : مرا از اين[خاك ]آفريدى . سر برداشتنت از سجده اول، تأويلش اين است : مرا از خاك بيرون آوردى و سجده دوم به معناى اين است كه : مرا به خاك برمى گردانى و در سر برداشتنت از سجده دوم از قلبت بگذرانى : بار ديگر مرا از خاك بيرون مى آورى...
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🙏
شب ما را لبریز از آرامش🕊
و مشکلاتمان را آسان کن🕊
و فراوانی را در
زندگی همه جاری فرما🕊
ما را بندگان شاکر
قرار ده نه شـاکی🕊
الهی آمین
#شبتون_بخیر
❗️❗️چرا "دعا" مستجاب نمی شود !؟❗️❗️
مردی از امام علی علیه السلام پرسید:
"خداوند در قرآن می فرماید:
(ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید تا دعایتان را اجابت کنم)
پس چرا ما دعا می کنیم ولی اجابت نمی شود؟"
امام علی (علیه السلام) فرمود:
زیرا شما در هشت مورد بی وفایی کردید:
یک : خدا را شناختید ، ولی حقش را آن گونه که بر شما واجب بود ادا نکردید.
دو : به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردید؛ ولی با سنت و سیره او مخالفت کردید و شریعت او را از بین بردید. پس ثمره ایمان شما چه شد؟
سه : قرآن را خواندید ولی به آن عمل نکردید. گفتید: (قرآن را به گوش و دل می پذیریم )، ولی در عمل با آن به مخالفت برخواستید.
چهار : گفتید: ما راغب بهشتیم ولی در تمام حالات کارهایی انجام می دهید که شما را از بهشت دور می سازد.
پنج : گفتید: ما از آتش دوزخ می ترسیم، ولی در همه حالات به واسطه گناهان و معاصی خود به سوی دوزخ می روید.
شش : نعمت خدای خود را خوردید، ولی سپاسگزاری نکردید.
هفت : خداوند شما را به دشمنی با شیطان دستور داد و فرمود: "ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا؛ شیطان دشمن شما است ، او را دشمن گیرید."
به زبان با او دشمنی کردید ولی در عمل ، دوست شیطان بودید.
هشت : عیبهای مردم را برابر دیدگانتان قرار دادید و عیبهای خود را پشت سرتان انداختید ، در نتیجه کسی را ملامت می کنید که خود به ملامت سزاوارتر از اویید.
حال ؛ با این وضع چه دعایی از شما مستجاب گردد در صورتی که شما خودتان درهای دعا و راههای اجابت آن را بسته اید! پس کارهایتان را اصلاح کنید تا خدا دعایتان را مستجاب کند
📚بحارالانوار ، جلد 9 ، صفحه 376 – 377
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام صادق علیه السلام:
همه ما اهل بیت کشتیهای نجاتیم، ولی کشتی جدم #حسین علیهالسلام وسیعتر و در عبور از امواج سهمگین دریاها، سریعتر است.
📚بحار الانوار، ج 26، ص 322
: 🌷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#عبرت_های_عاشورا
دشمنان ولایت؛ از زنازادگی قاتلان امام حسین (ع) تا آمار بینالمللی #موج_حرام_زادگی کشورها در جهان امروز!!
👤 عبیدالله بن زیاد کیست؟
#عاقبت_نطفه_های_حرام
👤 عبیدالله در زمان حادثه عاشورا فرماندهی کوفه بود که شهادت امام حسین -علیهالسلام- و یاران او به دستور وی انجام گرفت.
🔻 ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم میگویند! زیرا نام مادر او کنیزی زناکار به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهل بیت -علیهمالسلام- را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب -علیهاالسلام- خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک و زنازادگی او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
📍عبیدالله از سرداران مشهور اموی بود که در سال 54 هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب شد. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل درآورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا -علیهالسلام- و یاران او و اسارت اهلبیت -علیهمالسلام- را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.
🔻 عبیدالله، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسی بود که به خاطر ارتباط فراوان (گناه زنای) مردان با مادرش، کسی نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وی را ذکر کند!
📍از این رو، او را زیاد، پسر پدرش (زیاد بن ابیه) مینامیدند. معاویه میکوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابیسفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوی عموم آشنایان با تاریخ خانوادگی زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه مینامیدند.
📜 منابع:
🔹سفینة البحار، ج1، ص580
🔸معارف و معاریف، ج4، ص1530
🔹دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص640
🔸فرهنگ عاشورا، ص305
➥ | شیخ احمد ڪـافی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️خدا راحت می بخشه ...!
🎙#شیخ_حسین_انصاریان
قالَ الصادِقُ (ع) :
وَ مَنْ ذُكِرَ الْحُسَيْنُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ وَ لَمْ يَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ .
🌺 امام صادق (ع) :
هر کس که نزد او از امام حسین یادی شود و او از چشمانش اشکی و لو به اندازه بال مگسی خارج شود، ثواب چنین شخصی بر خداوند خواهد بود و خدا نیز غیر از بهشت چیزی را سزاوار او نمی داند .
📙بحارالانوار ، ج 44 ، ص 288.
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای طلبه ای که زیاد نماز میخواند نقل از آیت الله یعقوبی.
به درگاه تو ای پادشاه
نآوردهام تحفهای جز گناه
.
.امام علی علیه السلام:
هيچ عملى نزد خداوند، محبوب تر از نماز نيست، پس هيچ كار دنيايى شما را در وقتنماز به خود مشغول ندارد
📚خصال، صفحه 621
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹اختلاف سن حضرت عباس(ع) با امام حسین(ع) چه مقدار بوده؟⁉️
قبل از پرداختن به پرسش مطرح شده به صورت اختصار چگونگی ازدواج امیر مؤمنان(ع) با ام البنین مادر بزرگوار حضرت عباس(ع) را ذکر مینماییم.
1. ام البنین -که نام اصلی او «فاطمه» بنت حزام بود- مادر حضرت ابا الفضل(ع) و همسر امام علی(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه(س) بود که به معرّفى عقیل، برادر امام علی به همسرى على(ع) در آمد.
روزی امیر المؤمنین(ع) به برادرش عقیل که نسب شناس و آشناى به تاریخ عرب و دودمان آنها بود، فرمود همسرى قهرمانزاده از عرب برایم برگزین تا وى را به ازدواج خویش در آورم و از او فرزندانى دلاور نصیبم شود.
عقیل گفت: نظر شما درباره فاطمه دختر حزام بن خالد کلابى چیست؟ در میان عرب، دلاورتر و جنگاورتر از پدران او کسى سراغ ندارد... .[1] او زنى بود با شرافت، از خانوادهاى ریشهدار و دلاور و نسبت به فرزندان حضرت زهرا(س) نیز بسیار مهربان بود. ثمره ازدواج على(ع) با او چهار پسر بود، به نامهاى: عباس، جعفر، عبد اللّه و عثمان، که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سید الشهدا به شهادت رسیدند.
2. بنابر نقل برخی تاریخنویسان متأخر، حضرت عباس(ع) در سال 26 هجری تولد یافت.[2] و در سال 61 هجری در کربلا در سن 34 سالگی به شهادت رسید.[3] با توجه به عمر شریف امام حسین(ع) که 57 سال بوده،[4] اختلاف سنی حضرت عباس با امام حسین(ع) حدود 23 سال بوده است.
📚. ر.ک: ابن عنبه حسنى، عمدة الطالب فی أنساب آل أبى طالب، ص 327، انصاریان، قم، 1417ق.
[2]. سماوی، شیخ محمد بن طاهر، إبصار العین فی أنصار الحسین(ع)، ص 56، دانشگاه شهید محلاتى، قم، چاپ اول، 1419ق.
[3]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 395، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1417ق.
[4]. همان، ص 420.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🙏
شب ما را لبریز از آرامش🕊
و مشکلاتمان را آسان کن🕊
و فراوانی را در
زندگی همه جاری فرما🕊
ما را بندگان شاکر
قرار ده نه شـاکی🕊
الهی آمین
#شبتون_بخیر
📚ارزش يك قطره اشك براى اباعبدالله عليه السلام
چون روز قیامت شود و بنده را در موقف حساب و کتاب بیاورند، وقتی نامه عملش را از حسنات تهی می بیند، با یأس راه جهنم را در پیش میگیرد. خطاب می رسد ای بنده به کجا می روی!؟ میگوید خود را مستحق آتش می دانم. در این هنگام خطاب می رسد که صبر کن، زیرا نزد ما امانتی داری. پس دانهای از درّ می آورند که شعاع نورش همه عرصات را روشن مینماید.
می پرسد من چنین دانه گرانبهایی نداشتم! ندا میرسد: این دانه، قطره اشکی است که در فلان مجلس در مصیبت حسین بن علی (عليه السلام) از دیدگانت جاری شد و ما آن را برای این روز که یوم الحسرة است، ذخیره کردیم تا به کارت آید. حالا این درّ را از تو خریداریم. آن را نزد انبیاء ببر تا قیمت گذاری کنند.
نزد آدم صفی الله (عليه السلام) می برد و آن حضرت می فرماید من سررشته قیمت این درّ را ندارم. نزد نوح (عليه السلام) و سایر انبیاء هم می آورد و همه به دیگری حواله مینمایند تا نزد خاتم الانبیاء (صلى الله عليه وآله) می آورد. حضرت میفرماید نزد علی مرتضی (عليه السلام) ببر. امیرالمؤمنین نیز او را نزد فرزندش حسین (عليه السلام) می فرستد.
وقتی درّ را به حضرت اباعبدالله (عليه السلام) می دهد آن حضرت، درّ را نزد خداوند می آورد و عرض میکند خدایا قیمت دانه این است که این بنده را به همراه پدر و مادرش به من ببخشی و ایشان را با من محشور کنی. خطاب می رسد که او را با پدر و مادرش به تو بخشیدیم و همسایهات در بهشت خواهند بود.
📚 از کتاب ارزشمند حسینیه نوشته ملا حبیب الله شریف کاشانی (ره)، ص34و35
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
حضرت علی علیه السلام:
بدانيد كه اين پوست نازك تحمل آتش را ندارد،پس به خودتان رحم كنيد...
شما در مصيبتهاى دنيا آزمايش كرده ايد
كه وقتى خارى به بدن يكى از شما میرود و يا به زمين میخورد و خونى میشود
و يا شنهاى داغ پايش را میسوزاند چگونه بيتابى میكند؟!
💫پس، چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش قرار گيرد
و هم بسترش سنگ و همدمش شيطان باشد...؟
📚نهج البلاغه، خطبه183
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
▪️ ذکر صالحین ▪️
#حتما_بخونید
حکایتی بسیار زیبا 🌺
اقای سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدلله علیه السلام) در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند.
بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند.
مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرد هتوجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری
رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت
با بی میلی و اکراه استکان رو اوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم امدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود: آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود:
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من بادست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
(برگرفته از خاطرات آن مرحوم)
التماس دعا 🌺
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️#روضه_وداع_امام_حسین_ع
🎙با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے
▪️خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟
▪️گرگهای سر راه تو چه دینی دارند؟
▪️این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟
▪️که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند
▪️تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم
▪️نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم
▪️بوسهای زیر گلویت زدهام اما باز
▪️بروی، میروم از حال، خودم میدانم
→ | شیخ احمد ڪـافی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان توبه علی گندابی
علی نامی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب میگفتند زندگی می کرد! به همین دلیل او را علی گندابی صدا می کردند. علی گندابی چهره ای زیبا بهمراه چشمهای زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش میکرد.
لات بود اما یکجور مرام و معرفت ته دلش بود،برای مثال یکروز که تو قهوه خانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه میکرد، به خودش گفت علی پس غیرت کجارفته که زن مردم به تو نگاه میکنه؟ بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوه خونه بیرون رفت.
یک روز آقای شیخ حسنی که از روضه خوان های همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که: رفتم روضه را خواندم آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازه های شهر رو بسته بودند و هنگامیکه خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوان های درنده در امان نخواهم ماند. زمانیکه خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربده کشی میکنه. دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده می کشید و قمه دست داشت.
گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت: آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار میکنی ؟ گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق میکنه و امشب، شب اول محرمه اما تا این رو بهش گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، بطوریکه سرش را به دروازه می زد با خودش می گفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه.
به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت میکنم اگه برام همینجا روضه نخونی که شیخ میگه: آخه حسن روضه منبر میخواد . روضه چایی میخواد، مستمع میخواد. گفت: من این حرفاحالیم نیست منبر میخوای باشه من خودم میشم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاک ها بشین رو شونه من روضه بخون، اومدم نشستم رو شونه های علی شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت: آهای شیخ این تجهیزات رو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس و بهش بگو آقا علیت اومده. من هم روضه رو شروع کردم: "ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین نیامد" دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین میرم و دیدم علی گندابی از شدت گریه یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمینو اشک میریزه.
روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ ازت ممنونم میشم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟ رویت رو بکنی به سمت نجف امیر المومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم، گفتم : آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده. روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم، در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر میگرده یا دیگه بر نمیگرده.
علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمی دید نماز نمیخوند، تاعلی هم خودش رو برسونه. یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز میخونده به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته، گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم بعد خاکش میکنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت: قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری میکنیم علی از سجده بلند نمیشه، اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود .
میرزا گفت: میدونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه میزاری برم اونجا....
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
⚫️ گذر پیامبران از قتلگاه امام حسین علیهالسلام...
⭕️ خون جاری شدن از سر حضرت ابراهیم:
🌕 روایت شده: عبور حضرت ابراهیم علیهالسلام که سوار بر اسب بود به کربلا افتاد. پای آن اسب به زمین گرفت و حضرت ابراهیم به نحوی سقوط کرد که سر مبارکش شکست و خون جاری شد. آن بزرگوار شروع به استغفار کرد و گفت: پروردگارا! چه گناهی از من سرزده؟ جبرئیل نازل شد و گفت: گناهی از تو سر نزده است. ولی چون سبط خاتم الأنبیاء و پسر خاتم الاوصیاء در اینجا شهید خواهد شد، لذا خون تو جاری شد تا با خون مقدس وی همراه شده باشد.
حضرت ابراهیم گفت: ای جبرئیل، قاتل حسین علیهالسلام کیست؟ فرمود: همان شخصی است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت کرده اند و قلم بدون اجازه پروردگار بر لعن وی جریان یافت! آن گاه خدا به قلم وحی کرد: تو برای لعنی که بر قاتل حسین کردی، سزاوار ثنا و درود هستی. پس از این جریان، ابراهیم علیهالسلام دستهای خود را بلند نمود و یزید را بسیار لعنت کرد و اسب آن حضرت با زبان فصیح آمین گفت! حضرت ابراهیم به اسب خود فرمود: مگر تو چه فهمیدی که برای دعای من آمین گفتی؟ گفت: یا ابراهیم، من افتخار میکنم که تو بر من سوارشدهای، اما وقتی از پشت من افتادی من بسیار خجل شدم و سبب افتادن شما یزید که لعنت خدا بر او باد بود.
📗بحارالأنوار ج 44، ص 242
➥ | شیخ احمد ڪـافی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#القاب_حضرت_عباس
1✨عباس: چون مثل شير حمله مى كرد دلير بود ترس در دل دشمن مى ريخت🖤
2✨ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم اين كه وى پدر فضيلت و خوبى هابود🖤
3✨ابوالقربه: (پدر مشك) به خاطر مشك آبى كه بر دوش مى گرفت و از كودكى ميان بنى هاشم سقايى مى كرد.🖤
4✨سقا: به خاطر اين كه آب آور تشنگان بخصوص در سفر كربلا بود.🖤
5 ـ✨ قمر بنى هاشم: وى در ميان بنى هاشم زيباترين و جذاب ترين چهره را داشت و چنين ماه درخشان در شب تار مى درخشيد.🖤
6ـ ✨باب الحوائج: آستان رفيعش قبله حاجات و توسل به آن حضرت بر آورند و نياز دردمندان است.🖤
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📌جبرئیل امین از جانب پروردگار جلیل هبوط کرد و گفت:
ای محمّد(صلی الله علیه وآله)، خدای علیّ اَعلی به تو سلام می رساند، و تو را به درود و اِکرام مخصوص می گرداند و به تو می فرماید:
به عزّت و جلالم سوگند، برای فاطمه(علیهاالسلام) شیعیان پاک و پاک شده ای خلق می کنم.
این شیعیان اموالشان را در راه عزای حسین(علیه السلام) انفاق می کنند، و در راه زیارت حسین(علیه السلام) جان می دهند، و عزای وی را در مجالسشان به پا می کنند، خالصانه بر وی اشک می ریزند، خوابشان را کم می کنند، و از این شیوه باز نمی گردند
آگاه باشید، هرکس در راه عزا و زیارت حسین بن علی علیهما السلام به مقدار درهمی انفاق نماید ملائکه در آنچه انفاق نموده است تا روز قیامت با او داد و ستد می کنند، و به ازای هر درهم، هفتاد حسنۀ به وی می دهند، و خداوند برای او قصری در بهشت بنا خواهد کرد.
📚تَظَلُّمُ الزَّهرَاء(علیهاالسلام)، ص73-74
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍#عذاب_شمر
علامه امینی می گوید؛
مدتها فکر می کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می کند؟ در عالم رویا دیدم آقا امیرالمومنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده ام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزه ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور.
اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او #شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او درد ناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.
📙داستان دوستان، ج 3، ص 163
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستم خاليه اما دلم خوشه
يه جا روضه بوده عزاداري كردم
"آيت الله خوانساری(ره)"
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
▪️ ذکر صالحین ▪️
#پست_ویژه
◼️آجرک الله یا صاحب العصر والزمان روحی فداک◼️
سلام علیکم. عرض تسلیت و تعزیت .
تقبل الله اعمالکم،
امروز عزیزان از ذکر 133 مرتبه یا کاشف الکرب عن الوجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام
غافل نشوید .
ان شاء الله راس تمام حاجت هایمان فرج و سلامتی مولای غریب و مظلوممان حضرت حجت بن الحسن ارواحنافداه باشد.
التماس دعا.
یاعلی علیه السلام .
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi