eitaa logo
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
225 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
77 فایل
ݕھ ناݦ ڂداے فࢪݜتھ ھاے ݫݦينے🌈🦋 🍭{اطݪا عاٺ کاناݪ}🍭 https://eitaa.com/tabadolbehshti صندوق نظرات 👇🥰 https://harfeto.timefriend.net/16926284450974 لینک رمان های کانال مرواریدی‌در‌بهشت 💫🌈 https://eitaa.com/romanmorvaridebeheshti
مشاهده در ایتا
دانلود
من دلم تنگ است.. حرم لازمم🚶🏿‍♂💔
ای مہربان تر از پدرو مادرم حسیݩ!(:
دیگه طاقت نداریم🚶🏿‍♂
این نامه رو با گریه نوشتم.mp3
2.67M
خطر تکہ تکہ شدن قلب! حتما گوش بدید(:
شب آرزو گذشت و خبری ازاو نیامد سحر امید طی شد شه ماه رو نیامد..
- و گاه انتظار می‌گیرد جان آدمی را ! اللهم اعجل الولیک الفرج 💙🌊
حاج قاسم رو تو خواب دیدم بهش گفتم حاجی بعد از تو، اوضاعمون خیلی خراب شد! گفت: من فقط یه سرباز بودم، فرمانده هنوز هست..❤️🌱
از کاسبی پرسیدند: چطور در این کوچه پَرت و بی‌عابر کسبِ روزی می‌کنی؟ با آرامش گفت: آن خدایی که فرشته مَرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا می‌کند، چگونه فرشته روزیَش مرا گُم می‌کند؟ + خدایا، از این باورها به ماهم بده🙂
هفتم بهمن ماه سالروز تولد اولین شهید مدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران و دلاور بسیجی پایگاه حبیب ابن مظاهر گرامی باد.🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 وارد دانشگاه شدم. به طرف کتابخانه رفتم تا در مورد پایان نامه ام تحقیق کنم. کتاب مورد نظرم را برداشتم، روی اولین صندلی نشستم و شروع کردم. در سکوت محیط غرق کار و یادداشت مطالب بودم که صدای بلندی نظرم را به خود جلب کرد. مینو و سوگل بودند که رو به من می خندیدند. مینو گفت: - رها توووووویی!!!! - چه تیپی زدی؟ سوگل هم که اصلا توجهی به محیط و تذکرات نداشت با خنده ی بلند به مسخره گفت: لباس های مادر بزرگت را پوشیدی؟... صبر کردن فایده ای نداشت وسایلم را جمع کردم و به طرفشان رفتم و جدی گفتم : ساکت باشید مثلا اینجا کتابخانه هست! خودم به بیرون رفتم، هردویشان همراهم آمدند. به بیرون که رسیدم گفتم: بله رها هستم این هم ظاهر جدیدام... الان رفتار شما را متوجه نمیشوم. جدی بودنم را که دیدن صدایشان را پایین آوردند. مینو گفت: - مگه چی شده که رهای مقدس شدی؟ سوگل هم گفت: اوه اوه پس بی خیال تو باید شد با این تیپ... سکوت کردم که هردو با تمسخر از کنارم رد شدند. می دانستم ظاهرم برایشان خنده دار است ولی اهمیتی نداشت. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ✍ ❀ツ