eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
916 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
378 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 عمه هم گفت: « خدا وکیلی موندم توی کار شما. حالا که ما عروس  رو راضی کردیم،  داماد ناز میکنه!»  در ذهنم صحنه های خواستگاری،  گل های آن چنانی و قرار های رسمی مرور می شد،  ولی الان بدون اینکه روحم از این ماجرا خبر داشته باشد همه چیز خیلی ساده داشت پیش می رفت!  گاهی ساده بودن قشنگ است!  حمیدی که به خواستگاری من آمده بود همان پسر شلوغ کاری بود که پدرم اسم او و برادر دوقلویش را پیشنهاد داده بود.  همان پسرعمه که با سعید آقا همیشه لباس یکسان می‌پوشید؛  بیشتر هم شلوار آبی با لباس برزیلی  بلند با شماره های قرمز!  موهایش را هم از ته می‌زد؛یک  پسر بچه ی کچل فوق العاده  شلوغ و بی نهایت مهربان که از بچگی هوای من را داشت.  نمی گذاشت با پسرها قاطی بشوم.   دعوا که میشد طرف من را می گرفت،  مکبر مسجد بود و با پدرش همیشه به پایگاه بسیج محل می رفت.  اینها چیزی بود که از حمید می‌دانستم.  زیر آینه روبروی پنجره که دیدش به حیاط خلوت بود نشستم.  حمید هم کنار در به دیوار تکیه داد.  هنوز شروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست در را ببندد تا راحت صحبت کنیم.  جلوی در را گرفتم و گفتم: « ما حرف خاصی نداریم.  دوتا نامحرم که داخل اتاق در و نمی بندن!»  سرتاپای حمید را ورانداز کردم .  شلوار طوسی و پیراهن معمولی؛  آن‌هم طوسی رنگ که روی شلوار انداخته بود. بعدا متوجه شدم که تازه از ماموریت برگشته بود،  برای همین محاسنش بلند بود. ادامه دارد....