فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی دور، خیلی نزدیک ...
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
در ژاپن مردمیلیونری برای درد چشمش درماني پیدا نمیکرد
بعداز ناامید شدن ازاطباء پیش راهبی رفت
راهب به او پیشنهاد کرد به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند
وی پس ازبازگشت دستور خرید چندين بشکه رنگ سبز را داد و همه خانه را رنگ سبز زدند همه لباسهایشان را و وسایل خانه و حتی ماشینشان رابه رنگ سبز تغییر دادند
و چشمان او خوب شد.
تا اینکه روزی مرد میلیونر راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد
زمانیکه راهب به محضر ميليونر میرسد جویای حال وی میشود
مرد میلیونر میگوید:
خوب شدم
ولی این گرانترین مداوایی بود که تا به حال داشته ام...
راهب با تعجب گفت اتفاقا این ارزانترین نسخه ای بوده که تجویز کرده ام
برای مداوا،تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز تهیه ميكرديد !
برای درمان دردهايت، نمیتوانی دنیا را تغییردهی...
بلکه با تغییر نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود دربیاوری..
تغییر دنیا کار احمقانه ایست
ولي، تغییرنگرش ارزانترین و موثرترین راه است.
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
❣❣❣
🌼🍃روزي شخصی عقربي را ديد درون آب
دست و پا مـيزند ...!
🌼🍃تصميم گرفت عقرب رانجات دهد؛
اما عقرب انگشت او را نـيش زد ؛
شخص باز هم سعي كرد تا عقرب را از آب
بيرون بكشد، اما عقرب بار ديگر او را نـيش زد. رهگذري او را ديد و پرسيد :
براي چه اصرار داري عقربي را كه مدام تو را نـيش ميزند نجات دهي؟
🌼🍃شخص پاسخ داد :
اين طبيعت عقرب است كه نيش بزند ولي طبيعت من *عـــشق ورزيدن* است؛
❣تقديم به كساني كه نيش عقربها را خوردند
و باز هم *عـــشق* ورزيدند!👌
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
✅سه گروه مخالف ظهور
1️⃣ گروه اول از مخالفان ظهور، آدمهای پستهمت و خودخواهی هستند که دنبال آبادی همۀ جهان نیستند.
2️⃣ طبق روایت، ظهور وقتی خواهد بود که نظریات مدعی ادارۀ زندگی بشر به بن بست رسیده باشند و بشر از انواع نظامهای حکومتی غیر ولایی مأیوس شده باشد. گروه دوم مخالفین ظهور آنهایی هستند که امید دارند غرب و شرق عالم راهی برای سعادت بشر باز کنند. در واقع، غربزدهها مخالف ظهورند! اینها دنبال جامعۀ مدنی غربی هستند نه جامعۀ مهدوی! مدینۀ فاضله اینها جوامع اروپایی و آمریکایی است که رذلترین انسانها بر آنها حکومت میکنند. اینها رشد و سعادت را در آنجا میدانند، و لذا دنبال ظهور مهدی فاطمه نیستند.
3️⃣ سومین گروه مخالفین ظهور، مسئولانی هستند که نانشان فعلاً در روغن است و دوست دارند اول نان خودشان در روغن باشد و بعد خدمت کنند؛ اینها بهدرد امام زمان نمیخورند و طبیعتاً اینها برای فرج هم دعا نمیکنند! چون حضرت به دولتمردانش سخت میگیرد و به آنها جز نان خشک و لباس خشن نخواهد داد! (إِلَّا أَکْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِن؛ دعوات راوندی/296) و مسئولانی که اول دنبال نان خودشان هستند را دور خواهد انداخت.
📚استاد پناهیان
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید #یک_دقیقه_اشک ❣
🎼 شکستی پشتمو ....
🎙 #حاج_محمود_کریمی
🌙 #رزق_حسینی
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
✅ مکاشفه ای از آیتالله آقا نجفی قوچانی رحمت الله علیه
🔸 نقل کننده مرحوم حاج اسماعیل دولابی
🔹"از نجف برای زیارت امام حسین(ع) به سمت کربلا حرکت کردم،
نزدیک کربلا که رسیدم دیدم تشنگی بر من غالب شده است،
دوان دوان آمدم تا خود را به آب برسانم،
یک مرتبه چشمم به گنبد و بارگاه امام حسین(ع) افتاد
و چنان شور و نشاطی وجودم را فرا گرفت که تشنگی فراموشم شد.
آمدم و با گریه و سوز و گداز در صحن امام حسین(ع) نشستم،
🔹دیدم ساعت صحن شروع کرد به زدن،
در عالم مکاشفه خواستم بفهمم چه می گوید،
شنیدم ده مرتبه با صدای ظریف و لطیفی می گوید:
«هَلْ مِنْ ناصِر یَنْصُرُونی»، آیا کسی هست مرا یاری کند؟
با خودم گفتم ببینم چه کسی به این درخواست جواب می دهد؟
ناگهان دیدم ساعت حرم حضرت عباس(ع) شروع کرد به زنگ زدن.
گوش دادم ، دیدم ده مرتبه گفت: «لبیک،لبیک».
🔸منبع سایت تبیان
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#غیرت_الله
تو کیستی که با وجود دو امامش
هستی کفیل زینب کبریٰ اباالفضل
مجنون خجل گردید و لیلی شرمگین شد
روزی که کردی عشق را معنا اباالفضل
#حضرت_عباس❤️
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری
(علیه السلام) به روش عجیب
یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چاره اندیشی بودم.
در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه ای طلا داخل خاک ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانواده ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم.
بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی هایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی های منزل و خانواده ام را تهیه و تأمین کردم.
📚منبع : چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ چندروزه یوتیوب رو منفجر کرده و بازدید میلیونی داشته!
فقط ببینید چطور امام رضا(ع) یک نفر رو از پای چوب دار نجات میدهند...
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
🍃حکایتی عجیب از امیرالمؤمنین علیه السلام🍃
شخصی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، عرض کرد: علی جان! هزار دینار در این شهر نزد فلان شخص گذاشتم و به مدینه آمدم، اکنون میگویند که او مرده است. به پسرش مراجعه کردم، گفتم: من نزد پدر شما هزار دینار امانت گذاشتم، آمدهام بگیرم. پسرش گفت: والله پدر ما در هیچ کجا، نه در دفتری و نه در وصیتش، چیزی نگفته است.
طلبکار گفت: علی جان! من واقعاً به این پول نیاز دارم، چه کنم؟ حضرت فرمودند: من نمی گذارم که حق تو پایمال شود. به پسر بدهکار فرمود: بیرون مدینه، پشت تپه ای میروی و آنجا میایستی، تعداد سگ میآیند که یکی از سگها از همه زشت تر و بدترکیب تر است، به او بگو: چنین کسی آمده و میگوید که من هزار دینار نزد تو امانت گذاشته ام، آن را کجا گذاشته ای؟
امیرالمؤمنین علیه السلام این قدرت را دارد که گوشۀ پردۀ برزخ را کنار بزند و به پسر میّت بگوید که پدرت را ببین. نه این که حضرت آنها را به دنیا آورده باشد، چون عالم برزخ، عالمی بین دنیا و آخرت است.
سند وجود برزخ بین دنیا و آخرت در قرآن است:
« وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ »
یعنی شما چهار دنیا را باید طی کنید؛ رحم مادر، دنیا، برزخ و قیامت. قیامت آخرین مرز است که دیگر بعد از آن دنیایی وجود ندارد.
نه این که امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را از برزخ به دنیا آورده باشند، بلکه پسر را فرستاد و گوشۀ پرده را کنار زد که آن دنیای برزخ را ببیند.
پسر رفت، بین آن چند سگ، به سگی که از همه سیاه تر، بدتر و زشت تر بود، گفت: پدر! چنین داستانی است، آیا این طلبکار راست میگوید؟ گفت: این هزار دینارش، در خانه و زیر فلان دیوار است. آدرس داد، گفت: برو بردار و به او بده. ای پسر! این را نیز به تو بگویم که تنها راهی که در این عالم درست است، راه علی علیه السلام است و ما بی راهه رفتیم و گرفتار شدیم. این راه ما راه علی علیه السلام نیست، بلکه راه ضدّ علی علیه السلام است و روندگان در راه ضدّ علی علیه السلام، بعد از مرگ، به همین صورت محشور میشوند.
در قرآن میخوانید:
« وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ »
خدا حیوانها را نیز محشور میکند، یعنی همین حیوان ها، والّا پروردگار که حیوان دیگری را در قیامت نمی آورد. آنهایی که انسان آفریده شدند، ولی
« فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ »
سگ هار شدند و به همه میپرند اگر چه شکل فعلی او شکل انسان دو پا است، ولی در قیامت مانند چهار پا محشور میشوند.
گفت: پسرم! ما که دیگر تمام دربها به رویمان بسته شده است. ولی به تو بگویم که راه سالم فقط راه علی علیه السلام است.
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🔴 باید کاسه ی صبرت لبریز شود!
مادری بی قرار آمد خدمت امام صادق علیه السلام، گفت: خیلی وقت است پسرم از مسافرت برنگشته، خیلی نگرانم! حضرت فرمودند: صبر کن پسرت برمیگردد.رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت: پس چرا پسرم برنگشت؟
حضرت فرمودند: مگر نگفتم صبر کن خب پسرت برمیگردد دیگر
رفت اما از پسرش خبری نشد، برگشت؛
آقا فرمودند: مگر نگفتم صبر کن
مادر دیگر طاقت نیاورد،گفت: آقا چقدر صبر کنم؟نمی توانم صبر کنم به خدا طاقتم دیگر تمام شده
حضرت فرمود: برو خانه، پسرت برگشته است ...
رفت خانه دید واقعا پسرش برگشته ...
آمد خدمت آقا امام صادق علیهالسلام، عرضه داشت: آقا جریان چیست؟ نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود؟
آقا فرموده بودند به من وحی نازل نمیشود اما ...
" عِندَ فَناء الصَبر یاتی الفَرَج "
صبر که تمام بشود فـــرج میآید
📚بحار
می دانی این روزها به خودم میگویم:
چرا ما انقدر در نبود مولایمان صبوریم؟!
چقدر کم، بیقرار نبودنشان هستیم ...
این روزها به خودم میگویم:
پس کی صبرمان تمام میشود؟؟؟
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨دعاى شبانہ
🕊آرامش شب نصیب کسانی باد
✨کہ دعا دارندادعا ندارند
🕊نیایش دارند نمایش ندارند
✨حیا دارند ریا ندارند
🕊رسم دارند اسم ندارند
✨شبتون آروم
💚یاعلی
.
💢مردهها در هنگام تشییع جنازه حرف میزنند؟
✅هنگامی که به تشییع جنازه مردهای میرویم، بدانیم که روح مرده اطراف ما در حرکت است و قدم به قدم با ما تا قبرستان میآید ولی ما او را نمیبینیم و جملاتی را میگوید که ما نمیشنویم:
✍رسول خدا (ص) میفرمایند:
وقتی که مرده را در تابوت حمل میكنند، روحش اطراف تابوت به پرواز در میآيد و پيوسته ندا ميدهد: ای اهل من! ای فرزندان من! دنيا با شما بازی نكند همان قسمی كه با من بازی كرد؛ مال دنيا را از طريق حلال و غير حلال جمعآوری كردم و سپس همه را برای غير خود گذاردم،
💥پس عيش و راحتی و گوارائی آن مال برای ديگران است و عواقب حساب و تبعات آن برای من؛ پس بترسيد و حذر كنيد از مثل آنچیزی که بر من وارد شد.
📚:بحارالانوار ج ۶ ص ۱۶۱
👌خوشا به حال کسی که از این کلمات
عبرت بگیرد و به دنیای خود رنگ آخرت
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
امیرالمؤمنین عليه السلام:
اگر خواستى از برادرت ببرى، ته مانده اى از دوستى خود براى او باقى گذار كه اگر روزى به فكرش رسيد كه آشتى كند به آن بازگردد
إنْ أرَدْتَ قَطِيعةَ أخيكَ فاستَبْقِ لَهُ مِن نفسِكَ بَقيّةً يَرجِعُ إليها إن بَدا لَه ذلكَ يوما مّا
نهج البلاغه، از نامه31
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💠حضرت یونس علیه السلام مدت ها در میان قومش به ارشاد مردم پرداخت ولی در مدت سی و سه سال فقط دو نفر به او ایمان آوردند او هم قوم خود را نفرین کرد و خداوند به او وعده داد که در فلان تاریخ عذاب خود را بر آنان خواهد فرستاد یونس از شهر خارج شد اما یکی از دوستانش در شهر ماند و مردم را از عذاب خدا ترساند و از آنها خواست توبه کنند و آنها که نشانه های عذاب وعده داده شده را دیدند از ترس عذاب توبه و ناله کردند تا خدا عذابش را از آنان بر گرداند یونس به امید اینکه مردم نابود شده اند به شهر بازگشت و وقتی دید همه چیز عادی است و مردم به کارشان مشغول عصبانی شد و شهر را بدون اجازه خداوند ترک کرد و با یک کشتی راهی دریا شد.
🌹🌹🌹🌹
در بین راه ماهی غول پیکری به کشتی حمله کرد و به خواست خداوند متعال حضرت یونس را بدون اینکه به او آسیب برساند بلعید حضرت یونس وقتی به هوش آمد متوجه اشتباه خود شد و با ناله و تضرع به درگاه خداوند توبه کرد که توبه او در قرآن آمده است و بخشی از آیه به عنوان ذکر یونسیه مشهور شده است که علما و عرفا خواص بیشماری را برای آن نقل میکنند .
🌹🌹🌹🌹
قرآن میفرماید : «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»1 ؛ ذوالنون 2 را ، آنگاه که خشمناک برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمی گیریم و در تاریکی ندا داد : هیچ خدایی جز تو نیست ، تو منزه هستی ومن از ستمکاران هستم.☘
🌹ذکر یونسیه یعنی گفتن: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»🌹
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام صادق علیه السلام
زمانی که گناهان بنده بسیار شود و عمل نیکی نداشته باشد که گناهان او را جبران کند، خدا او را به اندوه در دنیا گرفتار می کند تا کفاره گناهان او شود.
📚کافی، ج۲، ص۴۴۴
💠: 🌷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💠مقام حضرت عباس علیه السلام در دیدگاه علامه امینی قدس سره
🌺در ایام بیماری مرحوم علامه امینی (قدس سره) صاحب کتاب شریف الغدیر ، فردی برای عیادت به منزل موقت ایشان واقع در پیچ شمیران تهران رفت ؛ و علامه سخت بیمار و به پشت خوابیده بود.
👈آن فرد در ضمن حرف ها گفت : آقا ، مثلا اگر انسان به حضرت عباس (علیه السلام) علاقه و محبت نداشته باشد ، به کجای ایمان او صدمه می خورد؟
🌺علامه امینی متغیر شده و با آن حالت نقاهت ، نشست و فرمود : به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) که سهل است ، اگر به بند کفش من که نوکری از نوکران حضرت ابوالفضل (علیه السلام) هستم ، از این جهت که نوکرم علاقه نداشته باشد ، والله به رو در آتش خواهد افتاد...
📚منبع: کتاب کرامات العباسیّه (معجزات حضرت اباالفضل العباس بعد از شهادت)
💠
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسمان به داشته های زندگیمان باشد...
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان عشق مادربزرگ
به چروک صورتش چین انداخت
وگفت: به حرف بقیه گوش نده بچه جون.
اگه واقعا دلت باهاشه کار خودت رو بکن و پاش بمون.
"منم تو چهارده سالگی
دلم با پسر سبزی فروش محل بود.
یه روز شیش صبح مامانم یه زنبیل داد دستم گفت برو یکم سبزی آشی بگیر.
وقتی برگشتم خونه تو زنبیلم هم سبزی آشی بود
هم عشق پسر سبزی فروش.
جفتمون دل داده بودیم بهم.
هر روز میومد محل مون سبزی بفروشه...
منم هرروز هوس آش میکردم
و به هواش میرفتم سبزی آشی بگیرم.
چند وقت بعد اومد خواستگاریم.
آقام گفت نه.
گفت تک دخترمو با این همه دبدبه و کبکبه نمیدم به یه سبزی فروش.
اونموقع هم مثل الان نبود که زجه بزنی، غذا نخوری، ناز کنی قبول کنن.
وقتی آقات میگفت نه یعنی نه
ننم خدا بیامرز فهمیده بود دلم همراه اون سبزی آشی ها رفته.
یه بارم که جرأت کرده بودم و بهش گفته بودم میخامش
گفته بود الان داغی...
چند وقت دیگه از سرت میفته و دلت خنک میشه.
ننم راست میگفت.
چند وقت بعد از سرم افتاد.
اما از دلم نه."
الان چند سالمه مادر جون؟ هفتادوسه.
این همه سال گذشته و هنوز از دلم نیفتاده.
همه میگن از سر باید بیافته...
اما دل مهمه.
دله که سرو به باد میده.
دله که مثل قفسه.
یکی که میافته توش دیگه راهی واسه رفتن نداره.
دیگه در بازی نیست که بخواد ازش فرار کنه و از دلت بیافته.
حالا مادر جون...
اگه تو دلت افتاده از دستش نده.
چون هفتادو سه سالت هم که بشه از دلت نمیفته.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬
❥↬
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
زندگی کوتاه است و پایان آن
نامعلوم پس همواره سعی کنید
بهترین همسر ،
بهترین رفیق و حتی مهربانترین
رئیس باشید
تا زمان وداع دنیایی زیباتر
را به فرزند خود تحویل دهید
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
✅عشق مادر
✍در يک روز گرم تابستان ، پسر کوچکي با عجله لباسهايش را در آورد و خنده کنان داخل درياچه شيرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش مي کرد و از شادي کودکش لذت ميبرد. مادر ناگهان تمساحي را ديد که به سوي پسرش شنا مي کرد. مادر وحشتزده به سمت درياچه دويد و با فريادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود.
تمساح با يک چرخش پاهاي کودک را گرفت تا زير آب بکشد، مادر از راه رسيد و از روي اسکله بازوي پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت مي کشيد ولي عشق مادر آنقدر زياد بود که نمي گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزي که در حال عبور از آن حوالي بود ، صداي فرياد مادر را شنيد، به طرف آنها دويد و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراري داد.
پسر را سريع به بيمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودي پيدا کند. پاهايش با آرواره هاي تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روي بازوهايش جاي زخم ناخنهاي مادرش مانده بود. خبرنگاري که با کودک مصاحبه مي کرد از او خواست تا جاي زخمهايش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتي زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهايش را نشان داد و گفت ،" اين زخمها را دوست دارم ، اينها خراشهاي عشق مادرم هستند."
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام کاظم (علیه السلام) فرمودند:
بلا و گرفتارى بر مؤمنى وارد نمى شود مگر آنکه خداوند عزوجل بر او الهام مى فرستد که به درگاه باری تعالى دعا نماید و آن بلا سریع بر طرف خواهد شد. ولی چنانچه از دعا خوددارى نماید، آن بلا و گرفتارى طولانى می گردد. پس هرگاه فتنه و بلائى بر شما وارد شود، به درگاه خداوند مهربان دعا و زارى نمائید...
📚 الکافی، ج ۲، ص ۴۷۱
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
♨ شکایت از روزگار
✍مفضل بن قیس، سخت در فشار زندگی واقع شده بود.
فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی، او را آزار می داد.
یک روز در محضر امام صادق (علیه السلام) لب به شكایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح كرد.
گفت فلان مبلغ قرض دارم، نمی دانم چه جور ادا كنم؟
فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم.
بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده ام.
به هر در بازی می روم، به رویم بسته می شود.
در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فروبسته او بگشاید.
امام صادق (علیه السلام) به كنیزكی كه آنجا بود فرمود برو آن كیسه اشرفی را كه منصور برای ما فرستاده بیاور.
كنیزک رفت و فورا كیسه اشرفی را حاضر كرد.
آنگاه به مفضل بن قیس فرمود در این كیسه چهارصد دینار است و كمكی است برای زندگی تو.
گفت مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.
امام فرمود بسیار خب، دعا هم می كنم، اما این نكته را به تو بگویم، هرگز سختی ها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نكن.
اولین اثرش این است كه وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شكست یافته ای.
در نظرها كوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود.
📚 بحارالانوار، جلد 11، صفحه 114
↶【به ما بپیوندید 】↷
______________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
صلے الله علیڪ یا ابا عبدالله (ع)
مثل یڪ دیوانہ و چشم
انتـظار فصل #عشـق
مےشمارم روز و شب را
تا #محرم ، یا حسـین
#یا_ابا_عبدالله_الحسین_ع ❤️
#شاه_شهید_ڪربــــلا⚜🌹
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi