🇮🇷✌️🏼"
به طور قطع میتوان گفت راز نقش آفرینی ملت ایران و حمایت از انقلاب اسلامی در برابر فتنههای ترکیبی و پیچیده دشمن، بصیرت این مردم است.
۱۳۹۵/۱۰/۱۹ | رهبر معظم انقلاب اسلامی
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
اللهم احفظ قائدنا الخامنہ اے💚🤲🏼
#۹دے🍃
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 بابت تاخیر متاسفم انشالله فردا هم پارت میگذاریم که انشاالله تاخیر مون جبران شود
🌾💚🌾💚🌾
💚🌾💚🌾
🌾💚🌾
💚🌾
🌾#رمان_شهیدانه
#یادت_باشد
#پارت_دهم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
پیش خودم گفتم من هم مثل همسر شهید همت نیت می کنم. حساب و کتاب کردم، دیدم چهل روز روزه، حدس زدم احتمالاً شهید در زمستان چنین نذری کرده باشد! تصمیم گرفتم به جای روزه، چهل روز دعای توسل بخوانم به نیتی که از این وضعیت خارج بشوم، هر چه که خیر است همان اتفاق بیفتد و آن کسی که خدا دوست دارد نصیبم بشود. از همان روز نذرم را شروع کردم. هیچکس از عهد من باخبر نبود؛ حتی مادرم. هر روز بعد از نماز مغرب و عشاء دعای توسل میخواندم و امیدوار بودم خود ائمه کمک حالم باشند.
پنجم شهریور سال 91، روز های گرم و شیرین تابستان، ساعت 4 بعد از ظهر، کم کم خنکای عصر هوای دم کرده را پس میزد. از پنجره هم که به حیاط نگاه میکردی، میدیدی همه ی گل ها وبوته های داخل باغچه دنبال سایه ای برای استراحت هستند. در حالی که هنوز خستگی یک سال درس خواندن برای کنکور در وجودم مانده بود، گاهی وقت ها چشم هایم را میبستم و از شهریور به مهر ماه میرفتم، به پاییز؛ به روز هایی که سر کلاس دانشگاه بنشینم و دوران دانشگاه را با همه ی بالا و بلندی هایش تجربه کنم. دوباره چشم هایم را باز میکردم و خودم را در باغچه بین گل ها و درخت های وسط حیاط کوچکمان پیدا میکردم. علاقه ی من به گل و گیاه برمیگشت به همان دوران کودکی که اکثرا بابا ماموریت میرفت و خانه نبود. برای اینکه این تنهایی ها اذیتم نکند همیشه سر و کارم با گل و باغچه و درخت بود.
ادامه دارد.....
🌾💚🌾💚🌾
💚🌾💚🌾
🌾💚🌾
💚🌾
🌾#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_یازدهم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
کم و بیش صدای صحبت مهمان ها را می شنیدم. چند دقیقه که گذشت، فاطمه داخل اتاق آمد این پاورچین پاورچین آمدنش بی علت نیست، مرا که دید، زد زیر خنده جلوی دهانش را گرفته بود که صدای خنده اش بیرون نرود. با تعجب نگاهش کردم. وقتی نگاه جدی من را دید به زور جلوی خنده اش را گرفت و گفت: «فکر کنم این بار قضیه شوخی شوخی جدی شد. آری عروس میشی!» اخم کردم و گفتم : «یعنی چی؟ درست بگو ببینم چی شده؟ من که چیزی نشنیدم.» گفت: «خودم دیدم عمه به مامان با چشماش اشاره کرد و یواشکی ایماو اشاره به هم یه چیزایی گفتن!»پرسیدم: «خوب که چی؟» با مکث گفت نمی دانم اونطور که من از حرفاشون فهمیدم فکر کنم حمید آقا رو بفرستن که با تو صحبت کنه.» با اینکه قبلا به این موضوع فکر کرده بودم، ولی الان اصلا آمادگی نداشتم؛ آن هم چند ماه بعد از اینکه به بهانه درس و دانشگاه به حمید جواب رد داده بودم. گویا همه با چشم به مادر اشاره کرده بود که برود آشپز خانه. آنجا گفته بود : «ما که اومدیم دیدنه داداش حمید که هست، فرزانه هم که هست. بهترین فرصت که این دوتا بدون هیاهوبا هم حرف بزنن. الان هرچی هم که بشه بین خودمونه، داستانی هم پیش نیامده که چی شد، چی نشد. اوه به اسم خاستگاری بخوایم بیایم، نمیشه. اولاً فرزانه نمیزاره، دوماً یه وقتی جور نشه، کلی مکافات میشه. جلوی حرف مردم رو نمیشه گرفت. توی درو همسایه و فامیل هزار جور حرف می بافن.» تا شنیدم قرار است بدون هیچ مقدمه و خبر قبلی با حمید آقا صحبت کنم، همان جا گریم گرفت. آجی که با دیدن حال و روزم بد تر از من حول کرده بود، گفت: «شوخی کردم! تو رو خدا گریه نکن. ناراحت نباش، هیچی نیست!» بعد هم وقتی دید اوضاع ناجور است، از اتاق زد بیرون.
ادامه دارد...
🌾💚🌾💚🌾
💚🌾💚🌾
🌾💚🌾
💚🌾
🌾#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_دوازدهم
#شهید_حمید_سیاهکالی
دلم مثل سیر و سرکه می جوشید؛ دست خودم نبود. روسری ام را آزادتر کردم تا راحت تر نفس بکشم. زمانی نگذشته بود که مادرم داخل اتاق آمد. مشخص بود خودش هم استرس دارد. گفت: « دخترم! اجازه بده حمید بیاد باهم حرف بزنین حرف زدن چه اشکال نداره . بیشتر آشنا میشین. آخرش باز هرچی خودت بگی، همون میشه.» شبیه برق گرفته ها شده بودم. اشکم در آمده بود. خیلی محکم گفتم: « نه! اصلا! من که قصد ازدواج ندارم. تازه دانشگاه قبول شدم، می خوام درس بخونم.» هنوز مادرم از چارچوب در بیرون رفته بود که پدرم عصا زنان وارد اتاق شد و گفت: «، من نمیگم صحبت کنین من میگم حرف نزنید. هر چیزی که نظر خودت باشه. میخوای با حمید حرف بزنیم یا نه؟!» مات و مبهوت مانده بودم، : گفتم « نه! من برای ازدواج تصمیمی ندارم، با کسی هم حرف نمی زنم؛ حالا حمید آقا باشه یا هر کس دیگه.» با آمدن ننه ورق برگشت. ننه را نمیتوانستم دست خالی رد کنم، گفت : « تو نمی خوای به حرف من و پدر مادرت گوش بدی؟ با حمید صحبت کن. خوشت نیومد بگو نه. هیچ کس نباید روی حرف من حرف بزنه! دوتا جوون می خوان با هم صحبت کنن، سنگای خودشون رو وا بکنن. حالا که بحثش پیش اومده چند دقیقه صحبت کنیم تکلیف روشن بشه.» حرف ننه بین خانواده ی ما حرف آخر بود. همه از او حساب می بردیم. کاری بود که شده بود. قبول کردم و این طور شد که ماه اولین بار صحبت کردیم صدای حمید را از پشت در شنیدم که آرام به عمه می گفت: « آخه چرا اینطوری؟! ما نه دسته گل گرفتیم، نه شیرینی آوردیم.»
مستند«تا افق حلب» روایت زندگینامه شهید مدافع حرم دهه هفتادی «عباس دانشگر»
شهید عباس دانشگر متولد 72/2/18 از پاسداران دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) و یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که بیستم خرداد ماه سال 95 طی عملیاتی مستشاری در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نائل شد.تصاویر این جوان 23ساله در قامت شهید مدافع حرم بهخاطر ظاهر کمسن و سال او در عکسهایش، حسرت راهی را که رفته است بر دل خیلیها گذاشته است.او به خاطر ویژگی های درونی اش , پس از شهادت به الگوی «جوان مومن انقلابی» برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان از اقصی نقاط کشور علاقه خاصی نسبت به این شهید پیدا کرده اند
لینک مستند تا افق حلب:
https://www.aparat.com/v/9CKu2
📑 کانال شهــید عــباس دانشـگر
🔴مسابقه بزرگ همراه با شهدا🔴
🎁همراه با جوایز ویژه🎁
《 خاطره شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت》 مقام معظم رهبری
🖊موضوع مسابقه:
۱. برداشت و دلنوشته از متن وصیتنامه شهید عباس دانشگر از یکی از دیدگاههای ادبی، اجتماعی، سیاسی، علمی و قرآنی
۲. طریقه آشنایی با شهید و درس و پیامی که از سیره زندگی شهید گرفتهاید
📋نکات مهم:
۱. متن ارسالی بیش از ۱۰ خط و پر محتوا باشد.
هرچه مطلب بیشتر و پرمحتواتر باشد امتیاز بیشتری به آن تعلق میگیرد.
۲. در صورت امکان متن به صورت تایپ شده ارسال گردد.
۳. از ارسال آثار سالهای گذشته پرهیز گردد.
۴. امکان شرکت در یک یا دو موضوع وجود دارد.
۵. برای کسب امتیاز بیشتر میتوانید یک کار هنری و ابتکاری به صورت کلیپ، پادکست، موشن و ... نیز در ارتباط با شهید ارسال نمایید.
۶. آثار خود را به همراه نام و نام خانوادگی و شماره تماس ارسال نمایید.
۷. پیشنهاد میگردد جهت پُر بار شدن آثار ارسالی، به ۵ کتاب که تا کنون برای شهید چاپ شده است مراجعه نمایید.
🎁جوایزمسابقه:
نفرات اول :
۵ جایزه پانزده میلیون ریالی
نفرات دوم:
۱۰ جایزه ده میلیون ریالی
نفرات سوم:
۲۰ جایزه پنج میلیون ریالی
نفرات چهارم:
۵۰ جایزه سه میلیون ریالی
نفرات پنجم:
۲ کتاب از کتابهای منتشر شده درباره شهید به ۲۵ نفر
📆مهلت ارسال آثار:
۱۵ شهریور لغایت ۱۵ آذر ۱۴۰۲
🌐روش شرکت در مسابقه:
علاقهمندان میتوانند آثار خود را در پیامرسان های ایتا و تلگرام به آیدی @abasdaneshgar72 ارسال نمایند.
❓️در صورت وجود هرگونه سوال یا ابهام با شماره 6486 084 0992 تماس حاصل فرمایید.
#کانونوموسسهشهیدعباسدانشگر
🔹 شهید حاج ابراهیم همت :
در عملیات رمضان همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میزِ مدرسه آمده جبهه، بعد شبِ حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند..! صبح که میروی توی این بیابان شرقِ بصره همینطور جنازهی کماندوهایِ گردن کلفتِ بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را چه کسی زده؟
همین بسیجی کوچک..!
عکس/ پاییز ۱۳۶۲ ، قلاجه
عملیات والفجر چهار
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
37.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷✨.
حاج قاسم یعنی عشق..
حاج قاسم یعنی زندگی!
چهارمین سالگرد در کرمان منتظر حضور
شما هستیم🌱
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 هر وقت خسته شدین
💠 هر وقت از زخم زبان های اطرافیان دلتون به درد اومد
🔰 هر وقت دیدین حالت ناامیدی به شما دست داد
🔰 هر وقت از حرص و جوش خوردن برای انقلاب و اسلام بی حال شدین
👆👆👆 این یک دقیقه رو نگاه کنید فقط 👆👆👆
◀️ انرژی ای به شما میده که وصف شدنی نیست
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفاقت با شهدادوطرفه سود است ..
شهدادست گیرمان باشید ...🌱💔
- شهید عباس دانشگر
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋