.
👌داستان کوتاه پند آموز
💭عارفی که ۳۰ سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله. مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.
💭جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته…
گفتم: الحمدلله…
💭 پس من راضی شدم به اینکه دکان او سوخته بشود و دکان من سوخته نشود بعد به خودم گفتم: "اولاتهتم للمسلمین سری" (تو غصه مسلمین در دلت نیست؟)
🔶و من سی سال است که دارم استغفارِ آن الحمدلله را میگویم"
🔶چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم؟!
🌼🌿🌼🌿🌼
💚 @Mojezeh_Elaahi
#عجایب_خلقت
پروانه ای نادر به نام بال پرنده ای،که طرف راستش نر و طرف چپش ماده است، دو جنسیتی هست
سبحانالله💚
•••✾~🍃🌸🍃~✾•••
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
🔴 داستان شهوت ، پسر جوان و پیرمــرد
پسر جوانی ،با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسپی، فاحشه در آنجا خود فروشی می کردند. او روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست .
در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد.
پیرمرد در حین کارکردن ، نگاه عمیقی به پسرک انداخت و سپس پیش او رفت و پرسید : پسرم ، چند سالت است
گفت : بیست سالم است .
پرسید : برای اولین بار است که اینجا می آیی
گفت : بله
پیرمرد آه پر دردی از ته دل کشید و گفت : می دانم برای چه کاری اینجا آمده ای ؛ به من هم مربوط نیست ، ولی پسرم ، آن تابلو را بخوان.
پسرک به طرف تابلویی رفت که در یک قاب چوبی کهنه به دیوار آویخته شده بود .
سپس با صدای لرزان شروع به خواندن شعر تابلو کرد:
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن تا پیدا شود گوهر شناس قابلی
آب پاشیده بر زمین شوره زار بی حاصل است
صبر کن تا پیدا شود زمین باربری
قطرات اشک بر گونه های چروکیده پیرمرد می غلتید ...
اشک هایش را پاک کرد و بغضش را فرو برد و گفت : پسرم ، روزگاری من هم به سن تو بودم و به اینجا آمدم ، چون کسی را نداشتم که به من بگوید:
« لذت های آنی ، غم های آتی در بر دارند
کسی نبود که در گوشم بگوید :
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست
هر که درشهوت فرو شد بر نخاست
کسی را نداشتم تا به من بفهماند :
به دنبال غرایز جنسی رفتن ، مانند لیسیدن عسل بر روی لبه شمشیر است ؛ عسل شیرین است ، اما زبان به دو نیم خواهد شد .
کسی به من نگفت :
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس را لذت ندانی
و هیچ کس اینها را به من نگفت و حالا که :
جوانی صرف نادانی شد و پیریُ پشیمانی
دریغا ،روز پیری آمی هوشیار می گردد
پیرمرد این را گفت و دست بر پیشانی گذاشت و شروع به گریستن کرد.
چیزی در درون پسر فرو ریخت ... حال عجیبی داشت ، شتابان از آنجا بیرون آمد در حالی که شعر پیرمرد را زیر لب زمزمه می کرد: « گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی ...» و دیگر هرگز به آن مکان نرفت.
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عجایب_خلقت 🐛🐛
🐛☘ نوزادان (لاروهاي) نوعي پروانه كه يك قطار شگفت انگيز ساختن!
كرم نيست بلكه نوزاد كرم مانندِ حشره است و با دگرديسي به حشره بالغ تبديل خواهد شد !
🦋الله اکبر 😍
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
#جزای_ارتباط_نامشروع_با_زنان_شوهر_دار
در زمان رسول خدا (ص) دسته ای از مسلمین طبق دستور حضرت به حبشه هجرت کردند تا از آزار مشرکین در امان بوده و راحت باشند.
قریش برای آزار مسلمین در حبشه، دو نفر به نامهای «عمروعاص» و «عماره بن ولید» را با هدایای زیاد نزد «نجاشی » سلطان حبشه فرستادند تا بدینوسیله آسایش مسلمانان را در حبشه سلب کنند.
عمروعاص در این سفر همسر خود را به همراه داشت و مسافرت این سه نفر بوسیله کشتی انجام می شد.
آنها در بین راه شراب می خوردند و بد مستی می کردند و می رفتند.
عماره مردی خوش اندام و زیبا بود و در اثناء سفر تمایل جنسی به همسر عمروعاص پیدا کرد و درحال مستی به آن زن می گفت مرا ببوس.
عمروعاص که بر اثر مستی شراب، غیرت خود را از دست داده بود علاوه بر آنکه ناراحت نمی شد زنش را وادار می کرد که عماره را ببوسد و او هم می بوسید.
خلاصه بر اثر این تماسهای نامشروع، عشقی در عماره پیدا شد و پیوسته به زن عمروعاص اظهار علاقه می کرد و همین عشق و شهوت سبب شد که در فکر نابودی عمروعاص باشد تا با خیالی راحت و آسوده بتواند با عیال وی در این سفر، خوش باشد. بدنبال این فکر در پی بدست آوردن فرصت بود تا نقشه خود را پیاده کند.
از قضا روزی عمروعاص بر لب کشتی نشسته بود، عماره از پشت سر او را به دریا انداخت ولی عمروعاص خود را به هر نحوی بود به کشتی رساند و از غرق شدن رهائی یافت و دانست که عماره قصد داشت او را از بین ببرد تا با عیالش خوش باشد ولی این موضوع را در دل خودش نگه داشت تا به موقع انتقام بگیرد.
وقتی که به حبشه رسیدند و هدایا و تحفه ها را به نزد نجاشی بردند، در اثر رفت و آمد زیاد، عماره با زن نجاشی ارتباطی پیدا کرده و مستقیماً با او ملاقات می کرد و تمام جریان را برای عمروعاص بیان می نمود.
عمروعاص گفت: «من هرگز باور نمی کنم که همسر نجاشی با تو ارتباط پیدا کند مگر اینکه از او نشانه ای برای من بیاوری زیرا او زن پادشاه است و هرگز فریب تو را نمی خورد، اگر راست می گوئی از او بخواه تا از عطرهای مخصوص نجاشی قدری به تو بدهد زیرا من عطر او را می شناسم.»
البته عمروعاص منظوری داشت و می خواست از عماره انتقام بگیرد. و وی را به دردسر و بدبختی بیندازد.
عماره نیز بخاطر این که نشان بدهد که راست می گوید در ملاقات بعدیش با زن نجاشی، مقداری از عطر نجاشی را گرفت و به نزد عمروعاص آمد و عطر را به وی داد.
عمروعاص نیز داستان ارتباط این دو نفر را به گوش نجاشی رسانید و عطر را به عنوان نشانه درست بودن گفتارش به وی نشان داد.
چون نجاشی از حقیقت مطلب با خبر شد و دانست که قضیه درست است چون عماره به عنوان پیک به حبشه آمده بود وی را نکشت اما دستور داد که جمعی از ساحرین درباره او فکری کنند که از کشتن بدتر باشد، بدین ترتیب که آنها با وسائلی، در آلت مردانگی عماره، جیوه ریختند که او در اثر این کار متواری شد و رو به صحرا نهاد و در زمره حیوانات در بیابانها بود تا اینکه قریش برای گرفتن او در محلی پنهان شدند وقتی روزی به جهت آب خوردن به کنار نهری آمده بود گرفتند ولی او از شدت اضطراب و ناراحتی در دست قریش جان داد.»
💚 @Mojezeh_Elaahi
آثار عاق والدین در این دنیا و اخرت
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
🌸گفت و گوی دو جنین تو رحم مادر....!
اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم
اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم
اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش
دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی....
این مکالمه چقدر آشناس....!!! مگه نه؟😔
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کليپ_ويژه 🎬
⚠️اگر فکر گناه به سراغمان آمد چه کنيم⁉️
🎤استاد #رائفی_پور
🌻🍂🌻
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هندسه شگفت انگیز چرخش سیاره زمین و زهره به دور خورشید در طی 8 سال طبق ناسا
آیا این نظم تصادفیست؟ آیا خدا پرستیدنی نیست؟
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
🌺دعای خیر
تو کوچه پس کوچه های شهر در هوای سرد زمستانی در حال گشت زنی بود هوا عجیب سرد بود در یک کوچه تاریک وفقیر نشین پیر زنی را دیدم در سرما کژ کرده بود.
گفتم این ساعت شب در حالی که همه خوابند این جا چکار می کنی
گفت فرزندم گاز خونه ام قطع شده کسی را ندارم جز خدا گفتم خدایا کسی را بفرست تاکمکم کند بیرون آمدم ومنتظر بودم که شما آمدید .
گفتم: مادر چرا به اداره گاز زنگ نزدی؟
گفت مادر سواد درست حسابی ندارم به هر حال به اداره گاز زنگ زدم که کد اشتراک مشترک را خواستند پیرزن کد اشتراکی نمی دانست .
مجبور بودم خودم دست بکار شوم
گفتم: مادر شما گاز خوراک پزی را باز بگذارید منم علمک گاز را دست کاری می کنم آن شاالله درست می شود.
پس از چندی دست کاری بالاخره گاز وصل شد گفت پسرم بخاریم را هم روشن کن.
بخاری را روشن کرده و مدتی صبر نمودم بعد بخاری را تنظیم کرده می خواستم منزل پیرزن را ترک کنم.
خدا حافظی کردم .
داشتم از در بیرون می رفتم که گفت: پسرم
من سیده هستم برو خداوند پشت و پناهت باشد در آن وقت شب چه دعایی قشنگی بود.
اشک از چشام سرازیر شد دعای آن روز پیرزن از حقوقی که می گرفتم بسیار برایم گوارا بود و هنوز هم هست
وقتی یاد اون موقع می افتم یه شعف خاصی بهم دست می ده👌
باتشکر
ارسالی اعضا کانال 🌼🌼
🌼🌿🌼🌿🌼
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨🌙
روزه داران مه قرآن📕
رمضان نزدیک است💖
رو به پایان شده شعبان🌙
رمضان نزدیک است💖
مستی و فیض سـحر🌸🍃
منتظر عـشّاق است💖
ماه پر برڪت یزدان🌸💖🌸
رمضان نزدیک است🌙
اللهمَ ربَّ شَهر الرمضان🙏
شبتون در پناه امن الهی💚🌹
💚 @Mojezeh_Elaahi
#سلام_مولا_جانم❤️
🌺ای آخرین ترانه و ای آخرین بهار
🌸بازآ که بی حضور تو تلخ است روزگار
🌺مولای سبزپوش من! ای منجیِ بزرگ!
🌸تعجیل کن که تاب ندارم در انتظار
#صبحتون_مهدوی🌤
#التماس_دعای_فرج🤲
#منتظران_ظهور 💚
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
✅معجزه امام رضا علیه السلام
✍یکی از معجزات امام رضا علیه السلام که اخیرا اتفاق افتاده است:
💭 یک عروس و داماد تهرانی که تازه عروسی میکنند تصمیم میگیرند بنا به اسرار آقا داماد بیایند مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاظر میشه بیاد مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند. درست چند روزی هم که مشهد بودند را با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدانهایشان را داخل ماشینشان گذاشتند و از هتل خارج شدند. وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی ها میدان ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت: امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای
💭 داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند،توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد،تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد،از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم؛ عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟ ما صبح مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت : فقط برگردیم مشهد
💭 برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛عروس اصرار کرد که بروند حرم ؛داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور جواب داد : وقتی در ماشین خواب بودم،خواب دیدم که داخل حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین را برایشان میخوانند و امام رضا هم تایید میکند و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس)را نخواندی؟
💥خادم هم جواب داد که آقاجان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا امام رضا علیه السلام جواب داد که اسم ایشان را هم داخل لیست زایرین ما بنویسید؛ این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از من خداحافظی کردند و تشکر کردند پس ایشان هم زایر ما بودند.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
📚#یڪ_داستان_یڪ_پند
پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد...
او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست...
پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد...
آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت...
یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
•••یادمان بماند ڪه:
"زمین گرد است..."•••
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخن شیطان با جهنمیان با ترجمه فارسی
کلیپی در مورد توبه جوانان
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
✍ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد. گفت، خداروشکر فقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید و گفت، خداروشکر دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت، خداروشکر
بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سرد خانه میبرند. گفت، خداروشکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند.
چرا همین الان از خدا تشکر نمیکنیم که روز
و شبی دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟
بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم.❤️🤲
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عجایب_خلقت 🐟🐠
🐱🐠 گربه ماهی و بچه هایش!!!
🌈الله اکبر 😍
💚 @Mojezeh_Elaahi
─┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅─
داستان واقعی پدر شوهر و عروس
من نرگس هستم حدود یکساله با پدرام ازدواج کردم...🌺
از همون ابتدا متوجه نگاه های مخفی پدر شوهرم به خودم میشدم...پدر شوهرم از حق نگذریم از شوهرم جذابتر و خشگلتر مونده بود🌺
یه وقتایی تعجب میکردم اما به روی خودم نمیاوردم...🌺
یه روز پدرام برای ماموریت به عسلویه رفت...یکی زنگ در را زد ایفون را برداشتم دیدم پدر شوهرمه خیلی ترسیدم در را باز کردم🌺
و سریع کنار تلفن نشستم و به مادرم زنگ زدم تا خودش را ب منزلمان برساند
پدر شوهرم در خانه را باز کرد ووارد شد دو تا نون سنگک دستش بود و گفت چطوری دخترم امده ام باهات صبحانه بخورم 🌺
چه خبر و مشغول صحبت شد
از کارهایش سر در نمیاوردم...
گفتم من صبحانه خورده ام اگر میخواهید برای شما بیاورم...🌺
ناگهان دست در جیبش کرد و گفت این پول را بگیر تا زمانیکه شوهرت خونه نیست داشته باشی...
کم و کسری هم داشتی به من زنگ بزن...نانها را روی میز اشپزخانه گذاشت خداحافظی کردو رفت...🌺
ومن ...ومن ماندم و هزاران فکر و گمان کثیف و بد نسبت به پدر شوهرم
از درگاه خداوند توبه کردم و خواستم که مرا ببخشد🌺🌺
از قران بپرس👇👇👇👇👇
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيراً مِنَ الظَّنِ إِنَ بَعْضَ الظَّنِ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ
ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛ و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است!
┅═◈═◈✾✮✿✭✾◈═◈═┅
💚 @Mojezeh_Elaahi
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه درآن لحظه که افتاد و شکست🍃
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌿🌺🌿🌺🌿
.
📚#یڪ_داستان
صاحبدلی روزی به پسرش گفت:
برویم زیر درخت صنوبری بنشینیم. پسر در کنار پدر راهی شد. پدر دست در جیب کرد و مقداری سکه طلا از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد.
گفت: پسرم می خواهی نصیحتی به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که رفع مشکلی اساسی از زندگی خود بکنی؟
پسر فکری کرد و گفت: پدرم بر من پند را بیاموز سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع یک مشکل است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای تمام عمر. پدرش گفت: سکه ها را بردار. پسر پرسید، پندی ندادی؟
پدر گفت: وقتی تو طالب پندی و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی. و این بزرگترین پند من برای تو بود.
•پسرم بدان خدا نیز چنین است، اگر مال دنیا را رها کنی و دنبال پند و حکمت باشی، دنیا خودش به تو رو می کند. ولی اگر دنیا را بگیری یقین کن ، علم و حکمت از تو گریزان خواهد شد .
💚 @Mojezeh_Elaahi
گیاهان همانند انسان¬ها احساس درد می¬کنند
پژوهشگران مرکز کنترل هوایی آمریکا از کشف مادهای شیمیائی شبیه آسپرین در گیاهان بیمار شگفتزده شدند. این ماده در فضای دَور گیاه یافت میشود. ظاهرا این ماده جزئی از سیستم دفاعی گیاه برای حفاظت از آن در برابر بیماری است. با شنیدن این مسأله چارهای جز سبحان الله گفتن نداریم. چه کسی ترشح این ماده مسکِّن را برای مقابله با درد به این گیاه آموخته است؟ خداوند میفرماید:
🌙آسمانهای هفتگانه و زمین و همه کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او را می گویند، هر موجودی تسبیح و حمد او را می گوید ولی شما تسبیح آنها را درک نمیکنید و خداوند بردبار و آمرزنده است. [الإسراء: 44].
#سبحانالله💚
💚 @Mojezeh_Elaahi
👌چرا برای اموات حمد میخوانیم؟
✨🌸قیصر روم برای یکی از خلفای بنی عباس ، در ضمن نامه ای نوشت: ما در کتاب انجیل دیده ایم که هرکس از روی حقیقت، سوره ای بخواند که خالی از هفت حرف باشد، خداوند جسدش را بر آتش دوزخ حرام میکند ، و آن هفت حرف عبارتند از: « ث ، ج ، خ ، ز ، ش ، ظ ، ف »
✨🌸ما هر چه بررسی کردیم ، چنین سوره ای را در کتاب های تورات و زبور و انجیل نیافتیم ، آیا شما در کتاب آسمانی خود ، چنین سوره ای را دیده اید؟
✨🌸خلیفه عباسی دانشمندان را جمع کرد، و این مسئله را با آنها در میان گذاشت، آنها از جواب آن درماندند، سرانجام این سوال را از امام هادی علیه السلام پرسیدند.
🔶آن حضرت در پاسخ فرمودند:
آن سوره ، سوره « حــمد » است، که این حروف هفتگانه در آن نیست... پرسیدند: فلسفه ی نبودن این هفت حرف، در این سوره چیست؟
🔶حضرت فرمودند:
❶👌حرف «ث» اشاره به «ثبور» (هلاکت)
❷👌حرف «ج» اشاره به «جحیم» (نام یکی از درکات دوزخ)
❸👌حرف «خ» اشاره به «خبیث» (ناپاک)
❹👌حرف «ز» اشاره به «زقوم» (غذای بسیار تلخ دوزخ)
❺👌حرف «ش» اشاره به «شقاوت» (بدبختی)
❻👌حرف «ظ» اشاره به «ظلمت» (تاریکی)
❼👌حرف «ف» اشاره به «آفت» است
خلیفه ، این پاسخ را برای قیصر روم نوشت.
قیصر پس از دریافت نامه ، بسیار خوشحال شد ، و به اسلام گروید ، و در حالی که مسلمان بود از دنیا رفت.
📔شرح شافیه ابی فراس ، مطابق نقل منتخب التواریخ ، ص 795 ...
💚 @Mojezeh_Elaahi
در خیابان های شهر شیکاگوی آمریکا، بیلبوردهایی حاوی توصیه های بهداشتی پیامبر اکرم (ص) نصب شده است.
این توصیه ها با توجه به شرایط شیوع کرونا و مرتبط با پیشگیری از این بیماری انتخاب شده است.
در این بیلبورد، این توصیه های پیامبر(ص) آمده است:
✍دست های خود را مرتب بشویید.
✍از مکان های آلوده خارج نشوید.
✍به مناطق آلوده نروید.
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستحب است اول ماه رمضان
صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید.🌸🍃
تمام خانواده حتی بچه کوچک
فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان🌷 مانع از فقر و ذلت وبیماری سرطان میشود.
✍🏻 از مفاتیح الجنان اعمال اولین روز ماه رمضان🌙
صدای پای رمضان به گوش میرسد دستهاى خالى من دخيل دل پاكتان,... 🙏
مرا در ساعات آخر شعبان نه به بهاى لياقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعایم کنید...
حضرت محمد(ص)فرمود:هرکس سوره فتح رادرشب اول ماه رمضان سه باربخواند خداونددرهای رزق وروزی راتارمضان سال بعد به روی او می گشاید .به دیگران هم بگویید.
✨🌸✨
هركسي سوره نصر و سوره يس
را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود.
نشردهید تا در ثواب آن شریک باشید❣
••✾🌻🍂🌻✾••
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
*قويترين معذرت خواهی در تاريخ اسلام...*
هنگامی که ابوذر به بلال گفت: "حتی تو هم ای پسر زن سیاه اشتباه مرا میگیری؟.." بلال سرگشته و خشمگین برخاست و گفت:
"به خدا سوگند برای این توهین از تو نزد پیامبر خدا (ﷺ) شکایت خواهم کرد.." چهرهی پیامبر (ﷺ) از شنیدن این جریان دگرگون شد و گفت: "ای ابوذر!.. آیا او را بخاطر مادرش سرزنش کردهای ؟
تو کسی هستی که هنوز آثار
جاهلیت در تو دیده میشود..."
در این حال ابوذر به گریه افتاد و گفت:
"ای رسول خدا برایم طلب آمرزش کن "
سپس با حالت گریه از مسجد بیرون آمد و به نزد بلال رفت و در مقابل او
چهرهاش را بر خاک گذاشت و گفت: "ای بلال! به خدا سوگند چهرهام را از روی خاک بلند نمیکنم ، مگر آنکه تو با پایت آن را لگدمال کنی ، چون تو بزرگواری و من پست و بیارزش...
اشک از چشمان بلال سرازیر شد، نزدیک ابوذر آمد، خم شد و چهرهی ابوذر را بوسید و گفت:
" به خدا سوگند من چهرهی کسی که حتی یک بار هم در برابر خدا سجده کرده باشد را لگدمال نمیکنم..."
سپس هر دو برخاستند همدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند... امروزه از ما شایدکسانی هستند!که دهها مرتبه به یکدیگر اهانت میکنیم، اما هيچوقت به یکدیگر نمیگوئیم برادر یا خواهر گرامی، مرا ببخش...
بعضی از ما احساس همدیگر را به خاطر عقاید، اصول و ارزشمندترین چیزهای زندگیشان عمیقاً جریحهدار
میکنیم ولی هیچگاه عبارت معذرت خواهی را بر زبان نمیآوریم و از گفتن آن
شرمسار میشویم...
معذرت خواهی فرهنگی با ارزش و گرانقدر است...
رفتاری بزرگ و ارزشمند که برخی آن را توهین به نفس میشمارند...
در آستانه ماه مبارك رمضان
*من از شما عزیزان در آستانه ماه مبارک رمضان بخاطر هر اشتباه یا سخنی که احساسات شما را جریحهدار کرده است عذرخواهی میکنم...*
*خواهش میکنم مراببخشیدوحلال فرمائید.ممنونم*
این فرهنگیست که باید آن را گسترش داد... همگی مسافریم و توشهی راهمان اندک است؛ از خداوند برای دنیا و آخرتمان طلب بخشش و سلامت دین کنیم...
ملتمس دعا
💚 @Mojezeh_Elaahi
از هر چیز، جفت آفریدیم
دانشمندان با بررسی هسته اتم متوجه شدند که همه قسمتهای آن دارای بار مثبت و منفی است. به همین ترتیب هیچ ذرهای با بار منفی وجود ندارد، مگر اینکه در مقابل آن ذرهای با بار مثبت وجود داشته باشد. در دنیای گیاهان هم، چنین تقابلی در مؤنثبودن و مذکربودن اشیاء وجود دارد. در همه علوم، تقابل میان شیء و نقیض آن موجود است، به عنوان مثال روز و شب، گرما و سرما، نور و تاریکی، خیر و شر، هدایت و گمراهی و ... اگر بخواهیم در همه علوم اینگونه به دنبال تقابلها باشیم، پایانی نخواهد داشت. اینجاست که قرآن با آیات روشنگرش قبل از دانشهای جدید درباره این واقعیت سخن به میان آورده است:
📚ما هر چیزی را به صورت جفت آفریدیم، شاید که یادآور شوید. [الذاريات: 49].
💚 @Mojezeh_Elaahi
آرزو میکنم...
زیبایی وسعت آسمان وقتی
ماه و ستاره ها در آن میدرخشند
از آن شما باشد...
شبتون آرام و فرداتون
پــــُـر از خیــــــــر و برکت 🌙⭐️
طاعات و عباداتتون مقبول حق
التماس دعا🙏💚🌹
💖 🧚♀●◐○❀
💚 @Mojezeh_Elaahi
دعای شب آخر شعبان و اول رمضان 🌙
التماس دعا 🙏
••✾🌻🍂🌻✾••
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌙ماه رمضان آمد؛
🌙ماه ما نمی آیی...
فرا رسیدن ماه مبارک رمضان🍃
ماه بندگی و خلوص و عبادت🍃
ماه سحرهای غرق نور و برکت🍃
مبارک باد...🌺🍃
روزتون سراسر معجزات ناب الهی💚🌹
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
📚حکایت جوان و پیرمرد در ماه رمضان
در ماه رمضان چند جوان،پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا میخورد.
بـه او گفتند:اي پیرمرد مگر روزه نیستی؟
پیرمرد گفت:چرا روزه ام،فقط آب و غذا میخورم.
جوانان خندیدند و گفتند:واقعا؟
پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمیگویم، بـه کسی بد نگاه نمیکنم،کسی را مسخره نمیکنم
با کسی با دشنام سخن نمیگویم، کسی را آزرده نمیکنم چشم بـه مال کسی ندارم و…
ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمیتوانم معده را هم روزه دارش کنم.
بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟
یکی از جوانان در حالیکه سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما
فقط غذا نمیخوریم!!!
ماه رمضان بر همه ی آنان کـه چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشان در خدمت ، خلق خداست مبارک باد🌹
💚 @Mojezeh_Elaahi