eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
1هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
179 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی از روزهای جمعه تلفن همراهش خاموش بود، وقتی دلیلش رو می‌پرسیدم می‌گفت: « ارتباطم را با دنیا کمتر می‌کنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدهم؛ اینکه چطوری می‌توانم برای ایشان مفید باشم! 🕊
🙃🍃 رفتہ‌بودیم‌مشهد... میخواست‌رضایت‌مادرش‌رو‌براے‌سوریہ‌ بگیره... یڪ‌بار‌ڪہ‌از‌حرم‌برگشت، همان‌طور‌ڪہ‌علے‌در‌بغلش‌بود، موبایل‌رو‌برداشتم‌و‌شروع‌ڪردم‌بہ‌فیلم‌ گرفتن... :) از‌او‌پرسیدم: _ چہ‌آرزویے‌دارے‌؟ +یہ‌آرزوۍخیلے‌خیلے‌خوب‌بر‌اۍخودم‌ ڪردم؛ان‌شا‌اللھ ڪہ‌برآورده‌بشہ...♥ _چہ‌آرزویے؟ +حالا‌دیگہ...😉 -حالا‌بگو +حالا‌دیگہ...نمیشہ! _یہ‌ڪمشو‌بگو با‌ ادا و‌اصول‌گفت +شِ‌داره،شِ...🙈 _ بعدش‌چے؟ +شِ‌داره...هِ‌ داره...الف‌داره...تِ‌داره... _ شهادت؟ همسر
🌹یاعلی 🌹: ‌وَ‌شَھـٰادَت‌‌نَصیب‌ِ‌ڪَسـٰانۍمۍشَـود، کِہ‌در‌رَهِ‌؏ِـشـق‌‌بِـۍتَرس‌، بٰـا‌جـٰانِ‌خود‌بـٰازِ؎ڪُنَنَدシ✌️🏼...!"
🌹 1⃣ توی قنادی کار می کردم. یکبار آمد پیشم و گفت: «مجید. جایی سراغ نداری که برم کار کنم؟» 🌸 گفتم: «چرا همین آقایی که توی قنادیش کار می کنم دنبال شاگرد می گرده. میای؟» نپرسید چند می دهد و روزی چقدر باید کار کنم و بیمه ام می کند یا نه. 🌸 فقط گفت: «موقع اذان میزاره برم نمازم رو بخونم؟» مات و مبهوت شدم. ماندم چه بگویم؟؟ 2⃣ یکبار هم قرار بود با بچه ها برویم موج های آبیِ نجف آباد. سانس استخر از هشت شب شروع می شد تا دوازده. 🦋 توی تلگرام به بچه های گروه پیام داد که: «نماز رو چکار کنیم؟ ساعت هشت و نیم اذونه.» جواب دادم: «تو بیا، بالاخره یه کاریش می کنیم.» 🦋 گفت: « شرمنده من نمازم رو می خونم بعدش میام». گفتم : «همه باید سر ساعت هفت و نیم جلوی استخر باشن. اگه دیر اومدی؛ باید همه رو بستنی بدی.» 🦋 قبول کرد. نمازش را خواند و بعد هم به عنوان جریمه همه را بستنی داد. 📚 حجت خدا؛ ۱۱۰ داستانک 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
50 کیلوتر از نجف آباد می رفت حسینیه و دوباره شب بر میگشت چرا که قدر و ارزش خادمی برای ابا عبدالله را به راستی درک کرده بود. محسن گفته بود مرا پشت حسینیه بزارید تا در آنجا خدمت کنم چرا که نمی‌خواهم دیده شوم و هر چه کار سخت هم هست به من بدهید. ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
❤️🕊 ای که ره صد ساله یک شبه پی نمودی نقش رخ خود بر پهنه گیتی نقش نمودی مثال اربابت را سر بریدن آنان که پای اسیران به بازار کشیدن بدنت را در بازار کشانیدن یا حسین شاعر: میثم قلجه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
فرازی از وصیت نامه شهید بزرگوار محسن حججی 🥀 🪴 وصیت‌نامه 💔عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده‌ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه‌ی بندگی می‌رسم... 🔻خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی‌دانم که چقدر توانسته‌ام موفق باشم... 🔻چشم‌امیدم فقط به کرم خدا و اهل‌بیت است و بس امید دارم این روسیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده‌ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند... که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین... 💔 اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سراپا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید... اوست که رو سیاهی چون مرا هم می‌بخشد و مرا یاری می‌کند... 🥀 💔 کانون شهید دانشگر استان یزد @Montazeran_zohor_13
یه سربند داده بود،گفت: شهید که شدم ببندیدش به‌ سینه ام.... پیکرش که اومد سر نداشت...سربند رو بستیم به سینه اش سربند نوشته بود:(انا_زائر_الحسین)😔
رفیقش مۍگفت : درخواب‌محسن‌رادیدم‌که‌مۍگفت: هرآیه‌قرآنۍ‌که‌شمابراۍشهدامۍخوانید دراینجاثواب‌یك‌ختم‌قرآن‌رابه‌اومۍ‌دهند📖'' ونورۍهم‌برای‌خواننده‌آیات‌قرآن فرستاده‌مۍشود.. سلام‌بࢪ ـمحسن 🌱› https://eitaa.com/Montazeran_zohor_13
خدایا.. ببخش‌ آن‌ گناهانی را‌ که‌ از ‌رو‌یِ جهالت‌ انجام‌ داده‌ام.. ببخش‌ آن‌ خطاهایی را‌ که ‌دید‌ی و حیا‌ نکردم.. 🌱 ❤️ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
🌱.۰🌱 بعضی از روزهای جمعه تلفن همراهش خاموش بود. وقتی دلیلش رو میپرسیدم‌ میگفت: ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم.اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم؟! به روایت همسر شهید 💚:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصر ها به کتابفروشی می آمد و پولی را که از این کار به دست می آورد برای اردوهای جهادی کنار می گذاشت. محسن کار برق کشی هم انجام می داد، پول دست مزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود، جمع می کرد و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم، سه، چهار میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می کرد. ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar