eitaa logo
معجزه های الهی | مطالب تکان دهنده قرآن قیامت و آخرت شب اول قبر عالم برزخ عجایب خلقت حکایت
8.9هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
6هزار ویدیو
21 فایل
🕊به نام الله 💚مبلغ سبک زندگےاسلامےباشیم💚 🌷زندگی بدون طعم گناه🌷 -------♥️------- . 💚 لطفا کپی باذکر صلوات🙏🌹 . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه تایید و نه رد میشوند . .
مشاهده در ایتا
دانلود
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت ! پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد ! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد : “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟” پاسخ میدهم : هر آنچه از من برمی آمد ! 💚 @Mojezeh_Elaahi
در این شب زیبا از ماه مبارک رمضان از خدایی که از همیشہ نزدیکتر است برایتان عاشقانه‌ ترین لحظات را میطلبم زیباترین لبخندها را روی لبهایتان و آرام ترین لحظات را برای هر روز و هر شبتان شبتان بخیر ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خدایا شروع سخن نامِ توست 🌹وجودم به هر لحظه آرامِ توست 🌹دل از نام و یادت بگیرد قرار 🌹خوشم چونکه باشی مرا درکنار 🌹الـــهی به امیـــدتو ┏━━━🌺🍃💐🍃🌺━━━┓ ┗━━━🌺🍃💐🍃🌺━━━┛ 💚 @Mojezeh_Elaahi
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣❣❣ 🌼🍃کلیپ فوق العاده زیبا و مفید 🌼🍃قبل از اینکه بمیرید آرزوی مرده ها را بر آورده کنید !!! ❣ویدئوی که توصیه میشود همه آن را ببینند ❣نشر = صدقه جاریه 💚 @Mojezeh_Elaahi
چند آیه زیبا قرآن : گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟ گفت: «انَّ مع العسر یسرا» “قطعا با هر سختی، آسانی است.(انشراح/۶) * گفتم: واقعا؟! گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا» حتما با هر سختی، آسانی است.(انشراح/۷) * گفتم: خسته شدم دیگه… گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/۵۳) * گفتم: انگار مرا فراموش کردی! گفت:«اذکرونی اذکرکم» مرایاد کن تا یادت باشم. * گفتم: تا کی باید صبر کرد؟! گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا» تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/۶۳) «انّی اعلم ما لاتعلمون» من چیزایی میدانم که شما نمی دانید.(بقره/ ۳۰) * گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟ گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله» حرف هایی که برایت زدم راگوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم. (یونس/ ۱۰۹) * ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا من غیر تو کیو دارم؟!) گفت: «الیس الله بکاف عبده» من هم برای تو کافی ام.(زمر/۳۶) * بفرست به همه دوستان و عزیزانت 🌺 💜❤️💚 💚 @Mojezeh_Elaahi
14.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣❣❣ 🌼🍃هر چه برای دنیا بیشتر ارزش قایل باشیم غم و اندوه و استرس ما بیشتر خواهد بود. 🌼🍃دنیا کاروانسرایی در مسیر سفر آخرت است که لحظاتی چند در آن منزل کرده ایم❗ ❣نشر = صدقه جاریه 💚 @Mojezeh_Elaahi 🌿🌺🌿🌿
هدایت شده از نمونه تخفیفات | تبادل‌وتبلیغ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگ دوس داری دندون های سفیدی داشته باشی فقط یک دقیقه وقت بزار کلیپ رو بیین🙏 قلم سفید کننده دندان با خاصیت جرم گیری😍تضمین کیفیت... لمینیت را فراموش کنید و زیبایی و استحکام را با کمترین هزینه به دندان های خود هدیه بدین👌👌 🔴 پرداختش درب منزل😁 ⭕ ارسالش رایگان 💋 👈 جهت مشاوره و اطلاع از نحوه خرید عدد 2 را به 10002268 پیامک کنید🔴
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛ _آقا این بسته نون چند؟ فروشنده با بی حوصلگی گفت: هزار و پونصد تومن! پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت: نمیشه کمتر حساب کنی؟!! توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛ _نه، نمیشه!! 💭 دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد! درونم چیزی فروریخت... هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم. از نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم! یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم. این مبلغ بینهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود! به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون! پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم. 💭 پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه! چه حس قشنگی بود... .اون روز گذشت... شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ، با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛ ازم گُل میخری؟ با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟ گفت دو هزار تومن داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی! با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا پول خرد ندارم! و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم... اشکال نداره، این یه گل رو مهمون من باش!! بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛ این یه گل رو مهمون من باش!! 💭 از اینهمه تفاوت بین آدمها به ستوه اومدم! صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل که صاحب یه مغازه ی لوکس تو بهترین نقطه ی شهر تهران بود، از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت اما یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ی گل فروش دوست داشت یه گل مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت. الهي كه صاحب قلبهای بزرگ دستاشون هیچوقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیارو گلستون کنن" 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣صدای ستاره طارق ، ستاره کوبنده و پالس دار ، معجزه علمی قرآن! 🌷وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ سوگند به آسمان و به آنچه در شب آيد. (طارق آیه۱) طارق👈ستاره کوبنده ‌ ‌💚 @Mojezeh_Elaahi
👌 داستان کوتاه پند آموز مردی در خواب میدید .. 💭 داشت در جنگل‌های آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم می‌زد داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. 💭 سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند. 💭 مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید. 💭 خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است: شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده... چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است... طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است... و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند... 🔷مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده‌ای... 🌺🌿🌺🌿 💚 @Mojezeh_Elaahi
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تجربه مرگ و برگشتن به دنیا و چیزهایی که بعد از مرگ دیده است. مصاحبه شبکه سه با آقای زمانی. کسی که مادرش برگه اهداء اعضایش را امضا کرده بود. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌💚 @Mojezeh_Elaahi
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭 روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند. 💭 عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايید. 💭 عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن .. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند . اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ... 💚 @Mojezeh_Elaahi