گمراه نشود آنکه تپش های قلبش حب علی ست .
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
نام آنهایی که در جنگ
مردانگی نشان داده اند را
زنده نگه دارید ..
سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۵۱
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اباعبدالله یه جایی میاد کمکمون میکنه که اصلا فکرشو نمیکنیم…
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
مُکـافـاتـــ♤
بازارموبایل . . .🥴 _ هوا ناجوانمردانهگرمه🥵 #روزمرگی
وقتیعاشقِمهندسیباشی👩🏻🔧 . . .
_ مردمباچیعشقمیکننمنباچی😄 . . .
#روزمرگی
#تلنگرانہ
میدونےخداهروقتدلشبرات
تنگمیشهچیڪارمیڪنه؟
خداهروقتدلشبراتتنگمیشہ...
مشکلبهتڪادومیده!
میدونیچرا؟
چونوقتیمشکلیپیشمیاد
وقتیغموناراحتیمیادسراغمون...
میریمسراغخدا
سحرپامیشیمصداشمیڪنیم
میگیمخدایاگرهافتادهتوڪارمون
خدااونموقعمیگه...آخیش
دلمبرایشنیدنصداتتنگشدهبودا
بلهدیگهمایهچنینخداییداریم(:
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
- همونجایی که میزنی تو دهن نفست
و به گناه نه میگی دقیقا همونجا،
داری رشد میکنی مطمئن باش..!
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایحرمتمرجعدرماندگان✨🙃❤️🩹
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه خانوما🤏🪴
🐚
-•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🩹+💔=❤️🩹
•┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈•
_ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 .
𝐉𝐨𝐢𝐧✿❁↷
https://eitaa.com/abutorabb_110
مُکـافـاتـــ♤
مجنونِاو❤️🩹🫵🏻 #قسمت7 از استرس کل ناخن هامو جوییدم و وقتی به کارم دقت کردم کلیییی چندشم شد و سریع ر
مجنونِاو❤️🩹🫵🏻
#قسمت8
شب شد و استرس منم بیشتر،
هوف، بالاخره جواب من که مشخصه
نه معلومه که نه چرا باید با اون ازدواج کنم
وقتی میدونم قراره شهید شه
نمیدونم
همیشه دوست داشتم با چنین شخصی ازدواج کنم ولییی
واقعا سر در گمم
چی بگم
-----------
و بلهاومدن و بعد از کلی خوش و بش صحبت قرار شد من با ارسلان بریم تو حیاطمون صحبت کنیم
وقتی رفتیم ارسلان بدون مقدمه گف
ارسلان: قرار بود خبر بدین ...ولی اثری ازتون نبود چند وقت میشه بلاتکلیف نزارید منو ؟!
و قیافشو مظلوم کرد
نورا: چی بگم .... سر در گمم ...
ارسلان : اگر بخاطر قضیه شهید شدن و ایناست که مطمئن باشین من لیاقتش رو ندارم اصلا نگران نباشین
نورا:باشه حرفی نمیمونه ...بریم ؟
پاشدیم رفتیم و قرار شد من خبر بدم
____
یک هفته گذشت و من هیچ جوابی بهشون نداده بودم
امروز حوصله نداشتم برم دانشگاه حس میکردم قراره یه اتفاق بدی بیوفته ولی امتحان داشتم مجبور بودم برم
بعد از اینکه کلاسم تموم شد سریع اومدم بیرون تا برم خونه که دیدم بعععله
اتفاقی که از صبح حسش میکردم همین بود
ارسلان اومده بود خواستم بهش اهمیت ندم و از کنارش رد شم که دنبالم اومد و گفت نورا خانم توروخدا یه جوابی بهم بدین شب و روز ندارم همش به این فکرم اگر بگین نه چجوری بگذرونم زندگی رو ببینین شهید عطایی گفتن شهادت توی پیری حتی اگه ید صدم درصد هم بخوام شهید بشم که محاله توی پیری پس لطفا بخاطر همچین چیزی رد نکنید پیشنهادم رو لطفا
منم سریع سوار تاکسی شدم و دیدم که دنبالم نیومد انگار حرفاشو زده بود ....
تا صبح به حرفاش فکر کردم و واقعا موافق بودم
خیلی با خودم کلنجار رفتم و تصمیم گرفتم بله رو بگم
به مامانم گفتم و خواست سریع خبر بده به عمم
زنگ زد بهشون که پوکر به من نگاه کرد و باشه آب گفت و خداحافظی کرد
نویسنده:سین.میم
کپی فقط با ذکر نام نویسنده مجاز است 🌱