eitaa logo
معجزه های الهی | مطالب تکان دهنده قرآن قیامت و آخرت شب اول قبر عالم برزخ عجایب خلقت حکایت
9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
19 فایل
🕊به نام الله 💚مبلغ سبک زندگےاسلامےباشیم💚 🌷زندگی بدون طعم گناه🌷 -------♥️------- . 💚 لطفا کپی باذکر صلوات🙏🌹 . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه تایید و نه رد میشوند . .
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا هر شب به آسمان نگاه می کنم و می اندیشم در این آرامش شب🌙 چه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابند خدایا‌ تو آرام دلشان باش🌟 خدایا شبم رابایادت بخیر کن شب بخیر💚🌹 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الٰلّٰهُمَ اَرْزُقْنٰا زیّٰارة الْحُسَیْن فضای خلوت دل جلوه‌ گاه غیری نیست شکافتیم به نام تو ... این معما را صبحتون حسینیــــــــــ【♥️】 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎ 💚 @Mojezeh_Elaahi
🎊مژده ای دل نور 💖چشم مرتضی آمد 🎊خوش‌آمد 💖 شام میلادامام مجبتی آمد 🎊خوش آمد 💖غم مخور ای دل که 🎊درماه دعا واستجابت 💖بهرتأثیردعا 🎊روح دعا آمد 💖خوش آمد 🎊ولادت امام حسن ع مبارک 💚 @Mojezeh_Elaahi
مردی متوجه شد که گوش همسرش شنوایی اش کم شده است.ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعددر ۲متری و به همین ترتیب تابالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم شاید عیبهایی که تصور میکنیم دردیگران وجود دارد در وجود خودمان است. 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی تکان دهنده و شنیدنی از مکالمه حضرت داوود با یک پیرزن که شک ندارم از جمله پایانی پیرزن در انتهای این داستان غافلگیر بشوید! گاهی یک داستان کوتاه دو دقیقه تاثیرش از چندین فیلم و کتاب هم بیشتر است! 💚 @Mojezeh_Elaahi
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. ""علی""برای این جماعت حیف است. 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالم ماندن جسد بعد از ۱۷ سال . پس از نبش قبر سید محمد کاظم قزوینی در سال ۱۳۹۰ بدلیل توسعه حرم در قم ، جسد وی سالم پیدا شد. کتاب وی که در مورد حضرت زهرا نوشته شده بود را در زمان دفن روی سینه ایشان گذاشته بودند. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
تلنگر بازي فوتبال 90 دقيقه سريال تلوزيوني 60 دقيقه فيلم سينمايي 130 دقيقه نماز 5 دقيقه و جهنم طول زندگی برای خردمندان : درواتساب 300 دوست درتلگرام 500 دوست درتلفن 80 دوست درمحله 50 دوست درسختی ( یک نفر ) درجنازه ات ( خانواده ) درقبرت ( خودت تنها ) تعجب_نکن این واقعیت زندگی است (چیزی جزنمازت برایت منفعتی ندارد ) چند دقیقه نشستن بعد از نماز فرض بهترین وقتی است که خداوند رحمتش رانازل می کند استغفار کن و تسبیح بگو وآیة الکرسی بخوان ‌ 💚 @Mojezeh_Elaahi
کره ی زمین با دقیق ترین توصیف در قرآن 🌎كره زميني كه نژاد بشر بر روي آن خلق گرديده و به حيات خود ادامه مي دهد از لايه هاي مختلفي تشكيل شده است و هر لايه از نظر تراكم ، حرارت و نوع ماده با لايه هاي ديگر فرق دارد ؛ و عجيب آن است كه قرآن كريم اين مطلب را در 14 قرن قبل به وضوح بيان نموده است : بعد ازسالها تحقيق ازسوي دانشمندان زمين شناس روشن گرديد كه زمين از چندلايه تشكيل شده است. دانشمندان درابتدا تصور مي كردند كه زمين از 3 لايه تكوين يافته است ؛ ولي با  پيشرفت هاي علم  زمين شناسي مشخص گرديد كه تعداد آنها 5 لايه مي باشد . در سالهاي اخير سازمان زمين شناسي آمريكا (USGS) بررسي كاملي را با امواج زلزله از درون زمين انجام داد و در نهايت اعلام كرد كه به طور قطع و بدون شك تعداد لايه هاي زمين 7 عدد مي باشد ؛ و عجيب تر آنكه قرآن حكيم تعداد اين 7 طبقه را به روشني در آيه 12 سوره طلاق بيان فرموده است خدا آن كسي است كه هفت آسمان وهمانند آن ( هفت آسمان ) را در زمين خلق فرمود و امر خود را بين آنها نازل كرد تا بدانيد كه خداوند بر هر چيزي تواناست و همانا علم خداوند بر هرچيزاحاطه دارد . 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔘 داستان زیبا چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت " این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند" گاهی مثل یک کودک قدرشناس خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند ••✾🌻🍂🌻✾•• 💚 @Mojezeh_Elaahi
از پیامبر پرسیدند کفاره غیبت چیست؟ 👈فرمود: هرگاه به یاد غیبت شونده افتادی از خدا برای او طلب آمرزش کن. 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸📚 داستان‌ ‌ ‌ 🌙 پدر و مادری پیر و ازکار افتاده و خانواده ای متشکل ازچندین برادر و خواهر که اکثرا بیرون از استان زندگی میکردند...و حال من و مسئولیت این بار سنگین به لحاظ کوچکترین عضو خانواده...‌ ‌ ‌ 🌙 در محل کارم فکرم همیشه درگیر این بود که نکند پدرم نیاز به یک لیوان آب دارد و یا گلویش میخارد و یا نیاز به بلند شدن از سر جایش را دارد...‌ ‌ ‌ 🌙 هرگاه به خانه پدرم میرفتم نگاهی معصوم در چشمانشان میدیدم که گویا جگرم را پاره پاره میکنند...گاهی در ذهن خود مروری داشتم که چرا فقط من؟ آیا فقط من فرزندشانم؟...‌ ‌ ‌ 🌙 اما این فقط حرفی بود که در خودم زمزمه میشد و هیچگاه بروزش نمیدادم... حرفهای سرد هم از آنان میشنیدم ولی به روی خود نمی آوردم...‌ ‌ ‌ 🌙 رسیدگی به آنان گاها خیلی از مهمانی ها و قرارهایم را کنسل و به تاخیر می انداخت ولی همسرم یار و همدمم بود و همیشه مرا تشویق میکرد...‌ ‌ ‌ 🌙 یک روز به حدی برمن فشار وارد شد که جواب لبخند پدرم را ندادم و به خانه برگشتم.همسرم چای برایم آورد، نتوانستم بنوشم و انگاری وجدانم مرا سوهان میکشید...‌ ‌ ‌ 🌙 گم بودم و درهم...آسمان گویا مرا لعنت میکرد و زمین میخواست مرا ببلعد...یاد صحنه لبخند پدرم که نشسته بر آن صندلی همیشگی بود افتادم...اشکهایم سرازیر شد...‌ ‌ ‌ 🌙 از جا برخواستم و به خانه پدرم رفتم و تا میتوانستم آنان را بوسیدم...حتی آن شب را هم کنارشان خوابیدم...خوابی دیدم که همیشه به ذهنم خواهد ماند: شخصی به حضورم آمد، با انبوهی از کتاب، دنیایی از مجلات و ...‌ ‌ ‌ 🌙 رو بمن کرد و گفت: اینان همه افتخاراتیست که کسب کردم، ولی هیچ افتخاری به اندازه خدمت به پدر و مادر نیست و حال حاضرم همه را بدهم و فقط چند دقیقه نزد پدر و مادرم بنشینم و یک بار دیگر نگاهشان در چشمان من باشد...تا این بزرگترین نعمت ها هستند کنارشان باشیم...‌ ‌ 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔥اعجاز اتش سیاه در حدیث پیامبر(ص) محققان و کیهان شناسان در سال 1973م کشف کردند ستارگان سیاه حرارتشان بیشتر از ستارگانی است که نور سفید دارند و انها نیز از ستارگان قرمز پر حرارت ترند.این پدیده واقعیتی علمی است که امروزه ثابت شده است اما رسول خدا در یکی از احادیث خود مدتها قبل سخن گفت و فرمودند:«خداوند اتش را 1000 سال بر افروخت تا رنگش به سرخی گرایید سپس ان را 1000 سال دیگر روشن نگه داشت تا رنگش سفید گشت اینگونه 1000 سال دیگر بر ان بیفزود تا سیاه گشت و حال اتش جهنم سیاه و تاریک است.» 📚رواه ترمذی/ابن ماجه و بیهقی 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍ دعای مادر: روزی از ابوسعید ابوالخیر، سوال کردند : این حُسن شهرت را از کجا آوردی؟ ابوسعید گفت : شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم، خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه، مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی کاسه‌ آب را در دستان من دید، پی به ماجرا برد و گفت: فرزندم، امیدوارم که نامت عالمگیر شود. بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون یک دعای مادر میداند .... "تذکره الاولیاء عطار نیشابوری" 💚 @Mojezeh_Elaahi ••✾🌻🍂🌻✾••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ 💕 *هّوٌ۞آلَلَهّ۞💜آلَرحًمًنِ۞آلَرحًيَمً ۞آلَمًلَکْ۞💜آلَقُدٍوٌسِ۞آلَسِلَآمً ۞آلَمًؤمًنِ۞آلَمًهّيَمًنِ💜آلَعٌزٍيَزٍ ۞آلَجّبًآر۞آلَمًتٌکْبًر۞آلَخِآلَقُ۞ آلَبًآرئ۞💜آلَمًصّوٌر۞آلَغُفُآر۞ آلَقُهّآر۞آلَوٌهّآبً۞💜آلَرزٍآقُ۞ آلَفُتٌآحً۞آلَعٌلَيَمً۞آلَقُآبًض۞ آلَبًآسِطِ۞آلَخِآفُض۞ آلَرآفُعٌ💜۞آلَمًعٌزٍ۞💜آلَمًذِلَ۞ آلَسِمًيَعٌ۞آلَبًصّيَر۞آلَحًکْمً۞آلَعٌدٍلَ آلَلَطِيَفُ۞آلَخِبًيَر۞💜آلَحًلَيَمً ۞💜آلَعٌظُيَمً۞آلَغُفُوٌر۞آلَشُکْوٌر۞ آلَعٌلَيَ۞آلَکْبًيَر۞آلَحًفُيَظُ💜۞ آلَمًقُيَتٌ💜۞آلَحًسِيَبً۞آلَجّلَيَلَ۞ آلَکْريَمً۞آلَرقُيَبً۞💜آلَمًجّيَبً۞ آلَوٌآسِعٌ💜۞آلَحًکْيَمً۞آلَوٌدٍوٌدٍ۞ آلَمًجّيَدٍ۞آلَبًآعٌثً۞آلَشُهّيَدٍ ۞آلَحًقُ💜۞آلَوٌکْيَلَ۞آلَقُوٌيَ۞ آلَمًتٌيَنِ۞آلَوٌلَيَ۞آلَحًمًيَدٍ۞ آلَمًحًصّيَ۞آلَمًبًدٍئ💜۞آلَمًعٌيَدٍ۞ آلَمًحًيَيَ۞آلَمًمًيَتٌ۞ آلَحًيَ۞ آلَقُيَوٌمً ۞آلَوٌآجّدٍ۞آلَمًآجّدٍ ۞💜آلَوٌآحًدٍ۞آلَأحًدٍ۞آلَصّمًدٍ ۞آلَقُآدٍر۞آلَمًقُتٌدٍر۞💜آلَمًقُدٍمً ۞ آلَمًؤخِر۞آلَأوٌلَ۞💜 آلَآخِر۞ آلَظُآهّر ۞آلَبًآطِنِ۞آلَوٌآلَيَ آلَمًتٌعاٌلَيَ ۞ آلَبًر۞آلَتٌوٌآبً۞💜 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍ دعای مادر: روزی از ابوسعید ابوالخیر، سوال کردند : این حُسن شهرت را از کجا آوردی؟ ابوسعید گفت : شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم، خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه، مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی کاسه‌ آب را در دستان من دید، پی به ماجرا برد و گفت: فرزندم، امیدوارم که نامت عالمگیر شود. بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون یک دعای مادر میداند .... "تذکره الاولیاء عطار نیشابوری" 💚 @Mojezeh_Elaahi ••✾🌻🍂🌻✾••
❖ بنام ایزد متعال آغاز میکنیم یکشنبہ ۲۱ اریبهشت ماه و شانزدهمین روز ماه مبارک رمضان را...🌸🍃 امیدوارم در این روز زیبا نگاه خاص خدا شامل حال و روزتان شود؛ که هیچ آرزویی زیباتر از این نیست🌸🍃 " هفتہ تون به خیر و نیکی " ❖ 💚 @Mojezeh_Elaahi
در دوران حضرت موسی(ع) حاکم ستمگری بر تخت حکومت نشسته بود. مرد صالح و نیکی نیز در آن دوران حکومت می کرد. شخص مومنی نزد فرد صالح رفت و از او خواست برای او پیش حاکم واسطه شود. مرد صالح قبول کرد و با واسطه گری مشکل مومن حل شد. اتفاقا،هم حاکم و هم مرد صالح در یک روز از دنیا رفتند. مردم جمع شدند و جنازه ی حاکم را با احترام به خاک سپردند. اما جنازه ی مرد صالح روی زمین ماند.بعد از سه روز جنازه ی آن مرد،کرم برداشت. حضرت موسی از موضوع اطلاع یافت و با ناراحتی به خداوند عرض کرد: خداوندا !!چرا جنازه ی ستمگری که دشمن توست باید با احترام دفن شود، اما جنازه ی دوست داران تو اینگونه با خواری روی زمین باقی بماند؟ آیا این درست است؟ به موسی(ع) وحی شد:ای موسی! آن مرد برای برآوردن حاجت یک مومن به آن حاکم ستمگر رو آورد و حاکم نیز حاجت را برآورد.من نیز اجر دنیوی حاکم را دادم و کارش را جبران کردم. اما حشرات را به سمت فرد صالح افکندم،چراکه او نباید از ستمگر درخواست کمک می کرد و نباید پیش ظالمان، کج می کرد. او باید برای این کار، هر چند برای براوردن حاجت یک مومن باشد مجازات شود. خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد که حتی نمک طعامت را از من بخواه. 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان ائمه: امام حسن(ع): ايثار پيرزن و عكس العمل امام روزى امام حسن مجتبى و برادرش حسين عليهمالسلام به همراهى شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مكّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدينه خارج شدند. در مسير راه آذوقه خوراكى آن ها پايان يافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛ و همين طور به راه خويش ادامه دادند تا به سياه چادرى نزديك شدند، پيرزنى را در كنار آن مشاهده كردند، به او گفتند: ما تشنه ايم ، آيا نوشيدنى دارى ؟ پيرزن عرضه داشت : بلى ، بعد از آن هر سه نفر از مَركب هاى خود پياده شدند؛ و پيرزن بُزى را كه جلوى سياه چادر خود بسته بود، به ميهمانان نشان داد و گفت : خودتان شير آن را بدوشيد و استفاده نمائيد. ميهمانان گفتند: آيا خوراكى دارى كه ما را از گرسنگى نجات دهى ؟ پاسخ داد: من فقط همين حيوان را دارم ، يكى از خودتان آن را ذبح نمايد و آماده كند تا برايتان كباب نمايم ؛ و آن را ميل كنيد. لذا يكى از آن سه نفر گوسفند را سر بريد و پوست آن را كَنْدْ؛ و پس از آماده شدن تحويل پيرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوى ميهمانان عزيز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند. و هنگامى كه خواستند خداحافظى نمايند و بروند گفتند: ما از خانواده قريش هستيم ؛ و اكنون قصد مكّه داريم ، چنانچه از اين مسير بازگشتيم ، حتما جبران لطف تو را خواهيم كرد. پس از رفتن ميهمانان ناخوانده ، شوهر پيرزن آمد؛ و چون از جريان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبيخ قرار داد كه چرا از كسانى كه نمى شناختى ، پذيرائى كردى ؟! و اين جريان گذشت ، تا آن كه سخت در مضيقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدينه رفتند، پيرزن از كوچه بنى هاشم حركت مى كرد، امام حسن مجتبى عليه السلام جلوى خانه اش روى سكّوئى نشسته بود، پيرزن را شناخت . حضرت مجتبى عليه السلام فورا غلام خود را به دنبال آن پيرزن فرستاد، وقتى پيرزن نزد حضرت آمد فرمود: آيا مرا مى شناسى ؟ عرضه داشت : خير. امام عليه السلام اظهار نمود: من آن ميهمان تو هستم كه در فلان روز به همراه دو نفر ديگر بر تو وارد شديم ؛ و تو به ما خدمت كردى و ما را از گرسنگى و تشنگى نجات دادى . پيرزن عرضه داشت : پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت كردم ؛ و انتظار چيزى نداشتم . حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و يك هزار دينار به پاس ايثار پيرزن تحويلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسين عليه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفى نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پيرزن كمك نمودند.(1) 📚بحار الا نوار: ج 43، ص 341، ح 15، و ص 348، اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 565. 💚 @Mojezeh_Elaahi
سرسره رو ساختن تا بفهمید وقتی به سختی رسیدین اون بالا ، پایین رفتن خیلی سریع تر اتفاق میوفته! پس توی زندگی وقتی بالا بودین خدارو فراموش نکنید ! 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚حكايت كوتاه وزيبا در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش آمد..., آذوقه ناياب شد. زنى لقمه نانى داشت آن را به دهان گذاشت كه ميل كند، ناگاه گدايى فرياد زد، اى بنده خدا گرسنه ام! زن با خود گفت: در چنين موقعيت سزاوار است اين لقمه نان را صدقه بدهم و به دنبال آن، لقمه را از دهانش بيرون آورد و آن را به گدا داد. زن طفل كوچكى داشت ، همراه خود به صحرا برد و در محلى گذاشت تا هيزم جمع كند، ناگهان گرگى جهيد و كودك را به دهان گرفت و پا به فرار گذاشت. فرياد مردم بلند شد، مادر طفل سراسيمه به دنبال گرگ دويد ولى هيچ كدام اثر نبخشيد. همچنان گرگ طفل را در دهان گرفته، به سرعت مى دويد. خداوند ملكى را فرستاد كودك را از دهان گرگ گرفت و به مادرش تحويل داد. سپس به زن گفت: آيا راضى شدى لقمه اى به لقمه اى ؟ يكى لقمه (نان) دادى ، يك لقمه (كودك) گرفتى! 💚 @Mojezeh_Elaahi
جوری زندگی کن که خدا لایکت کنه نه بنده خدا لایک طلایی خدا پایین تمام صفحات زندگیتون 💚 @Mojezeh_Elaahi
آن خدایی که به قلبم غم داد.... خود او باران داد.... زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد... میشود ثانیه را جریان داد.... من خدا را دارم... آن خدایی که به هنگام غمم میگرید... و به هنگام خوشی های دلم میخندد... شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گیست... من خدا را دارم... اوست هر قافیه و وزن و صدا اوست جاری به دل ثانیه ها همه بارانها، همه جریانها،همه تاب و تب دل،تپش ثانیه ها.. پر از صحبت اوست با دلم میخوانم...:من خدا را دارم🤲 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد، وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی! امام جعفرصادق(عليه‌السلام): عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند. 📚اصول کافی، ج 3، ص 26 💚 @Mojezeh_Elaahi
روی پرده ی کعبه؛ این آیه حک شده است: نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِــیمُ و من هنوز وتا همیشه به همین یک آیه دلخوشم: "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ی مهربانم" اگر همه ما تنها در حد اینکه در میوه فروشی میوهای خراب را کنار می‌زنیم تازه‌ها و سالمترها را جدا می‌کنیم ،افکار منفی‌ را کنار میزدیم و فقط افکار زیبا رنگارنگ، سالم و هر آنچه که انرژی بخش است را به ذهن خود راه میدادیم، هر روزمان پر از هیجان دلهایمان پر از امید و معجزه‌ها مانند باران بر سرمان میریختند❤️ 💚 @Mojezeh_Elaahi
روزی جبرییل در خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مشغول صحبت بود كه حضرت علی علیه السلام وارد شد . جبرییل چون آن حضرت را دید برخاست و شرایط تعظیم به جای آورد . پیامبر(ص) فرمود : یا جبرییل ! از چه جهت به این جوان تعظیم می كنی ؟ عرض كرد : چگونه تعظیم نكنم كه او را بر من ، حق تعلیم است ! فرمود : چه تعلیمی ؟ عرض كرد : در وقتی كه حق تعالی مرا خلق كرد از من پرسید : تو كیستی و من كیستم ؟ من در جواب متحیر ماندم ، و مدتی در مقام جواب ساكت بودم كه این جوان در عالم نور به من ظاهر گردید ، و این طور به من تعلیم داد كه بگو : تو پروردگار جلیل و جمیلی و من بنده ذلیل و جبرییلم : از این جهت او را كه دیدم تعظیمش كردم . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید : مدت عمر تو چند سال است ؟ عرض كرد : یا رسول الله در آسمان ستاره ای هست كه هر سی هزار سال یك بار طلوع می كند ، من او را سی هزار بار دیده ام. 📙تحفه المجالس ص 80. 💚 @Mojezeh_Elaahi