•••🔗🌻"
|ـحجـآبـ🌸
|ـظاهرعاشقانہدختریستـ
|ـکھدلشبرآۍخدایش
|ـبآتماموجودمےتپد♥️
.
.
.
.
🔗⃟🖤¦⇢ #چادرانه
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
حاجقاسمدرونممیگہ:
شماتومجاز؎خودتوڪنترلڪن
نمیخادنصفِشب..!
بیداربشۍیادانتقامسختبیوفتۍ:)💔
#تلنگر 🍃
#حاج_قاسم 🍃
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
ای عترت پاک پیمبر
ای شیعه زهرا و حیـدر
شادی نمائید شد عید میلاد
آمد به دنیا امام سجّاد
میلاد سید الساجدین(علیه السلام) مبارک باد☘
#میلاد_امام_سجاد
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
همیشهباوضوبود،
موقعشهادتشهم
باوضوبود.
دقایقـےقبلازشهادتش
وضوگرفتوروبهمنگفتانشاءاللهآخریشباشه(:
آخریشهمشد...💔:)
#شهیدمحمودرضابیضایـے
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🙄🤦🏿♂
گریه و زاری چند دخترنوجوان و تجمع آنها برای دیدن ساره بیات، بازیگرسینما!
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
اےڪھمـࢪاخـوانـدھاےࢪاھنشـانـمبـدھ🌸✨
#شهید_احمد_مشلب
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
「🎀^^!
|ــوَأصْبِـرْعَـلَےٰمَـاأَصَـابَـڪَ •.
|ــھرآزاربینےصبرپیشگیر •.
#آیه_گرافی
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
وقتیداریروزایسختیرومیگذرونے
ومتعجبیازاینکہخداکجاست
یادتبیارڪھ استادهمیشہ
موقعامتحانسکوتمیڪنھ(:
#خـُداےخوبـم💛..
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
┊ʚ🌸ɞ┊↴
- آرزوهاتونرودرمسیرآرزوهایامامزمان
قراربدید :)
'استادماندگارۍ'
#امام_زمان
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
•
مآرآبہغیـرتواشتیآقۍنیست
اےمقصدتمآمدعآهآےمآ، بیآ!🤲🏻🌱
•
↯♡ مࢪۅاࢪیدے دࢪ بهݜٺ♡↯
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
♧♧♧
@Morvaariddarbehesht
♧♧♧
~♡[🦋🍓🍭🍭🍓🦋]♡~
#یادت_باشد
#داستانی_عاشقانه
#عشقی_آسمانی
#رمانی_عاطفی
#قسمت_شصت_هفت
به حمید نگاه کردم، گفتم: «نه،من نمیبخشم!»
نگاه همه با تعجب به سمت من برگشت. ماتشان برده بود. پدرم پرسید: «دخترم، مهریه رو میگیری؟»رک و راست گفتم : «بله میگیرم»حمید خندید وگفت: «چشم مهريه رو میدم. همین الآن هم حاضرم نقدا پرداخت کنم.»
عاقد لبخندی زد وگفت: «پس مهریه طلب عروس خانوم، حتما باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه.» بعد از فسخ صیغه مقدمات را خواند. میخواستم قرآن را با استخاره باز کنم،ولی حمید پیشنهاد داد سوره یاسین را بیاورم.
لحظه ای که خطبه خوانده میشد،گفت: «فرزانه دعا کن از خدا بخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه» نگاهی به چهره حمید انداختم. نمیدانستم دعایش چیست دوست داشتم بدانم در چنین لحظه ای به چه دعایی فکر میکند از ته دل خواستم هر چیزی که از خدا خواسته، اگر به صلاح و خیر است همان طور بشود.
حاج آقا سه بار اجازه خواست که وکیل عقد ما باشد، گل را چیدم، گلاب را آوردم وبعد گفتم: «اعوذبالله من الشیطان الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم،با اجازه امام زمان و پدر و مادرم و بزرگترها، بله»حمید هم دقیقا همین جمله را گفت. عاقد خیلی خوشش آمده بود، گفت: «خیلی ها اومدن اینجا عقد کردن، ولی نه بسم الله گفتن، نه از امام زمان اجازه گرفتن.»
این بار هم تا بله را گفتم،اذان مغرب شد.حمید خندید، دست من را گرفت و گفت:«دیدی حکمت داشته قسمت این بوده تو بله ها به من رو موقع اذان بگی.»
با عمه و مادرم روبوسی کردیم. برای زیر لفظی یه النگو خریده بودند که برای دستم کوچک بود .
ادامه دارد...
کتاب یادت باشد
کپی هم آزاده،من بنده خدا کی باشم که بگم چی حلاله چی حروم🙂✨
🛑فقط اگه کپی کردید دعای شهادت برای ادمین رمان یادتون نره💔