راحت کلمه ی…
…دوستت دارم…
…عاشقتم…
رو بیان میکرد…
روزی که میخواست بره گفت…
“من جلو دوستام، پشت تلفن نمی تونم بگم…
…دوستت دارم…
میتونم بگم…
…دلم برات تنگ شده…
ولی نمیتونم بگم دوستت دارم…
چیکار کنم…؟!”
گفتم…
“تو بگو یادت باشه …من یادم میفته…”
از پله ها که میرفت پایین…
بلند بلند داد میزد…
…یادت باشه. …یادت باشه …
منم می خندیدم و می گفتم…
…یادم هسسست…یادم هسسست…
این کلمات رمز بین ما بود!
هدایت شده از روضه آنلاین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 |° #استوری
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ
فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ
وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج)
#فاطمیه
#حاج_مهدی_رسولی
#لبیک_یا_خامنه_ای
۰[ @MAHDIRASEULI_IR ]۰
علیجانم
منخودم
فکری
بهحال ِ
دردهایممیکنم . .
جانِزهرا
انقدر
گریهنکنآقایمن💔
میگفت...
درکهزدن...
هجومکاوردن...
مادردستشوگزاشتتختسینه مولا...
گفتنهتونرومنمیرممن عزادارمایناحرمتمنونگه میدارن:)...
بامنکهکاریندارن...
روایتشدهازفضهکخانوم حجابسرنداشتهوانقدرمطمئن بودهککاریشندارن:)...
میرهمیگهمنمزهرادختنبی
میگنهرکیمیخوایباش:)
وبالگدبدرمیزنن:)...
فضهمیبینه... یچادربراخانوم میاره..
آخخدا:)
درک.بسوزه...
چادر.کبسوزه...
مویسرمیسوزه:)💔
#فاطمیه
مُرَمَّل
میگفت... درکهزدن... هجومکاوردن... مادردستشوگزاشتتختسینه مولا... گفتنهتونرومنمیرممن عزا
علیجان...
بعدمن...
سنگمیخوری...ناسزا میشنوی...نمکزخمتمیشن...علی جانمغربتبهسراغتمیاد!
ولیغریبترازتوپسرمحسینه...
قراربعدیمونباشهگودال...
میونتنصدپارش...
کمیکننلگدمال💔