#طنز_جبهه
🌱درزماناشغالخرمشهر..!!
عراقۍهاروۍدیۅار
نوشتھبودند:«جئنا لنبقے!!"😐
آمدیمتآبمانیم"🙄»
بعداز،آزادےخرمشهر🌱
شهیدبهروزمـرادۍزیرشنوشت
«آمدیم نبودید🤨🚶🏼♂😂»
جشن پتو 🖐🏽🕊
یکبار سعید خیلے از بچهها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابے کتکش زدند.
من هم ڪه دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچهها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟😐
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من براے
نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!😅
🌷شهید سعید شاهدے🌷
#طنز_جبهه
#لبخندخاڪے
#طنز_جبهه😂
🌸 چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن، داد میزد:
آهـــــای...چفیه ام ، سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهیگیری...
هـــمـــه رو بردن!!!😂
دار و ندارمو بردن😄😁😁😁
شادی روحشون که دار و ندارشون همون یه چفیه بود صلوات🌹
@montazeran_zohor_13
#طنز_جبهه💚✨
خـواستگارے خواهر فـرمانده😁
اومده بود از فرمانده
مرخصی بگیره
فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت:
میخوای بری ازدواج کنی ؟
گفت :
بله میخوام برم خواستگاری
فرمانده گفت:
خب بیا خواهر منو بگیر!!
گفت :
جدی میگی آقا مهدی!
گفت:
به خانوادت بگو برن ببینن
اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!!
اون بنده خدا هم خوشحال😃
دویده بود مخابرات تماس گرفته بود
به خانوادش گفته بود:
فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️
بچه های مخابرات مرده
بودن از خنده😂
پرسیده بود :
چرا میخندید؟ خودش
گفت بیا خواستگاری خواهر من!
بچہها گفتن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂
⃟#شـهـیدمـهـدےزیـنالدّیـن🌱
🌷کانون شهیـد عباس دانشگر🌷
🆔️ @kanoon_shahiddaneshgar
════🦋┄┅✼🌼✼┅┄🦋════
#طنز_جبهه💚✨
خـواستگارے خواهر فـرمانده😁
اومده بود از فرمانده
مرخصی بگیره
فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت:
میخوای بری ازدواج کنی ؟
گفت :
بله میخوام برم خواستگاری
فرمانده گفت:
خب بیا خواهر منو بگیر!!
گفت :
جدی میگی آقا مهدی!
گفت:
به خانوادت بگو برن ببینن
اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!!
اون بنده خدا هم خوشحال😃
دویده بود مخابرات تماس گرفته بود
به خانوادش گفته بود:
فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️
بچه های مخابرات مرده
بودن از خنده😂
پرسیده بود :
چرا میخندید؟ خودش
گفت بیا خواستگاری خواهر من!
بچہها گفتن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂
*⃟#شـهـیدمـهـدےزیـنالدّیـن*🌱
💦
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛
داد میزد: آهــای... سفره ، حوله ، لحاف
زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک، کلاه،
کمربند، جانماز، سایهبون، کفن، باندِزخم
تور ماهیگیریم ... هــمـه رو بُردن !!😂😂😂
#لبخندهای_خاکی
#طنز_جبهه
شادی #روحشون که دار و ندارشون
همون یک چفیه بود صلوات
˹➜˼@montazeran_zohor_13
هدایت شده از 🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
#طنز_جبهه
🌱درزماناشغالخرمشهر..!!
عراقۍهاروۍدیۅار
نوشتھبودند:«جئنا لنبقے!!"😐
آمدیمتآبمانیم"🙄»
بعداز،آزادےخرمشهر🌱
شهیدبهروزمـرادۍزیرشنوشت
«آمدیم نبودید🤨🚶🏼♂😂»
#طنز_جبهه
〽️🌀〽️
🌀یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو
همه بچههارو جمع کرد و با صدای بلند
گفت:کی خسته است؟😲
〽️یکصدا گفتیم:
دشمن✌🏻
🌀صدا زد:
کی ناراضیه؟🙄
〽️بلند گفتیم:
دشمن✌🏻
🌀دوباره با صدای بلند صدا زد:
کی سردشه؟😎
ماهم با صدای بلندتر گفتیم:
دشمن😑✌️🏻
〽️بعدش فرماندمون با خیال راحت گفت:
خوب دمتون گرم..😉
حالا که سردتون نیست میخواستم بگم که...
پتو به گردان ما نرسیده!😌😂
🌀〽️🌀
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️
.
.
بچههای گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنها هم اضافه می شد
مشکوک شدم من هم به طرفشان رفتم
تا علت را جویا شوم
دیدم رزمندهای می گوید: اگر به من پایانی ندهید
بی اجازه به اهواز می روم
پرسیدم: چه شده؟ قضیه چیه؟
همان رزمنده گفت: به من گفتند برو جبهه اسلام در خطر است
آمدم اینجا میبینم جانم در خطر است!!😅😅
#طنز_جبهه
🌱🕊️