#گپ_روز
موضوع: نگاه متفاوت به جهان خلقت
✍️ عمری سر سفرهای نشستم که هر وعده مادرم پهنش میکرد،
ما با لذت میخوردیم و تشکری میکردیم، بعدش هم سفره را جمع میکرد و آشپزخانه را مرتب میکرد و میرفت در فکر وعده بعدی!
• وقت سربازی شد و برای دوره آموزشی راهی شهری دور شدم. هر روز که میگذشت رنگ دنیای من عوض میشد!
اینجا هم غذا بود، هم ما سیر میشدیم، اما دلم جنس غذای سفره مادرم را میخواست!
جنس آن سفره با همه سفرهها فرق داشت.
و من هر روز گمشدهای را لابلای تمام صداها و طعمها و چهرهها جستجو میکردم.
• یکماه گذشت و وقت مرخصی که رسید؛
تمام مسیر را با خودم فکر میکردم، دلم برای طعم غذای سفره مادرم، یا برای صدا و حرارت دستانش نیست که تنگ است!
دلم برای انرژی پشت این مظاهر است که تنگ شده... یک انرژی تکرار نشدنی بنام «عشق».
• در حیاط را باز کردم، مادرم آش رشته پخته بود!
اما بوی آش نبود که مشام مرا به هیجان آورد!
مشام من در این تمرین یکماهه آموخته بود، عشق مادرم را، خود مادرم را در میان همهی رفتارها و خروجیهایش بو بکشد.
با خودم گفتم ...
یک عمر سر سفره خدا نشستم و یکبار عشقش را بو نکشیدم !
#منتظران_ظهور۳۱۳⬇️⬇️
🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّللِوَلیِّڪَالفَࢪَج 🍃
•┈••✾•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈✾••┈
https://eitaa.com/Montazeran_zohor_m
#گپ_روز
#موضوع_روز : توکل و اعتماد به خدا با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله
✍️ توحید را باید از کودکان آموخت!
آنقدر حول ریسمانی بنام « مادر » موحّدند، که اگر در کنارش باشند و هیچ مخلوق دیگری نباشد، تنهایی اسیرشان نمیکند!
مینشینند گوشهای از خانه، همانجا که امتداد نگاهشان، به سایهی مستحکم مادر گره میخورد، و فقط همینجاست که دیگر برای اجرای بزرگترین نقشههای دنیایشان، آمادهاند!
هرجا گرهای به کارشان میاُفتد، نه میترسند و نه جا میزنند؛
رو میکنند به مادر ... و با نگاه عجزآلودی، باقیِ کار را ، با یقین بدو میسپارند.
یقین به اینکه؛ مادر هست و من برای ادامهی راه، تنها نیستم.
√ ماجرای همین کودک و مادر است؛ ماجرای ما و خدا !
عَبْدی که آموخته، فقط همان گوشه ای از دنیا را برای بازی انتخاب کند؛ که امتداد نگاهش، سایهی مستحکم خدا را ببیند، هرگز در هیاهوی بازیهای دنیا گم نخواهد شد.
دورترها، خطرناکند!
و او تا دایرهای میتواند، به دنیا مشغول شود؛ که چشمانش از دیدنِ حضور دائمی خدا، عاجز نشوند!
آنوقت زیر سلطنتِ نگاه چنین خدایی، نه هرگز هراسی به دلش میاُفتد و نه از گشودنِ گرههای مداومی که به کارش میاُفتند ناتوان میشود!
هرجا به بنبستی رسید، چشمانش میدود دنبال سایهی مستدامِ خدا که بر وجودش حاکمیت میکند و با نگاهی عجزآلود که بوی یقین میدهد، باقیِ کار را به خدایی میسپارد که آسان کنندهی امور است!
نه ترسی او را میدَرَد، و نه تنهایی احاطهاش میکند!
دارایی او خدای بالا بلندی است که در انتهای هر راه بندانی برای گشودن جادهای نو، ایستاده به شرط آنکه آنقدر دور نشده باشد که دیگر نبیندش.
#استادشجاعی
#منتظران_ظهور۳۱۳⬇️⬇️
🍃#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج🍃
•┈••✾•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈✾••┈
https://eitaa.com/Montazeran_zohor_m