eitaa logo
مُرَمَّل
988 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
27 فایل
هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ این حسین است که آغشته به خون است و اعضایش قطع شده...
مشاهده در ایتا
دانلود
مُرَمَّل
آقام .‌. هرچۍ دارم ازم بگیر .. بهـ من یهـ ڪربلا بده ..!💔
راحت کلمه ی… …دوستت دارم… …عاشقتم… رو بیان میکرد… روزی که میخواست بره گفت… “من جلو دوستام، پشت تلفن نمی تونم بگم… …دوستت دارم… میتونم بگم… …دلم برات تنگ شده… ولی نمیتونم بگم دوستت دارم… چیکار کنم…؟!” گفتم… “تو بگو یادت باشه …من یادم میفته…” از پله ها که میرفت پایین… بلند بلند داد میزد… …یادت باشه. …یادت باشه … منم می خندیدم و می گفتم… …یادم هسسست…یادم هسسست… این کلمات رمز بین ما بود!
هدایت شده از روضه آنلاین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 |° اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج) ۰[ @MAHDIRASEULI_IR
علی‌جانم من‌خودم فکری‌ به‌حال ِ دردهایم‌میکنم . . جانِ‌زهرا انقدر گریه‌نکن‌آقای‌من💔
+فاطمه -جانم +جان علی نرو(:💔
+فاطمه -جانم +جان علی نرو(:🖤
میگفت... در‌که‌زدن... هجوم‌ک‌اوردن... مادر‌دستشو‌گزاشت‌تخت‌سینه مولا... گفت‌نه‌تو‌نرو‌من‌میرم‌من عزادارم‌اینا‌حرمت‌منو‌نگه میدارن:)... با‌من‌که‌کاری‌ندارن... روایت‌شده‌از‌فضه‌ک‌خانوم حجاب‌سر‌نداشته‌و‌انقدر‌مطمئن بوده‌ک‌کاریش‌ندارن:)... میره‌میگه‌منم‌زهرا‌دخت‌نبی میگن‌هر‌کی‌میخوای‌باش:) و‌با‌لگد‌ب‌در‌میزنن:)... فضه‌میبینه... ی‌چادر‌برا‌خانوم میاره‌.. آخ‌خدا:) در‌ک.‌بسوزه... چادر‌.ک‌بسوزه... موی‌سر‌میسوزه:)💔
مُرَمَّل
میگفت... در‌که‌زدن... هجوم‌ک‌اوردن... مادر‌دستشو‌گزاشت‌تخت‌سینه مولا... گفت‌نه‌تو‌نرو‌من‌میرم‌من عزا
علی‌جان... بعد‌من... سنگ‌میخوری...ناسزا میشنوی...نمک‌زخمت‌میشن...علی جانم‌غربت‌به‌سراغت‌میاد! ولی‌غریب‌تر‌از‌تو‌پسرم‌حسینه... قرار‌بعدیمون‌باشه‌گودال... میون‌تن‌صد‌پارش... ک‌میکنن‌لگد‌مال💔
دیشب هیئت بود، هیئت مورد علاقم،لواءالزینب، مامانم اجازه نداد برم به دلایلی، قلبم شکست گریه کردم گفتم حضرت زهرا«س» یعنی انقدرر بی لیاقتم که شب شهادتتون تو روضه شما گریه نکنم و...کلی حرف با دلی شکسته خوابیدم، صبح پاشدم رفتم مدرسه دیدم روضه خون آوردن مجلس هست... گفتم مادر نوکرتم بخدا،ببخشید منو دیشب بد حرف زدم اصلا خیلی هیئت خوبی بود ساعت7ونیم صبح... ببخشید پرحرفی شد..💔🥀
هدایت شده از - ماھ‌ِحرم‌ .
گوشه ای نشسته بود . زانو های خود را بغل گرفته بود هرچه ازش میپرسیدند چه شده است نمی گفت . هر از گاهی نگاه به مادر میکرد اشک در چشم هایش جمع میشد نمیتوانست باور کرد که هرچه کرد نتوانست جلوی سیلی خوردن مادر را بگیرد خب حق داشت او پسر بود او غیرتی بود او حسن بود . 💔