نیمه شهریورماه ۱۳۹۵ بود و برای دیدار با خانواده همسرم به شهر آستارا رفته بودم آن شب ساعتی را با ذکر عباس سرکردیم من از نحوه شهادتش و از وصیتنامه و دلنوشتههایش میگفتم حزن و اندوه از دست دادن عباس جوان فضای خانه را فراگرفته بود چند هفته بیشتر از شهادت عباس نمیگذشت و این فراق هم چنان تازه بود آن شب با گریه و ماتم گذشت اذان صبح را که گفتند به حیاط خانه رفتم تا وضو بگیرم ناگهان چشمم به عباس افتاد که روی صندلی نشسته است و لبخندی به لب دارد نگاهم میکرد و چیزی نمیگفت شوکه شده بودم زبانم بند آمده بود به زحمت گفتم عباس تو هستی ؟ سوالم بیجواب ماند و عباس از نظرم پنهان شد.
👤به نقل از ↓
″محمد حسین دانشگر، عموی شهید″
📚برگرفته از کتاب↓
" لبخندی به رنگ شهادت، فصل ۲۳ "
#خاکـریزخاطـرات
🔰 لوح | این مرد، دست فلسطینیها را پر کرد
🔺به مناسبت روز جهانی قدس
🇵🇸 #شهید_القدس
هدایت شده از ..
‹ 📸 ›
.
.
•حاجتشرحوبیآטּنیستکهمشتاقتواَم🥀
[دَرداڪهعُمردَرشَبِهِجراטּگُذَشتومَـטּ
آگَہنیَمهنوزڪهروزِوِصآلچیست...]
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ^^!
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
•
.
🥀کانون شهیـد عباس دانشگر🥀
🆔️ @kanoon_shahiddaneshgar
════🍁┄┅✼🍂✼┅┄🍁════