eitaa logo
منتظران ظهور
2.3هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
92 فایل
🌹امام سجاد(ع)؛ منتظران ظهور امام مهدى(ع)برترين اهل هر زمانند. 🌹ان شاءالله آنگونه باشیم که نام ما هم در زمره ی منتظران حضرت قرارگیرد. 🌹کپی و نشر(حتی بدون ذکر نام و لوگو)حلال است. ⚠️تبادل و تبلیغات نداریم⚠️ خادم: @Montazeranemoud313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵🟣 🔴🟡🟠🔴🟡🟠🔴🟡🟠🔴 ♨️لطفا توجه بفرمایید👇👇👇 به امید خدا از فردا قرائت گروهی سوره ی حشر را آغاز می کنیم و تا ۴۱ روز همصدا اداما خواهیم داد. ✅ان شاءالله حاجت روایی جمع💚 📌جهت کسب اطلاعت بیشتر ، سنجاق کانال را مطالعه بفرمایید📎 🔴🟡🟠🔴🟡🟠🔴🟡🟠🔴 🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵🟣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بِسم الله الرحمن الرحیم» ❤️ سلام امام مهربان زمانم صبحتان بخیر ❤️ به رسم شروع روزهای انتظارمان می خوانیم: 💠يا اللّٰهُ یا رَحْمَانُ یا رَحیم،يَا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّتْ قَلبی عَلی دینِک 💠دعای زمان غیبت؛ ▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّك ▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَك ▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی 💠توسل به (عجل الله تعالی فرجه)؛ يا وَصِيَّ الْحَسَن وَ الْخَلَفَ الْحُجَّهَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه، يَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَي خَلْقِه يَا سَيِّدَنا وَمَولانا، إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إلَي اللَّه و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَیْ حَاجَاتِنا،یا وَجِيهاً عِنْدَاللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَاللَّه 🌀به امید آنکه امروز را آنگونه بگذرانیم که شایسته ی نام "منتظر مهدی" باشیم🌀 💥نشرِ مطالب آزاد👇 https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
💛💖💛💖💛💖💛💖💛💖💛 منور مي كنيم قلوبمان را با قرائت صفحه اي از قرآن جهت تعجيل در فرج و سلامتی امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🎁ثواب قرائت تقدیم به مولايمان (ارواحنا فداه) @Montazeranezohour
به نيت حاجت روائی جمع (اولين حاجتمان فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) ؛پيش از قرائت سوره ی حشر، همصدا با زمزمه ی توسل به امام علی(علیه السلام) دل هايمان را آماده می كنيم: 🌹يا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ. @Montazeranezohour
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞ويدئوي سوره ي حشر👆 همچنين جهت قرائت اين سوره مي توانيد از لينك زير استفاده بفرمائيد كه قابليت تغيير قاري ،ترجمه ،سايز،فونت و صفحه ی متن قرآن را برحسب نياز شما دارد(برای اعمال این تغییرات،وارد سه نقطه ی عمودی سمت راست بالای صفحه شوید.دقت بفرمائید که این سوره ۲۴ آیه دارد)👇 https://www.erfan.ir/quran/?soreh=59&ayeh=1&PageID=545&translate=fa.ansarian#SourehID=59&Aye=1&PageID=545&translate=undefined 💢توجه: ➖سوره ي حشر در صفحات۵۴۵ تا ۵۴۸ به خط عثمان طه(جزء۲۸،سوره۵۹) است. ➖ مهلت قرائت در هر روز از اذان صبح يكروز تا اذان صبح روز بعد است(نیاز به قرائت در این لحظه نیست). ➖درصورت فراموشی قرائت يكروز،باید از ابتدا شروع به قرائت و شمارش روزها شود تا ۴۱ روز پشت سرهم تمام شود. 🌸حاجت روا باشید. 🤲🏻التماس دعا جهت برآورده شدن حاجات جمع ✨ما خادمینتان را فراموش نفرمایید. @Montazeranezohour
📌متن سوره ی حشر درصورتیکه کیفیت تصویر برای شما کافی نیست، لطفا از ویدئوی ارسالی، کتاب قرآن و یا لینک تقدیم شده استفاده بفرمایید.
منتظران گرامی ظهور، سلااااام ✋ مجموعه ی   هم تموم شد ... با این مجموعه چشمامون باز شـــد، یه جور دیگه به مشکلات و امتحانات زندگی نگاه کردیم، فهمیدیم که باید تموم زورمون و بزنیم تا برنده ی این میـدون باشیـم.. میدونِ چشمای خدا😊 همینجا بود کـــه.... آروم گرفتیم و با تموم جان زندگی رو نفــس کشیدیم. راستش ته قلب ما برای اتمام این مجموعه ، غصه داره ... اما یه مجموعه ی جدید رو براش جایگزین کردیم که در رقّت و لطافت چیزی از این مجموعه کم نداره... و   از روز شنبه ۵ خرداد، بحول و قوه ی خدا، آغاز میشه. منتظر بمونید تا ازش رونمایی کنیم🌹
💚قرار روزهای انتظارمان؛قرائت دعای سلامتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)💚 https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 از تهران تا بهشت 🔸 از تصمیم عجولانه‌ای که گرفته بود پشیمان بود، اما نه جرئت بیرون آمدن از پشت صندلی راننده و نشان‌دادن خودش به پدر احسان را داشت و نه تحمل دل‌آشوبه و تهوعی که هر لحظه بیشتر می‌شد. یاد مادرش افتاد. مادر اگر بود، حتماً قرص ضد‌تهوع همراه داشت. مثل همه سفرهایی که با هم رفته بودند. 🔹 دلش برای روزهای گذشته تنگ شد. روزهایی که نه مادر بلاگر و فعال فضای مجازی و مُد بود و نه پدر پُر‌مشغله و درگیر تجارت. آن روزها سالی دوبار با ماشین خودشان سفر می‌رفتند. تعطیلات نوروز می‌رفتند شمال، خانه آقاجان و دیدن اقوام پدری. تعطیلات تابستان می‌رفتند مشهد، دیدن خاله‌مهین که حق مادری به گردن مادرش داشت و بعد از فوت مادر‌بزرگش همه‌کس مادرش بود. 🔸 یاد گذشته و دلتنگی و حسرت، دل‌آشوبه‌اش را بیشتر کرد. طاقتش تمام شد. از کف ماشین بلند شد و روی صندلی نشست و با عجله کلید پایین‌بر شیشه را چند بار فشار داد، اما کلید روی قفل کودک بود. ناچار با صدایی گرفته از درد و بریده‌بریده گفت: می‌شه شیشه رو بدید پایین، خیلی حالم بده. پدر احسان، شوکه شد. وسط جاده ترمز کرد. سر پارسا به پنجره خورد. گوسفند نذری مادر احسان، به شیشه پشت مزدا وانت برخورد کرد و مراتب اعتراضش را بع‌بع‌کنان اعلام کرد. 🔹 راننده ماشین پشت سر که به زحمت ماشینش را کنترل کرده بود، دستش را روی بوق گذاشت و با نثار چند فحش آبدار از کنار ماشین احمد‌آقا گذشت. احمدآقا به خودش مسلط شد. ماشین را کنار جاده کشید تا کمتر فحش بخورد و بفهمد ماجرا چیست. پارسا به سرعت از ماشین پیاده شد و خودش را به کنار جاده رساند. معده‌اش که سبک و دل‌آشوبه‌اش کمتر شد، سرش را بالا آورد. احمدآقا با بطری آب معدنی بالای سرش ایستاده بود. - لا اله الا الله. پسر جون تو اینجا چیکار می‌کنی؟! نزدیک بود هر دومون رو به کشتن بدی. پارسا با شرمندگی آبی به صورتش زد و جرعه‌ای آب نوشید. - تو رو خدا بذارید من باهاتون بیام. قول می‌دم تو مسیر حرف نزنم و فقط تا حرم مزاحمتون باشم. 🔸 احمد‌آقا با کلافگی دستی بر سر کم‌مویش کشید و گفت: امان از دست این احسان که هرچی تو خونه و ذهن ما می‌گذره رو به تو می‌گه. مگه شهر هرته؟! می‌دونی الان پدر و مادرت چه حالی دارن؟ با خودت چی فکر کردی که بی‌اجازه و یواشکی سوار ماشین شدی؟ اصلاً مگه تو درس و مدرسه نداری پسرجون؟ پارسا جرئت نگاه کردن به صورت برافروخته و رگ‌های برآمده پیشانی و گردن احمد‌آقا را نداشت. سرش را پایین انداخت و سعی کرد بغضش را قورت دهد، اما زور غمش بیشتر بود. خودش هم نفهمید چه شد که خودش را در آغوش احمد‌‌آقا انداخت. 🔹 - تو رو خداااا. بذارین باهاتون بیام. به خدا هیچ‌کس نگران و منتظر من نیست. این‌جوری مامان و بابام هم راحت و بدون دردسر از هم جدا می‌شن. شایدم امام رضا دلش به حال من بسوزه و یه کاری واسم بکنه. دیگه از این همه تنهایی خسته شدم. احمد‌آقا، پارسا را پدرانه در آغوش گرفته بود و موهای مجعد خرمایی‌اش را نوازش می‌کرد. گریه پارسا که بند آمد، احمد‌آقا مهربان، اما جدی توی چشمان عسلی‌اش زل زد. قلبش از دیدن غم چشمان پارسا- که تازه وارد ۱۴ سالگی شده بود- فشرده شد. 🔸 - پارسا! من همسایه دیوار به دیوار شمام. پدر و مادرت رو می‌شناسم. می‌دونم این روزا خیلی شرایط خونه‌تون روبه‌راه نیست، اما مطمئنم پدر و مادرت چند ساعت دیگه کل شهر رو واسه پیدا کردنت زیر پا می‌ذارن. اصلاً شاید همین الان فهمیدن که خونه نیستی و دارن دنبالت می‌گردن. 📖 ؛ قسمت اول ویژه ولادت علیه‌السلام ✴️مطالب را از اینجا برداشت بفرمایید و حتی با نام خودتان، ناشر باشید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8