eitaa logo
♡منتظران ظهور♡
65 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
78 فایل
🌸آخرین اخبار سیاسی، روشنگری، انقلابی🌸 تاسیس: ۹۹/۰۵/۱۴ ارتباط با مدیر کانال👈 @amirhafez98 لینک کانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴 گوزنی که به شاخ‌هایش مغرور شد ✍گوزنی بر لب آب چشمه‌ای رفت تا آب بنوشد.عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد، غمگین شد اما شاخ‌های بلند و قشنگش را که دید، شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک می‌دوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ‌هایش به شاخه درخت گیر کرد و نتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند، سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ، پاهایم که از آن‌ها ناخشنود بودم، نجاتم دادند اما شاخ‌هایم که به زیبایی آن‌ها می‌بالیدم، گرفتارم کردند. چه بسا چیزهایی که از آن‌ها ناشکر و گله‌مندیم پله صعودمان باشند و چیزهایی که در رابطه با آن‌ها مغروریم، مایه سقوطمان باشند.
🔆 🔹کاروانی عازم مکه بود که در میان کاروان پسر جوانی به نیابت از پدر مرحوم خود برای به جای آوردن اعمال حج به مکه می‌رفت. 🔸پسر جوان را عمویش به پیرمردی مؤمن در کاروان سپرده بود که مراقب او باشد تا پسر جوان حج و اعمال آن را کامل به جای آورد و در طول سفر هم عبادت خدا کند و هم این‌که عمر را به بطالت نگذراند. 🔹همراه کاروان مرد میانسالی بود که از اجنه آسیب دیده و اندکی شیرین عقل گشته بود و او را برای شفا به کعبه می‌بردند. 🔸در منزلی در کاروان‌سرایی، کاروان حجاج برای ساعاتی اتراق کردند و پیرمرد مؤمن قصد کرد تا زمان ظهر قدری بخوابد. 🔹چون از خواب برخاست، دید جمعی با مسخره کردن آن شیرین عقل با او مزاح می‌کنند و این پسر جوان هم چشم پیرمرد را از خود دور دیده بود و با آنان در گناه جمع شده بود. 🔸پسر چون پیرمرد را دید از جمع باطلان جدا شد و نزد او آمد. پسر جوان چون ناراحتی پیرمرد را دید به او گفت: زیاد سخت نگیر، در طول ۴۰ روزی که منزلمان مرکب حیوانات است و در سفریم من هیچ تفریحی نداشته‌ام. ما این همه رنج بر خود داده و عازم خانۀ خدا هستیم، خداوند از یک گناه ما می‌گذرد. نباید بر خود سخت بگیریم، مگر چه کردیم؟ یک مزاح و شوخی برای روحیه گرفتنمان برای ادامۀ پر شور سفر لازم است. 🔹پیرمرد در جواب پسر جوان به نشان نارضایتی فقط سکوت کرد. 🔸ساعتی گذشت مردم برای نماز ظهر حاضر شدند. نماز را به جماعت در کاروان‌سرا خواندند. 🔹پیرمرد دید پسر جوان زمان گرفتن وضو که پای خود بر زمین گذاشت خار ریزی بر پای او رفت و پسر نشست تا آن خار از پای خود برکند ولی خار آنقدر ریز بود که میان پوست شکسته و مانده بود. 🔸پیرمرد گفت: بلند شو حاجی جوان برویم که نماز جماعت شروع شد. 🔹پسر جوان گفت: نمی‌توانم خار در پایم آزارم می‌دهد و توان راه رفتن مرا گرفته است. نمی‌توانم پای بر زمین بگذارم. 🔸پیرمرد گفت: از تو این سخن بعید است، جوانی به این سرو قامت و ابهت را که همه جای تن او سالم است خاری که به این کوچکی است و دیده نمی‌شود از پای درآورد و نتواند راه برود. بلند شو و بر خود سخت نگیر، این خار چیزی نیست که مانع راه رفتن تو شود!!! 🔹سخن پیرمرد که اینجا رسید، پسر جوان از کنایه بودن کلام او آگاه گشت و از گفتۀ خویش سرش را پایین انداخت. 🔸پیرمرد گفت: پسرم! به یاد داشته باشیم نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه وآله فرمودند: هرکسی گناهی را چون به نیت آنکه کوچک است و خدا آن را می‌بخشد مرتکب شود نوعی وهن به مقام قدسی خویش می‌داند و خداوند آن گناه را هرگز نمی‌بخشد. 🇮🇷
🍃🌹🍃 🔅 ببخشیم در همین ابتدای سال جدید تا کلی حق‌الناس پاک بشه👌 🔹دیگران را ببخشید. بی‌عقلی، تهمت‌ها، خیانت و بی‌ادبی نشانه عدم بلوغ روحی انسان‌هاست. 🔸انسان‌های نارس این موارد را زیاد دارند؛ شما انسانی رسیده باشید! 🔹با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید، و بدون اینکه از این حرف‌ها ناراحت شوید، از کنارشان رد شوید. 🔸اگر هوای دلتان ابری شد و چشم‌هایتان باریدند، بگذارید این اشک‌ها باران رحمت و بخشش باشند، برای آن‌ها که نمی‌دانند و زمین دلشان خشک شده است. 🔹اینجاست که دل بخشنده شما چشمه جوشانی می‌شود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است. 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ