منتظران ظهور
ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺣﻠﺎﺝ
ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻧﻮﺡ ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﻧﺼﺮ ﻫﺒﺔ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻛﺎﺗﺐ ﺩﺧﺘﺮﺯﺍﺩﻩﺍﻡ ﻛﻠﺜﻮﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺜﻤﺎﻥ، ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ (ﺷﻴﺦ ﻃﻮﺳﻰ) ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ:
ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻋﻤﺎﻝ «ﺣﻠّﺎﺝ» ﺭﺍ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﺍ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﭘﻴﺸﺎﻣﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ «ﺣﻠّﺎﺝ» ﺧﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﻧﻮﺑﺨﺘﻰ ﺭﺿﻰ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﻋﻨﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﻳﺐ ﺩﻭﺯ ﻭ ﻛﻠﻚ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﻧﻴﺮﻧﮓ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻭﻯ ﻣﺆﺛﺮ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ؛ ﻟﺬﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻧﺰﺩ ﻭﻯ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻃﺎﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﻧﺎﺩﺍﻧﻰ ﭼﻨﻴﻦ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺼﻮﺹ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎﻳﺮ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺿﻌﻴﻒ ﺍﻟﺎﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻓﺮﻳﻔﺘﻪ ﻭﻯ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺑﺂﺭﺍﻣﻰ ﻧﻴﺮﻧﮕﻬﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺟﻠﺐ ﻭﻯ ﺑﺮﺥ ﺍﻭ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺍﺩﺏ ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻮﺩ. ﺣﻠﺎﺝ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﻣﻴﻨﻮﺷﺖ:
ﻣﻦ ﻭﻛﻴﻞ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻫﺴﺘﻢ. ﺍﻭ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﻜﺸﺎﻧﺪ، ﺳﭙﺲ ﺍﺩﻋﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻧﻮﺷﺖ ﻛﻪ:
ﻣﻦ ﻣﺄﻣﻮﺭﻡ ﺑﺘﻮ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺼﺮﺕ ﻭ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﺷﻰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺳﺎﺯﻡ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﻗﻮﺕ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻴﺎﺑﺖ ﻣﻦ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻧﻜند!
ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﻫﻢ ﺑﻮﻯ ﭘﻴﻐﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﻛﻪ (ﺑﺎﺩﻋﺎﻯ ﺗﻮ) ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻈﻬﻮﺭ ﺭﺳﻴﺪﻩ، ﻓﻘﻂ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﺨﺘﺼﺮﻯ ﺭﺍ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻩم! ﻭ ﺁﻥ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻯ ﺯﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺴﺘﻢ، ﻭ ﻣﺎﻳﻞ ﺑﻤﻌﺎﺷﺮﺕ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺒﺎﺷﻢ. ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻛﻨﻴﺰ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﻯ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻜﻰ ﺑﺎ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭﻡ ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺣﻨﺎ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﻭ ﻣﺘﺤﻤﻞ ﺭﻧﺞ ﺯﻳﺎﺩ ﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﻯ ﺳﻔﻴﺪﻡ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﻢ ﻭ ﮔﺮ ﻧﻪ ﻛﻨﻴﺰﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﭘﻴﺮ ﺷﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﺑﻤﻦ ﺭﻏﺒﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻧﺰﺩﻳﻜﻰ ﻣﺎ ﺑﺪﻭﺭﻯ ﻣﻴﮕﺮﺍﻳﺪ ﻭ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﺠﺪﺍﺋﻰ ﻣﻴﻜﺸﺪ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﻛﺎﺭﻯ ﻛﻨﻰ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺣﻨﺎ ﺑﺴﺘﻦ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﻧﻤﺎﺋﻰ ﻭ ﺯﺣﻤﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺳﺎﺯﻯ ﻭ ﻣﻮﻯ ﺭﻳﺸﻢ ﺭﺍ ﺳﻴﺎﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﻰ. ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﻨﻰ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﺋﻰ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻴﭙﺬﻳﺮﻡ ﻭ ﺑﻄﺮﻳﻘﻪ ﺗﻮ ﻣﻴﮕﺮﻭﻡ. ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻰ ﻣﻮﺟﺐ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻛﻤﻚ ﺑﺘﻮ ﺩﺭﻳﻎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍشت!
ﭼﻮﻥ ﺣﻠﺎﺝ ﺳﺨﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ ﻭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﺳﻴﺴﻪﻫﺎ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺪﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺷﻨﻴﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﻛﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺩﻋﺎ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﻌﺠﺰﺍﺕ ﺑﻮﺩﻩ، ﺧﻄﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻃﺮﻳﻘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎﺩﺍﻧﻰ ﺑﺮﺥ ﺍﻭ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺑﺪﻳﻦ ﻟﺤﺎﻅ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﺴﻰ ﻧﺰﺩ ﻭﻯ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ. ﺍﺑﻮ ﺳﻬﻞ ﻫﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺗﻔﺎﻗﻰ ﺧﻮﺵ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻔﺮﻳﺢ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺰﺩ ﻫﻤﻪ ﻛﺲ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻣﻴﻜﺮﺩ، ﻭ ﺣﻠﺎﺝ ﺭﺍ ﺭﻳﺸﺨﻨﺪ ﻣﻴﻨﻤﻮﺩ. ﺑﺪﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺰﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻛﻮﭼﻚ ﺷﻬﺮﺕ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺣﻠﺎﺝ ﺑﺮﻣﻠﺎ ﮔﺮﺩﺩ، ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻭﻯ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ...
🕋مهدی موعود ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) - ترجمه جلد سیزدهم از بحارالانوار-۵۱۷
#مهدی_موعود_بحارالانوار
@Montazeranezohour
📌 به دنبال حق
🔅 باز هم به معرفتِ اهلِ نجران! نفس و جان پیامبر را که دیدند، حق را شناختند و خود را نجات دادند.
◾️ اما امتِ خودش، همانها که سَمَعْنا و اَطَعْنایشان گوش عالَم را کر کرده بود، به نصفِ روز نرسیده، حرف پیامبر را خاک کردند، خانهٔ کوثر را به آتش کشیدند و چندی بعد فرق عدالت را شکافتند، جگرِ صبر را پارهپاره کردند و سَرِ دردانهٔ پیامبر را بر نیزه…
🔺 اکنون آخرین پاره از وجود پیامبر میان ماست… خدایا کمک کن بشناسمش، صدایش را بشنوم و با یاریاش خود را نجات دهم.
💐 روز #مباهله گرامی باد.
#مناسبتی
@montazeranezohour
💚قرار ظهر روزهای انتظارمان؛قرائت دعای سلامتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)💚
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
@Montazeranezohour
⚡️حکایات و حکمتها
⭕️حکایتی از اعتماد و توكل بر حق
✍️در روزگار عيسى بن مريم عليه السلام، زنى بود صالحه و عابده، چون وقت نماز فرا مى رسيد، هر كارى كه داشت رها و به نماز و طاعت مشغول مى شد.
روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ اذان داد، او نان پختن را رها كرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ايستاد، شيطان در وى وسوسه كرد «تا تو از نماز فارغ شوى نان ها همه سوخته مى شود» زن به دل جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد بهتر است كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.
ديگر بار شيطان وسوسه كرد:
پسرت در تنور افتاد و سوخته شد، زن در دل جواب داد: اگر خداى تعالى قضا كرده است كه من نماز كنم و پسرم به آتش دنيا بسوزد من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نماز فارغ نمى شوم كه اللّه تعالى فرزند را از آتش نگاه دارد.
شوهر زن از در خانه درآمد، زن را ديد كه به نماز ايستاده است. در تنور ديد همه نان ها به جاى خويش ناسوخته و فرزند را ديد در آتش بازى همى كرد و يك تار موى وى به زيان نيامده بود و آتش بر وى بوستان گشته، به قدرت خداى عزّوجلّ.
چون زن از نماز فارغ گشت، شوهر دست وى بگرفت و نزديك تنور آورد و در تنور نگريست، فرزند را ديد به سلامت و نان به سلامت هيچ بريان ناشده، عجب ماند و شكر بارى تعالى كرد و زن سجده شكر كرد خداى را عزوجلّ، شوهر فرزند را برداشت و به نزديك عيسى عليه السلام برد و حال قصّه با وى نگفت. عيسى گفت: برو از اين زن بپرس تاچه معاملت كرده است و چه سرّ دارد از خداى؟ چه اگر اين كرامت آن مردان بودى او را وحى آمدى و جبرئيل وحى آوردى او را.
شوهر پيش زن آمد و از معاملت وى پرسيد، اين زن جواب داد و گفت:
كار آخرت پيش داشتم و كار دنيا باز پس داشتم و ديگر تا من عاقلم هرگز بى طهارت ننشستم الّا در حال زنان و ديگر اگر هزار كار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنيدم همه كارها به جاى رها كردم و به نماز مشغول گشتم و ديگر هركه با ما جفا كرد و دشنام داد، كين و عداوت وى در دل نداشتم و او را جواب ندادم و كار خويش با خداى خويش افكندم و قضاى خداى را تعالى راضى شدم و فرمان خداى را تعظيم داشتم و بر خلق وى رحمت كردم وسائل را هرگز بازنگردانيدم اگر اندك و اگر بسيار بودى بدادمى و ديگر نماز شب و نماز چاشت رها نكردمى، عيسى عليه السلام گفت:
اگر اين زن مرد بودى پيغامبر گشتى.
مسئله نسوختن طفل در تنور آتش مسئله اى است كه دوبار قرآن مجيد بر آن شهادت داده است، يكى ابراهيم عليه السلام در زمان نمرود و ديگر موسى عليه السلام در دوران كودكى در عصر فرعون و البته هركس با تمام وجود تسليم حق گردد، خداوند هر مشكلى را برايش سهل و هر چيزى را به فرمان او قرار خواهد داد. چنانچه فرموده اند: الْعَبُودِيَّةُ جُوْهَرَةٌ كُنْهُهُ الرُّبُوبِيَّةُ
بندگى حقيقتى است كه در ذات آن مالكيت بر هر چيز نهفته است.
در اين زمينه حكايات بى شمارى از انبيا و اوليا نقل شده است كه آيات قرآن مجيد هم آن حكايات را تصديق مى كند. از جمله يكى از بزرگان گويد:
وقتى در باديه مى رفتم از كاروان بازماندم و راه گم كردم، در باديه مى گشتم چند روز برآمد، اميد از خود برداشتم، ناگاه يكى پى ديدم كه در آن وقت در روم بود از پى مى رفتم تا رسيدم به پشته اى از ريگ. بر آن پشته رفتم محرابى ديدم در او آدمى ديدم نشسته، شادمانه شدم كه آدمى ديدم، آنجا نشستم و زمانى ببودم آفتاب فرو شد.
وقت نماز شام درآمد، جوانى ديدم مى آمد نيكو روى جامه هاى نيكو پوشيده و بر اين بالا برآمد و پاى بر زمين زد، چشمه آب روان گشت از آن ريگ، اين جوان مرد بدان آب طهارت كرد و پاره اى آب بخورد، بدان محراب باز رفت من نيز برخاستم فراز شدم از آن آب بخوردم، همه تشنگى از من بشد و هم گرسنگى و هم ماندگى از من زايل شد، پس آب دست بكردم و بايستادم و نماز كردن گرفتم چون جوان، از نماز فارغ شدم قصد رفتن كرد، من دست بر وى زدم،
گفتم: از بهر خداى تعالى مرا راه بنماى كه من راه گم كرده ام، گفت:
بيا از پس بر اثر وى برفتم هنوز گامى چند نرفته بودم كه بانگ اشتر شنيدم و روشنايى مشعله اى ديدم، روى از پس كرد
و مرا گفت: كاروان اينك! گفتم: به خداى كه بر نگويى كه تو كيستى؟ گفت: من زين العابدين ام ....
🌐 پایگاه عرفان
#حکایات_و_حکمتها
@Montazeranezohour
🌹🌹 درسهای مباهله
1️⃣ مباهله درس حقانیت اسلام بر دین مسیحیت را با صدایی بلند اعلام میدارد.
2️⃣ درس ایستادگی در راه حق و ایمان به آن است. اگر کسی به راهش ایمان داشته باشد از هیچ تهدیدی نمیترسد و میدان را رها نمیسازد. حضرت ابراهیم (ع) از آتش هم نمیهراسد و به خدا توکل خواهد کرد.
3️⃣ در جریان مباهله ما اهمیت تبلیغ اسلام و دعوت به آخرین دین الهی را به خوبی مشاهده میکنیم. امروزه با پیشرفتها در فضای مجازی و بستری که شبکه جهانی اینترنت برای ما آماده ساخته است، به راحتی میتوان پیام خود را به جهانیان مخابره کرد و باب مذاکرات علمی را باز کرد.
4️⃣ مقام و منزلت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (ع) نزد پیامبر اکرم (ص) است. مقامی که به فرموده امام رضا (علیهالسلام) بالاتر از آن در عالم اسلام مقامی نیست.
@Montazeranezohour
⚠️ روایت یک داستان واقعی!
🎒 چند روز پیش کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپهای هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.
💵 دو روز بعد، حدود ساعت ۱۱ شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»
📿 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم! گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما میخونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید.» گفت: «این نذر چند سال منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!»
📋 بعد هم دستهی قبضهاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی تهفیشِ قبضها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
🔹 اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر میکردم...
🔆 به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
⁉️ ما برای امام زمان چه کاری کردیم؟
❤️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج❤️#دلنوشته_های_مهدوی
@Montazeranezohour
🌟یکشنبه ی هر هفته همراه با مطلب آموزشیِ "دولت کریمه ی امام عصر(عج)"
#دولت_کریمه_امام_عصر
#آموزش_مهدوی
@Montazeranezohour
با یادگیری پایه ای اصول عقائد، پازل های ایمانی ذهنت را درست بچین🧠💪
📚ده درس پیامبر شناسی
✔️درس اول نیاز ما به وجود رهبران الهی
🔹️۲ - نياز به رهبرى در زمينه هاى اجتماعى و اخلاقى
مى دانيم در وجود ما علاوه بر «عقل و خرد» انگيزه هاى نيرومند ديگرى به نام «غرائز و اميال» وجود دارد: غريزۀ خوددوستى، غريزۀ خشم و غضب، غريزۀ شهوت و غرايز و اميال فراوان ديگر.
بدون شك اگر ما غرائز خود را مهار نكنيم و بر ما چيره شوند حتى عقل و خرد ما نيز زندانى مى شود، و انسان همچون جبّاران و ستمگران تاريخ مبدّل به گرگ درنده اى مى شود كه از گرگان بيابان به مراتب خطرناك تر است.
🔸️ما براى تربيت اخلاقى نياز به مربى داريم، نياز به «الگو» و «اسوه» داريم كه طبق اصل «محاكات» از گفتار و رفتار او سرمشق بگيريم.
#اصول_عقائد
@Montazeranezohour
مهارتهای زندگی💪
زمینه سازان ظهور💚(فرزند پروری)
کودکان به مرزبندیها نیاز دارند
بدون وجود مرزبندیهای مشخص، هیچ گونه راهنما و اصولی هم برای زندگی وجود نخواهد داشت. زندگی کردن بدون اصول و راهنما نیز احساس ناامنی را در زندگی کودکان بهوجود میآورد.
والدین، مهمترین و اصلیترین مرجع امنیت در زندگی کودک هستند و اگر رفتار والدین طوری باشد که نشان بدهد هیچ کنترلی بر زندگی کودک ندارند، روند بیاعتمادیها و بیاطمینانیها نیز در زندگی کودک آغاز میشود. توجه داشته باشید که کودکان ذاتا به سمت محدودیتها حمله میبرند، چون نیاز دارند بدانند که محدودیتهایی هم وجود دارند و افرادی هم هستند که میخواهند امنیت آنان را تامین کنند.
#مهارتهای_زندگی
#زمینه_سازان_ظهور
@Montazeranezohour
💎نكات مهدوی💎
ادامه ی مبحث🌀آیا اعتقاد به ظهور مهدی(عج) یک اعتقاد اصیل اسلامی است و یا یک تفکر وارداتی و تخدیری در واکنش به وضع نابسامان مسلمانان بوده است؟
آيا فكر ظهور يك مصلح جهانى واكنش به شكستها و ناكامي هاست؟ آيا اين فكر در محيط هاى اسلامى يك «فكر وارداتى» است يا اينكه به عكس ريشه اى در نهاد آدمى دارد و از عشق به تكامل سرچشمه مى گيرد؟ آيا وجود يك عشق در نهاد انسان دليل بر اين نيست كه معشوقى وجود دارد؟
با اينكه جمعى از خاورشناسان، اصرار دارند ايمان به وجود يك مصلح بزرگ جهانى را «واكنشى» از وضع نابسامان مسلمانان در دوران هاى تاريك تاريخ بدانند؛ و با اينكه جمعى از پژوهشگرانِ شرقى و اسلامى كه تحت تأثير افكار غربيها قرار دارند به اين طرز تفكر دامن مى زنند، و حتى اصرار دارند كه ايمان به وجود «مهدی»(عجل الله تعالی فرجه) و مصلح جهانى را يك «فكر وارداتى» تلقى كنند كه از عقايد يهود و مسيحيان گرفته شده؛ و با اينكه جمعى از جامعه شناسان ماترياليست مى كوشند كه از مسئله انتظار ظهور مهدي(عج)، دليلى بر عقيده خود ترتيب دهند كه اين عقيده يك ريشه اقتصادى دارد و براى تخدير افكار «توده هاى به زنجير استعمار كشيده» ساخته و پرداخته شده است؛ با تمام اين گفتگوها، بايد توجه داشت كه اعتقاد به چنين ظهورى يك ريشه فطرى در همه نهادها دارد كه در اعماق عواطف انسان نفوذ كرده است، و يك ريشه اصيل اسلامى كه در منابع مهمّ اسلامى ديده مى شود.
ولى شايد مطالعات محدود اين پژوهشگران از يك سو، و علاقه به «توجيه مادى» براى هر گونه فكر و عقيده مذهبى از سوى ديگر، اين گونه افكار را به وجود آورده است. جالب اينكه جستجوگرانى از غرب، همچون «مارگلى يوت» به انكار احاديث اسلامى پيرامون مهدي(عج)(1) برخاسته و مى گويد: «اين احاديث را هرگونه تفسير كنند، دليل قانع كننده اى در دست نيست كه تصور كنيم پيغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) ظهور يك مهدي را براى احياء، تحقق، اكمال و تقويت اسلام لازم و حتمى شمرده باشد؛ ليكن درگيرى آتش جنگ هاى داخلى، در ميان يك نسل واحد، پس از وفات پيغمبر(ص) و درهمى و آشفتگى جهانِ اسلام كه بر اثر اختلاف آنان با يكديگر روى داد، موجب اقتباس فكر ظهور «منجى» از يهود يا مسيحيان گرديد، كه به ترتيب در انتظار ظهور و بازگشت «مسيح» به سر مى برند».(2)
نمى دانيم «مارگلى يوت» چه كتاب هايى از منابع اسلامى را در اين زمينه ديده و چگونه در تفسير آنها چيزى كه او را قانع كند نيافته است؛ در حالى كه در مهمترين منابع «شيعه» و «اهل تسنّن» درباره اين ظهور، احاديث صريحى وجود دارد، و اين احاديث در سر حدِّ تواتر است.
ادامه ی مبحث در جلسه ی آینده...
#نكات_مهدوی
#آموزش_مهدوی
@Montazeranezohour
🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇
قرار شبانه ما قرائت دعای فرج جهت تعجیل در ظهور حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
باهم زمزمه می کنیم...
🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇
#دعای_فرج
@Montazeranezohour
📝 #یادمون_باشه
✖️ از بالای شهر بریم پایین شهر؟ فامیلها چی میگن!
✖️ ماشینمون رو بفروشیم، مدل پایینتر بخریم؟ همسایهها چی میگن!
✖️ میخوای از شغلت استعفا بدی، مشغول یه شغل درجه پایینتر بشی؟ مامانم اینا چی میگن!
✖️ میخوای حجاب بگیری؟ رفیقهات چی میگن؟
و ....
💥توئی که سالهاست، نگران اینی که مردم چی میگن ؛ یه روزی متوجه میشی که اهل آسمون درموردت چیا میگن، که دیگه خیـــلی دیر شده!
آدمایی نگران حرفِ مردمند که ؛
نگرانی بزرگتری ندارند!
اندازهشون، اندازهی همون مردمه ...
🔺 رسیدن به جهانبینیِ الهی، و رهایی از محدودیتهای فکری را با مهندسی آرزوها می توانید بدست بیارید.
🌛 #شب_بخیر بخشنده ی مهربان
📝 #یادمون_باشه
✖️ از بالای شهر بریم پایین شهر؟ فامیلها چی میگن!
✖️ ماشینمون رو بفروشیم، مدل پایینتر بخریم؟ همسایهها چی میگن!
✖️ میخوای از شغلت استعفا بدی، مشغول یه شغل درجه پایینتر بشی؟ مامانم اینا چی میگن!
✖️ میخوای حجاب بگیری؟ رفیقهات چی میگن؟
و ....
💥توئی که سالهاست، نگران اینی که مردم چی میگن ؛ یه روزی متوجه میشی که اهل آسمون درموردت چیا میگن، که دیگه خیـــلی دیر شده!
آدمایی نگران حرفِ مردمند که ؛
نگرانی بزرگتری ندارند!
اندازهشون، اندازهی همون مردمه ...
🔺 رسیدن به جهانبینیِ الهی، و رهایی از محدودیتهای فکری را با مهندسی آرزوها می توانید بدست بیارید.
🌛 #شب_بخیر بخشنده ی مهربان
«بِسم الله الرحمن الرحیم»
❤️ سلام امام مهربان زمانم
صبحتان بخیر ❤️
به رسم شروع روزهای انتظارمان می خوانیم:
💠يا اللّٰهُ یا رَحْمَانُ یا رَحیم،يَا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّتْ قَلبی عَلی دینِک
💠دعای زمان غیبت؛
▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّك
▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَك
▫️اللَّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی
💠توسل به امام زمان(عج)؛
يا وَصِيَّ الْحَسَن وَ الْخَلَفَ الْحُجَّهَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه، يَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَي خَلْقِه يَا سَيِّدَنا وَمَولانا،
إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إلَي اللَّه و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَیْ حَاجَاتِنا،یا وَجِيهاً عِنْدَاللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَاللَّه
🌀به امید آنکه امروز را آنگونه بگذرانیم که شایسته ی نام "منتظر مهدی(عج)" باشیم🌀
#شروع_منتظرانه
@Montazeranezohour
💛💖💛💖💛💖💛💖💛💖💛
منور مي كنيم قلوبمان را با قرائت صفحه اي از قرآن
جهت تعجيل در فرج و سلامتی امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🎁ثواب قرائت تقدیم به مولايمان (ارواحنا فداه)
#تصویر_صفحه_ی_قرآن
#تفسیرقرآن
@Montazeranezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 ماجرای کسی که سهمش را در یک اشتباه نمیتواند بپذیرد ...
#انصاف
📌این مقدمه،
بخشی از چله ی بعدیه کاناله☺️
که به امید خدا از روز عاشورا در کنار هم شروعش خواهیم کرد.
📝کم کم در روزهای آینده بیشتر به معرفیش خواهیم پرداخت...
همراهمان باشید و منتظران مولایمان را به این همراهی دعوت نمایید.
✅لینک کانالهای منتظران ظهور
-پیام رسان ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
-پیام رسان تلگرام:
http://t.me/Montazeranezohooor
-پیام رسان واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/DKRXdVWPlq0EElPsr5DNzO
و
https://chat.whatsapp.com/IRqCtOyxfhKDpSQGfPpd1H
💥توجه:در پیام رسان واتساپ مطالب قبل از عضویت را نمی توانید مشاهده فرمایید.
منتظران ظهور
...ﺟﻤﻌﻰ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺑﺎﺑﻮﻳﻪ ﻗﻤﻰ (ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻴﺦ ﺻﺪﻭﻕ) ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻭﻯ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮ ﺣﻠﺎﺝ ﺑﻘﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﺨﻮﻳﺸﺎﻥ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻣﻴﮕﻔﺖ:
ﻣﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻭﻛﻴﻞ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ. ﭼﻮﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﭘﺪﺭﻡ (ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺑﺎﺑﻮﻳﻪ) ﺭﺳﻴﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺂﻭﺭﻧﺪﻩ ﻧﺎﻣﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻨﺎﺩﺍﻧﻰ ﻭﺍﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟ ﺁﻭﺭﻧﺪﻩ ﻧﺎﻣﻪ- ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻢ،
ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻪ ﻳﺎ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻯ ﺣﻠﺎﺝ ﻫﺴﺘﻢ- ﺑﭙﺪﺭﻡ ﮔﻔﺖ: ﺣﻠﺎﺝ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﻤﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﺮﺍ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻯ؟
ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻮﻯ ﺧﻨﺪﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺑﺶ ﻭ ﻏﻠﺎﻣﺎﻧﺶ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﺣﺠﺮﻩ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺖ.
ﻣﻮﻗﻌﻰ ﻛﻪ ﺑﺪﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺣﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻮﺩ، ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﺎﺣﺘﺮﺍﻣﺶ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ، ﻓﻘﻂ ﻳﻜﻨﻔﺮ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺖ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ. ﻣﻮﻗﻌﻰ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﻗﻠﻢ ﻭ ﺩﻭﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺗﺠﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ، ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﺑﺠﺎﻧﺐ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻛﻴﺴﺖ؟
ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ. ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﻳﺖ ﻭﻯ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻣﻴﭙﺮﺳﻰ؟
ﭘﺪﺭﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻯ ﻣﺮ! ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻤﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﭙﺮﺳﻴﺪﻡ. ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﻰ ﺗﻮ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻯ ﻣﻦ ﻣﻴﺪﻳﺪﻡ.
ﭘﺪﺭﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﺣﻠﺎﺝ ﻫﺴﺘﻰ؟ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺍ ﻟﻌﻨﺖ ﻛﻨﺪ، ﺍﺩﻋﺎﻯ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﻴﻜﻨﻰ؟ ﺳﭙﺲ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻐﻠﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺎﻫﺎ ﻭ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ کن! ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻢ ﻧﺪﻳﺪﻳﻢ.
🕋مهدی موعود ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) - ترجمه جلد سیزدهم از بحارالانوار-۵۱۸
#مهدی_موعود_بحارالانوار
@Montazeranezohour
منتظران ظهور
...ﺟﻤﻌﻰ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺑﺎﺑﻮﻳﻪ ﻗﻤﻰ (ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻴﺦ ﺻﺪﻭﻕ) ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻭﻯ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮ ﺣﻠﺎﺝ ﺑﻘﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﺨﻮﻳﺸﺎﻥ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﺤﺴﻦ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻣﻴﮕﻔﺖ:
ﻣﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻭﻛﻴﻞ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ. ﭼﻮﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﭘﺪﺭﻡ (ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺑﺎﺑﻮﻳﻪ) ﺭﺳﻴﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺂﻭﺭﻧﺪﻩ ﻧﺎﻣﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻨﺎﺩﺍﻧﻰ ﻭﺍﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟ ﺁﻭﺭﻧﺪﻩ ﻧﺎﻣﻪ- ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻢ،
ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻪ ﻳﺎ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻯ ﺣﻠﺎﺝ ﻫﺴﺘﻢ- ﺑﭙﺪﺭﻡ ﮔﻔﺖ: ﺣﻠﺎﺝ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﻤﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﺮﺍ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻯ؟
ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻮﻯ ﺧﻨﺪﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺑﺶ ﻭ ﻏﻠﺎﻣﺎﻧﺶ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﺣﺠﺮﻩ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺖ.
ﻣﻮﻗﻌﻰ ﻛﻪ ﺑﺪﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺣﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻮﺩ، ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﺎﺣﺘﺮﺍﻣﺶ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ، ﻓﻘﻂ ﻳﻜﻨﻔﺮ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺖ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ. ﻣﻮﻗﻌﻰ ﻛﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﻗﻠﻢ ﻭ ﺩﻭﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺗﺠﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ، ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﺑﺠﺎﻧﺐ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻛﻴﺴﺖ؟
ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ. ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﻳﺖ ﻭﻯ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻣﻴﭙﺮﺳﻰ؟
ﭘﺪﺭﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻯ ﻣﺮ! ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻤﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﭙﺮﺳﻴﺪﻡ. ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﻰ ﺗﻮ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻯ ﻣﻦ ﻣﻴﺪﻳﺪﻡ.
ﭘﺪﺭﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﺣﻠﺎﺝ ﻫﺴﺘﻰ؟ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺍ ﻟﻌﻨﺖ ﻛﻨﺪ، ﺍﺩﻋﺎﻯ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﻴﻜﻨﻰ؟ ﺳﭙﺲ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻐﻠﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺎﻫﺎ ﻭ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ کن! ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻢ ﻧﺪﻳﺪﻳﻢ.
🕋مهدی موعود ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) - ترجمه جلد سیزدهم از بحارالانوار-۵۱۸
#مهدی_موعود_بحارالانوار
@Montazeranezohour