eitaa logo
منتظران ظهور
2.3هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
93 فایل
🌹امام سجاد(ع)؛ منتظران ظهور امام مهدى(ع)برترين اهل هر زمانند. 🌹ان شاءالله آنگونه باشیم که نام ما هم در زمره ی منتظران حضرت قرارگیرد. 🌹کپی و نشر(حتی بدون ذکر نام و لوگو)حلال است. ⚠️تبادل و تبلیغات نداریم⚠️ خادم: @Montazeranemoud313
مشاهده در ایتا
دانلود
چله‌ قرائت به نیت: 🍃رفع موانع ظهور وگرفتاریهای جمع و تعجیل در ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و 🤝تجدید بیعت جمعی با مولایمان ❇️ امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر کسی این دعا را در چهل صبح بخواند، از انصار قائم ما می‌شود و اگر پیش از ظهور وفات کرده باشد، خدا او را از قبر خارج می‌کند (و جزو رجعت‌کنندگان قرار می‌دهد)» 📚 ابن مشهدی، المزار، صفحه ۶۶۳ 📆 روز ششم @Montazeranezohour
💛💖💛💖💛💖💛💖💛💖💛 منور مي كنيم قلوبمان را با قرائت صفحه اي از قرآن جهت تعجيل در فرج و سلامتی امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🎁ثواب قرائت تقدیم به مولايمان (ارواحنا فداه) @Montazeranezohour
@ostad_shojae4_5934036144546120058.mp3
زمان: حجم: 7.27M
❤️عشاق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، این صوت ویژه را ذخیره بفرمایید حتما بشنوید. 👌از دست ندهید❌ یه عاشـ❤️ـق؛ به هیچی جز دلبرش،دل نمیده. اگه واقعاً دل به امام زمانت داده باشی و یه منتظرِ درست و حسابی باشـی؛ دیگه؛   هیچی دلتو نمی لرزونه❗️ ببین منتظری یا نه @Montazeranezohour
منتظران ظهور
ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺍﺳﺎﻣﻰ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻛﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺰﺍﻋﻰ ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﻋﻠﻰ ﺍﺳﺪﻯ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻛﻮﻓﻰ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﻭﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻭﺍﻗﻒ ﺑﻤﻌﺠﺰﺍﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﺮﺡ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻭﻛﻠﺎﻯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ  ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣﻴﺰﻳﺴﺘﻨﺪ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﺳﻌﻴﺪ ﭘﺴﺮﺵ (ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺜﻤﺎﻥ) ؛ ﺣﺎﺟﺰ، ﻫﻠﺎﻟﻰ، ﻋﻄﺎﺭ. ﺍﺯ ﻛﻮﻓﻪ: ﻋﺎﺻﻤﻰ ﺍﺯ ﺍﻫﻮﺍﺯ: ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻣﻬﺰﻳﺎﺭ. ﺍﺯ ﻗﻢ: ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺳﺤﺎﻕ. ﺍﺯ ﻫﻤﺪﺍﻥ: ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ. ﺍﺯ ﺭﻯ: ﺑﺴﺎﻣﻰ ﻭ ﺍﺳﺪﻯ (ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺑﻮ ﻋﻠﻰ ﺍﺳﺪﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻭﻯ ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ) ﺍﺯ ﺁﺫﺭﺑﺎﻳﺠﺎﻥ: ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻦ ﻋﻠﺎ ﺍﺯ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ: ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺷﺎﺫﺍﻥ ﻏﻴﺮ ﻭﻛﻠﺎ: ﺍﺯ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﺑﻦ ﺣﺎﺑﺲ، ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻛﻨﺪﻯ، ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﺟﻨﻴﺪﻯ، ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻗﺰﺍﺯ، ﻧﻴﻠﻰ، ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﺑﻦ ﺩﺑﻴﺲ، ﺍﺑﻮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﺑﻦ ﻓﺮﻭﺥ، ﻣﺴﺮﻭﺭ ﻃﺒﺎﺥ ﺧﺎﺩﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﻨﻘﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺍﺳﺤﻖ ﻛﺎﺗﺐ ﻧﻮﺑﺨﺘﻰ، ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺮﻙ؛  ﺍﺯ ﻫﻤﺪﺍﻥ: ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻛﺸﻤﺮﺩ، ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﺣﻤﺪﺍﻥ، ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﺍﻥ، ﺍﺯ ﺩﻳﻨﻮﺭ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﻫﺎﺭﻭﻥ، ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ. ﺍﺯ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ: ﺍﺑﻦ ﺑﺎﺩﺷﺎﻟﻪ. ﺍﺯ ﺻﻴﻤﺮﻩ: ﺯﻳﺪﺍﻥ. ﺍﺯ ﻗﻢ: ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﻧﻀﺮ، ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ، ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺳﺤﺎﻕ، ﭘﺪﺭﺵ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺳﺤﻖ، ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﻳﻌﻘﻮﺏ. ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺭﻯ: ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻰ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ، ﺍﺑﻮ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻫﺎﺭﻭﻥ، ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﺳﻨﮕﺮﻳﺰﻩ  ﻭ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻛﻠﻴﻨﻰ، ﻭ ﺍﺑﻮ ﺟﻌﻔﺮ ﺭﻓﺎﺀ. ﺍﺯ ﻗﺰﻭﻳﻦ: ﻣﺮﺩﺍﺱ، ﻭ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ. ﺍﺯ ﻗﺎﺑﺲ:  ﺩﻭ ﻧﻔﺮ. ﺍﺯ ﺷﻬﺮﺯﻭﺭ: ﺍﺑﻦ ﺧﺎﻝ. ﺍﺯ ﻓﺎﺭﺱ: ﻣﺠﺮﻭﺡ. ﺍﺯ ﻣﺮﻭ: ﻣﺮﺩﻯ ﻛﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺳﻔﻴﺪﻯ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺛﺎﺑﺖ. ﺍﺯ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ: ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺷﻌﻴﺐ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ.  ﺍﺯ ﻳﻤﻦ: ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﻳﺰﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺣﺴﻦ، ﺟﻌﻔﺮﻯ، ﻭ ﺍﺑﻦ ﻋﺠﻤﻰ، ﺷﻤﺸﺎﻃﻰ، ﺍﺯ ﻣﺼﺮ: ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﻭ ﻣﺮﺩﻯ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻰ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻤﻜﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺭﺟﺎﺀ. ﺍﺯ ﻛﺎﺷﺎﻥ: ﺍﺑﻮ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻭﺟﻨﺎﺀ. ﺍﺯ ﺍﻫﻮﺍﺯ: ﺣﺼﻴﻨﻰ. 🕋مهدی موعود ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) - ترجمه جلد سیزدهم از بحارالانوار-۵۶۴ @Montazeranezohour
ایمان را در فرزندانتان تقویت کنید: 👈امام صادق علیه السلام می فرماید: احادیث اسلامی را به فرزندان خود هر چه زودتر بیاموزید، قبل از آنکه مخالفین بر شما سبقت گیرند و دل های کوکان شما را با سخنان نادرست خویش اشغال نمایند. 👈پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: وای بر فرزندان آخرالزمان از روش ناپسند پدرانشان، پدران مسلمانی که هیچ یک از فرائض دینی را به فرزندان نمی آموزند. به ناچیزی از امور مادی درباره آنها قانع اند. من از این مردم بری و بیزارم. @Montazeranezohour
💚قرار ظهر روزهای انتظارمان؛قرائت دعای سلامتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)💚 @Montazeranezohour
⚡️حکایات و حکمتها ⭕️نپرداختن بدهی دیگران ✍️حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى ‌كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله ‌اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه‌ ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 نوشته استاد حسین انصاریان @Montazeranezohour
منتظران ظهور
#مهارتهای_زندگی #زمینه_سازان_ظهور @Montazeranezohour
مهارتهای زندگی💪 زمینه سازان ظهور💚(فرزند پروری) شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود، که من همیشه درس بخوانم، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند! عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟ وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم. پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند ! ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول ! وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم! وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم ! چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم من حتی باریدن برف را هم ندیده ام ! من همیشه کفشهایم نو بود چون با آنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم! من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم ! و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است، مهندسی که شوخی بلد نیست! من نمی دانم چطور باید نان بخرم! من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم! با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم ! من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم ! همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم ! یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد ! راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید و اگر مادرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است!!! @Montazeranezohour