eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
1.1هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.9هزار ویدیو
141 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀دختری با لباس صورتی ، ‎غزه یا ‎ چه فرقی می کند؟
. 🔴پاسخ شبهات حمله‌ی تروریستی کرمان 🔻بی‌بی‌سی نوشته ایران چون با ابرقدرت‌ها در افتاده، حواسش به امنیت داخل کشورش نیست! باید عرض کنم خدمتتون که فقط سال گذشته توی آمریکا حدود ششصد حمله‌ی تروریستی انجام شد و بیش از 15 هزار نفر کشته شدن. نکنه آمریکام با ابرقدرت‌ها در افتاده که اینقدر ناامن شده؟ بعد یه چیز دیگه! عراق و سوریه که با آمریکا در نیفتادن، کشوراشون سال‌هاست تحت اشغال آمریکاست. چرا ظرف همین چندسال صدها هزار نفر از مردم این دو کشور قربانی حملات تروریستی شدن؟ 🔻چرا وقتی احتمال حادثه‌ی تروریستی هست مراسم می‌گیرن؟ خب مگه شما مسافرت می‌ری احتمال تصادف نیست؟ چرا میری؟ احتمال که هیچ‌وقت صفر نمیشه، اگه اینطوریه پس باید کل برنامه‌ها رو تعطیل کنیم چون احتمال حادثه هست. و اتفاقا این حملات تروریستی انجام میشه که برنامه‌ها تعطیل بشه ولی کور خوندن. سال بعد شلوغ‌تر خواهد شد💪 🔻حادثه‌ی کرمان کار خودشونه تا حواس مردم از فساد چای دبش پرت بشه! ببخشید! میشه بگی قضیه‌ی فساد چای دبش رو اولین بار کی اعلام کرد؟ خود دولت! بعد منظورت اینه که آذرماه دولت خودش اعلام کرد چای دبش چنین تخلفی کرده بعد باز خود دولت دی‌ماه این حادثه‌ی تروریسی رو ترتیب داد تا حواس مردم از چیزی که خودش اعلام کرده پرت بشه؟ 🔻مگه نگفتین حاج قاسم داعشو نابود کرد؟ اون چیزی که حاج قاسم باهاش جنگید و نابودش کرد؛ حکومت و تسلط داعش برعراق و سوریه بود. جمهوری اسلامی حکومت داعش رو نابود کرد، نه تفکر داعش رو. هیچ تفکری نابودشدنی نیست. 🔻اینایی که کشته شدن، رفته بودن غذای نذری بخورن! آهان! ملت از این گوشه اون گوشه‌ی کشور، سوار ماشین شخصی میشن یا بلیط اتوبوس و هواپیما می‌گیرن میرن کرمان که غذای نذری بخورن! صحیح! 🔻چرا دقیقا چهلم این حادثه میشه 22 بهمن؟ جز اینکه می‌خوان به همین بهانه 22 بهمن مردم رو بکشن تو خیابون؟ دیگه خیلی خیلی ببخشین که آمریکایی‌ها 13 دی حاج قاسم رو ترور کردن و چهل روز بعدش میشه 22 بهمن و باز باید ببخشین که مردم توی سالروز شهادت حاجی که میشه 40 روز قبل از 22 بهمن تجمع کردن دور مزار حاجی. من از طرف تروریست‌هام از شما معذرت می‌خوام که این حمله رو در سالروز شهادت حاجی انجام دادن. 🔻مگه حاج قاسم امام‌زاده است که مردم میرن زیارتش؟ حاج قاسم اگه بجای دفاع از خاک و وطنش توی خونش نشسته بود و فوت می‌کرد هیچ وقت مردم نمی‌رفتن زیارت مزارش ولی چون پای دین و وطنش ایستاد برای مردم عزیز شد. مردم میرن یاد حاج قاسم رو زنده نگه می‌دارن تا راه حاج قاسم زنده بمونه، تا راه دفاع از وطن زنده بمونه.👌 🔻چرا اول گفتن بمب گذاری از کیف بوده بعد گفتن انتحاری بوده! همون روز حادثه یه خبرنگار اومد گفت ظاهرا بمب‌ها توی کیف جاساز شده بوده. اینو یه مقام رسمی نگفت که بگی چرا اول اونو گفتن بعد اینو. 🔻چرا بچه‌های حاج قاسم در زمان حادثه، اونجا نبودن؟ چون رفته بودن توی مراسم گرامیداشت حاج قاسم توی مصلای تهران شرکت کنن. و اگه همینجا کرمان می‌موندن و حادثه‌ی تروریستی توی مصلای تهران اتفاق افتاده بود، همین شما می‌گفتی چرا نرفتن تهران؟‌ عذر می‌خوام که بچه‌های حاج قاسم نمی‌تونن در یک لحظه هم کرمان باشن هم تهران. 🔻چرا توی این حادثه مسئولین کشته نشدن؟ چون محل تجمع مسئولین تهرانه، نه کرمان، سال 96 رو مگه یادت نیست؟ که داعش به ساختمون مجلس شورای اسلامی حمله کرد؟ ✍دولت‌آبادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
🔴یه زمان تو این کشور گروهی به ظاهر ایرانی به ظاهر مذهبی بودن که بابت اختلاف نظر سایر ایرانیا رو می‌کشتن و بهش افتخار می‌کردن؛ 👈امروز هم عده‌ای سعی دارن همون خط وحشی گری و ترور رو دوباره زنده کنن که باید اینا رو با قدرت در نطفه خفه کرد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
💢امروزشنبه ست لطفا برای این بچه ها غایب نزنید،آنها از همیشه حاضرترند😭💔 🥀اسامی ۲۲ شهید دانش‌آموز حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان 🌷شهیده نرگس کارگر، پایه سوم دبستان 🌷شهیده زینب یعقوبی، پایه هشتم دبیرستان 🌷شهیدامیرحسین دهدهی  پایه هشتم دبیرستان 🌷شهیدیاسین تشت‌زر، پایه دهم هنرستان 🌷شهیده المیرا حیدری‌نژاد فرسنگی پایه یازدهم هنرستان 🌷شهیده عارفه سلمانی‌پور، پایه یازدهم هنرستان 🌷شهیده فاطمه نظری‌کدخدا همت‌آبادی، پایه دوازدهم هنرستان 🌷شهیده زهرا هوشمندپناه، پایه دوازدهم هنرستان 🌷شهیده زینب رحمت‌آبادی، پایه ششم دبستان 🌷شهیده آیدا قاسمی، پایه پنجم دبستان 🌷شهید محمدامین صفرزاده، پایه نهم دبیرستان 🌷شهیده زهرا سلطانی‌نژاد، پایه پنجم دبستان 🌷شهید محمدامین سلطانی‌نژاد، پایه دوم دبستان 🌷شهید مهدی سلطانی‌نژاد، پایه اول دبستان 🌷شهیده مریم سلطانی‌نژاد، پایه سوم دبستان 🌷شهید میلاد شادکام، پایه پنجم دبستان 🌷شهیدسبحان علیزاده، پایه دوم دبستان 🌷شهیدمحمدعلی مرادی، پایه نهم دبیرستان 🌷شهیدحسین محمدآبادی، پایه ششم دبستان 🌷شهیدحسن محمدآبادی، پایه یازدهم هنرستان 🌷شهیدمحمدطاها قدیری‌فرد، پایه ششم دبستان 🌷شهیده فائزه نظری، پایه نهم دبیرستان ✊ 🖤🕊️
هشت نفر از اعضای خانواده‌اش در حادثه کرمان به شهادت رسیدند. کلام حضرت زینب را می‌گوید، زمانیکه ابن زیاد با پوزخند و کنایه گفت کارخدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی، فرمود: ما رأیت الا جمیلا . . . جز زیبا چیزی ندیدم این داغدار حادثه کرمان هم در جواب کنایه آمیز بیشرفان که میگویند حاج قاسم عزیزانتان را گرفت می‌گوید جز زیبایی ندیدم. 🕊️🖤
ما رأیت الا جمیلا😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بدون تعارف با خانواده‌ای که بیشترین شهید را در انفجار تروریستی گلزار شهدای کرمان دارد 😭🖤🕊️
هدایت شده از 
اکیپ دختر پسرای انقلابی دهه هشتادی 😎💫 اینجا همه جمع شدیم مشتی تو دهن دشمن بزنیم و مبارز می‌خوایم🙃💪 https://eitaa.com/joinchat/4236771513C6bee9f2c67
هدایت شده از 
✅مقام معظم رهبری:«جای کتاب را هیچ چیز نمی گیرد» 📔 🔸️ قابل توجه همشهری های شهید 📘 با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی، الحمدلله دوستان شهدا در شهر سمنان همت کردند تا جلسات «قصه خوانی مستند» از کتب شهدا با حضور برادران و خواهران برگزار گردد. ✅دوشنبه ها ساعت ۱۸ سالن اجتماعات کتابخانه مرکزی استان سمنان - میدان معلم 📒 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۴۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍   2⃣بخش دوم 🔸️محبت شهید به برادران 👤طاها ردانی‌پور، نجف‌آباد شهید عباس دانشگر رفیق شهیدم بود. گاهی در فرازونشیب زندگی از او کمک می‌خواستم. یک بار از شهید خواستم برای نماز صبح بیدارم کند؛ چون از صبح زود رفته بودم سرکار و شب دیروقت خوابیدم. شاید ساعت ۲ یا ۳ نیمه‌شب بود. احتمال می‌دادم نماز صبحم قضا شود. از او خواستم حق رفاقت را به جا آورد و صبح من را بیدار کند. محبت شهید شامل حالم شد و سرموقع بیدار شدم. باور قلبی‌ام به شهید بیشتر شد. از او خواستم کمک کند تا نماز‌های واجب را اول‌وقت بخوانم. خوشبختانه، با مراقبت خودم و عنایت شهید حالا نماز‌ها را اول‌وقت می‌خوانم. 📗 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
🌹تعداد شهدای حادثه تروریستی کرمان به ۹۱ نفر رسید ♦️ رئیس اورژانس کرمان: با شهادت طا‌ها شادکام کودک ۸ ساله و سعید شهنوازی دیگر مجروح ۶۰ ساله این حادثه، تعداد شهدا به ۹۱ تن رسید 🇮🇷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅مقام معظم رهبری:«توصیه میکنم این کتابهایی را که درباره‌ی شهدا نوشته شده ... ، بخوانید؛ هم کتابهای شیرین و کتابهای پرجاذبه‌ای است، هم ذهن شما را با مسائل بسیاری آشنا میکند. ۱۳۹۵/۰۹/۲۳ » 📔 💠 قابل توجه همشهری های شهید 📘 با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی، الحمدلله فروش با تخفیف حدودا ۴٠ درصدی کتاب های شهید عباس دانشگر در مزار مطهر شهید(امام زاده علی اشرف(ع)) انجام می شود. ⌚شنبه ها یک ساعت قبل از اذان مغرب تا وقت شرعی اذان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
📙 سیر نمایشگاهی دانشگری از دانشگاه 💻 کاربران گرامی جهت مشاهده و دانلود این تصاویر نمایشگاهی می توانید به سایت شهید عباس دانشگر به آدرس زیر مراجعه نمایید : http://shahiddaneshgar.ir/1398/05/13/namayeshgah و یا با مراجعه به کانال ایتا 👇 📁🔹️ آرشیو تصاویر " نمایشگاهی" ( دانشگری از دانشگاه ): 🎨http://eitaa.com/shahid_daneshgar_pic3 باز نشر 🗓 به مناسبت ۱۶ دی ، روز شهدای دانشجو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
هدایت شده از عماریار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 مستند «خاطرات تکه تکه» جدیدترین فیلم درباره شهیدان و منتشر شد ⭕️ دکتر «علی خفاف»، معاون شهید ابومهدی، جزئیات شهادت سرداران مقاومت و اتفاقات آن روزها را روایت می‌کند همراه با تصاویری که برای اولین بار پخش می‌شوند. 🎥 تماشای نسخه کامل مستند با بالاترین کیفیت🔻 🌐 B2n.ir/khtkجدیدترین و بهترین فیلم‌ها از حاج قاسم و ابومهدی در کانال زیر معرفی میشن👇 http://eitaa.com/joinchat/1460338702C7e130ac336 حتما دنبال کنید و بهره ببرید🔺🔺🔺
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 زیاد برایم مهم نبود.  فقط برای اینکه جوّ صحبت هایمان از این حالت جدّی و رسمی خارج بشود،  پرسیدم: «اون وقت چقدر پس انداز دارین؟» گفت: «چیز زیادی نیست،  حدود شش میلیون تومن.»  پرسیدم: « شما با ۶ میلیون تومان میخوای زن بگیری؟!»  در حالیکه می‌خندید،  سرش را پایین انداخت و گفت: « با توکل به خدا همه چی جور میشه.» : « بعد ادامه داد بعضی شب ها هیئت میرم،  امکان داره دیر بیام.»  گفتم: « اشکال نداره،  هیئت رو میتونین برین،  ولی شب هر جا هستین برگردین خونه؛  حتی شده نصفه شب.»  قبل از شروع صحبتمان  اصلاً فکر نمی کردم موضوع این همه جدی پیش برود.   هرچیزی که حمید می‌گفت مورد تایید من بود و هر چیزی که من می گفتم حمید تایید می کرد.  پیش خودم گفتم: « اینطوری که نمیشه، باید یه  ایرادی بگیرم حمید بره. با این وضعی که داره پیش میره باید دستی دستی دنبال لباس عروس باشه!»  به ذهنم خطور کرد که از لباس پوشیدنش ایراد بگیرم،  ولی چیزی برای گفتن نداشتم.  تا خواستم خورده بگیرم،  ته دلم گفتم: « خب فرزانه!  ت  که همین مدلی دوست داری.» نگاهم به موهایش افتاد که به یک طرف شانه کرده بود، خواستم ایراد بگیرم، ولی باز دلم راضی نشد، چون خودم را خوب می شناختم؛ این سادگی ها برایم دوست داشتنی بود. وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم، سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنم که حمید کلا از خواستگاری من پشیمان شود، برای همین گفتم : «من آدم عصبی  ای هستم، بداخلاق، صبرم کمه. ادامه دارد....
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 امکان داره شما اذیت بشی.» حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود، گفت: « شما هر چقدر هم عصبانی بشی من آرومم،خیلی هم صبورم. بعید می دونم با این چیز ها جوش بیارم.» گفتم: «اگه یه روزی برم سرکار یا برم دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم. غذا درست نمرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟» گفت: «اشکال نداره. زن مثل گل می مونه، حساسه. شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی، من مدارا میکنم.» خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود. از اول تمام عزمش را جزم کرده بود که جواب بله را بگیرد. محترمانه باج می داد و هر چیزی میگفتم قبول می کرد! حال خودم هم عجیب بود. حس می کردم مسحور او شده ام. با متانت خاصی حرف می زد. وقتی صحبت می کرد از ته دل محبت را از کلماتش حس میکردم. بیشترین چیزی که من را درگیر خودش کرده بود، حیای چشم های حمید بود. یا زمین را نگاه می کرد یا به همان نمکدان خیره شده بود. محجوب بودن حمید کارش را با خوبی جلو می برد. گویی قسمتم این بود که عاشق چشم هاش بشوم که از روی حیا به من نگاه نمی کرد. با این چشم های محجوب و پر از جذبه می شد به عاشق شدن در یک نگاه اعتقاد پیدا کرد؛ عشقی که اتفاق می افتد وآن وقت یک جفت چشم می شود همه ی زندگی. چشم هایی که تا وقتی می خندید همه چیز سر جایش بود. از همان روز عاشق این چشم ها شدم. آسمان چشم هایش را دوست داشتم؛ گاهی خندان و گاهی خیس و بارانی! نیم ساعتی از صحبت های ما گذشته بود که موتور حمید حسابی گرم شد. ادامه دارد....
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 بیشتر او صحبت می‌کرد و من شنونده بودم یا نهایتا با چند کلمه ی کوتاه جواب می دادم، انگار خودش هم متوجه سکوتم شده بود، پرسید: «شما سوالی نداری؟ اگه چیزی براتون مهمه بپرسید.» برایم درس خواندن مهم بود. گفتم: «من تازه دانشگاه قبول شدم. اگه قرار بر وصلت شد، شما اجازه میدین ادامه تحصیل بدم و اگر جور شد سر کار برم؟»، حمید گفت: «مخالف درس خوندن شما نیستم، ولی واقعیتش رو بخوای، به خاطر فضای نامناسب بعضی دانشگاه ها دوست ندارم خانمم دانشگاه بره. البته مادرم با من صحبت کرده بود و گفته که شما به درس علاقه داری. از روی اعتماد و اطمینانی که به شما دارم اجازه میدم دانشگاه برین. سر کار رفتن هم به انتخاب خودتون، ولی نمی خوام باعث بشه به زندگی لطمه وارد بشه .» با شنیدن صحبت هایش گفتم: «مطمئن باشید من به بهترین شکل جواب این اعتماد شما رو میدم. راجع به کار هم من خودم محیط مردونه رو نمی پسندم. اگر محیط مناسبی بود میرم، ولی اگه بعدا بچه دار بشم و ثانیه ای حس کنم همسر یا فرزندم به خاطر سر کار رفتنم اذیت می شن، قول میدم دیگه نرم.» اکثر سوال هایی که حمید پرسید را نیازی ندیدم من هم بپرسم. از بس در این مدت ننه از حمید گفته بود، جواب همه ی آن هارا می دانستم. وسط حرف ها پرسیدم: «شما کار فنی بلدین؟» حمید متعجب از سوال من گفت: «در حد بستن لامپ بلدم!» گفتم : «در حدی که واشر شیر آب رو عوض کنین چطور؟» گفت: «آره، خیالتون راحت. دست به آچارم بد نیست، کار رو راه میندازم.» مسئله ای من را درگیر کرده بود. مدام در ذهنم بال و پایین می کردم که آن را مطرح کنم دلم را به دریا زدم و پرسیدم : «ببخشید این سوال رو میپرسم، چهره ی من مورد پسند شما هست یا نه؟!» ادامه دارد...
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 پیش خودم فکر می کردم نکنه حمید به خاطر اصرار خانواده یا چون از بچگی این حرف ها بوده، به خواستگاری من آمده است. جوابی که حمید داد خیالم را راحت کرد: «نمیدونم چی باعث شده همچین سوالی بپرسین اگه مورد پسند نبودیم که نمی اومدم اینجا و اینقدر پیگیری نمی کردم.» از ساعت پنج تا شش و نیم صحبت کردیم. هنوز نمکدان بین دست های حمید می چرخید. صحبت ها تمام شده بود، حمید وقتی  میخواست از اتاق بیرون برود به من تعارف کرد. گفتم: «نه، ‌شما بفرمایین.» گفت:«حتما میخواین، پس اجازه بدین آخرین حدیث رو هم بگم. یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت.» بین صحبت هایمان چندین بار از حدیث و روایت استفاده کرده بود. هر چیزی که می گفت قال امام صادق علیه السلام بود و یا قال امام باقر علیه السلام. با گفتن این حدیث صحبت ما تمام شد و حمید زودتر از من اتاق را ترک کرد. آن روز نمی داستم مرام حمید همین است:« می آید، نیامده جواب می گیرد و بعد هم خیلی زود می رود.» حالا همه ی آن چیزی که دنبالش بود را گرفته بود.  من ماندم و یک دنیا رویا هایی که از بچگی با آن ها زندگی کرده بودم و حس می کردم از این لحظه روز های پر فراز و نشیبی باید در انتظار من باشد؛ یک انتظار تازه که به حسی تمام ناشدنی تبدیل خواهد شد. تمام آن یک ساعت و نیمی که داشتیم صحبت می کردیم، پدرم با اینکه پایش‌ در رفته بود، عصا به دست بیرون اتاقم در رفت و آمد بود. می رفت ته راهرو، به دیوار تکیه می داد، با ایما و اشاره منظورش را می رساند که یعنی کافیه! در چهره اش به راحتی می شد استرس را دید. می دانستم چقدر به من وابسته است و این لحظات اورا مضطرب کرده. ادامه دارد....
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 همیشه وقتی حرص می خورد عادت داشت یا راه می رفت یا لبش را ور می چید. وقتی از اتاق بیرون آمدم، عمه گفت : «فرزانه جان! خوب فکراتو بکن. ما هفته ی بعد برای گرفتن جواب تماس می گیریم.» از روی خجالت نمی توانستم درباره ی اتفاق آن روز و صحبت هایی که با حمید داشتم با پدر و مادرم حرفی بزنم. این طور مواقع معمولا حرف هایم را به برادرم علی می زنم. در ماجرا های مختلفی که پیش می آمد، مشاور خصوصی من بود. با اینکه از نظر سنی یک سال از من کوچک تر است، ولی نظرات خوب و منطقی ای می دهد. باشگاه بود. وقتی به خانه رسید، هنوز ساکش را زمین نگذاشته بود که ماجرای صحبتم با حمید را برایش تعریف کردم و نظرش را پرسیدم، گفت : «کار خوبی کردی صحبت کردی. حمید پسر خیلی خوبیه. من از همه نظر تاییدش می کنم.» مهر حمید از همان لحظه ی اول به دلم نشسته بود. به یاد عهدی که با خدا بسته بودم افتادم؛ درست روز بیستم حمید برای خواستگاری به خانه ما آمده بود. تصورش را هم نمی کردم توسل به ائمه این گونه دلم را گرم کند و اطمینان بخش قلبم باشد. حس عجیب و شور انگیزی داشتم. همه ی آن ترس ها و اضطراب ها جای خودشان را به یک اطمینان قلبی داده بودند. تکیه گاه مطمئنم را پیدا کرده بودم، احساس می‌کردم با خیال راحت می توانم به حمید تکیه کنم. به خودم گفتم: «حمید همون کسی هستش که میشه تا ته دنیا بدون خستگی باهاش همراه شد.» سه روزی از این ماجرا گذشت. مشغول رسیدگی به گل های گلخانه بودم. مادرم غیر مستقیم چند باری نظرم را درباره حمید پرسیده بود. ادامه دارد....
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 از حال و روزش معلوم که خیلی خوشحال است، از اول به حمید علاقه ی مادرانه ای داشت. در حال صحبت بودیم که تلفن خانه به صدا در آمد. مادرم گوشی را برداشت. با همان سلام اول شصتم خبر دار شد که احتمالا عمه برای گرفتن جواب تماس گرفته است. در حین احوال پرسی، مادرت با دست به من اشاره کرد که یک هفته نشده، چرا انقدر عجله دارید؟ بعد پیش خودم حساب کردم دیدم جواب من که مشخص است؛ چه امروز، چه چند روز بعد. شانه هایم را دادم بالا. دست آخر دلم را به دریا زدم و گفتم  «جوابم مثبته، ولی چون ما فامیل هستیم، اول باید بریم برای آزمایش ژنتیک تا یه وقت بعدا مشکل پیش نیاد. تا جواب آزمایش نیومد این موضوع رو با کسی مطرح نکنن.» علت این که عمه انقدر زود تماس گرفته بود حرف های حمید بود به مادرش گفته بود: «من فرزانه خانم رو راضی کردم. زنگ بزن. مطمئن باش جواب بله رو می گیریم.» ادامه دارد...