✼……🌱🕊
#خاطراتشهدایے
🌱 یک دفعه که...
فرزندم به مرخصے آمده بود
دیدم پلاکے در گردن دارد
به ایشان گفتم: این چیست؟
گفت این #کلیدبهشت است
و هر کسے از این #پلاک ها داشته باشد وارد بهشت مے شود.
اگر به بهشت رفتم...
شما را هم با خودم مے برم.
#شهیدحسینچوپانے
📚منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره بزرگداشت سرداران و 23000 شهید استانهای خراسان
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
#خاطراتشهدایی
گفتم: دارم از استرس میمیرم
√گفت: یہ #ذڪر بهت میگم هر بار #گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم:
√گرهیڪار ِمنم همین باز ڪرد (آخہ خودشم بہ سختـی اجازهی خروج گرفت)
گفتم: باشہ داداش بگو،
√گفت: تسبیح داری؟
گفتم: آره،
√گفت: بگو "#الهی_بالرقیہ سلام الله علیها"...
√حتمـا سہ سـالہی ارباب نظر میڪنہ، منتظرتم و قطع ڪردم
چشممو بستم شروع ڪردم:
#الهی_بالرقیہ سلاماللهعلیها
#الهی_بالرقیہ سلاماللهعلیها...✨
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا‼️،
توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد،
√اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت: "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...💔
مدافع حرم
#شهیدحسینمعزغلامے
#السلامعلیکیااباعبدالله
#السلامعلیکیارقیهبنتالحسین
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
#خاطراتشهدایے
🌱 من از همرزمان حامد شنیدم که در منطقه «لاذقیه» یک روستای شیعه نشین در محاصره تکفیریها بود و آنقدر اوضاع وخیمی داشت که حتی نظامیهای سوری برای آزادی آن پیشقدم نمیشدند. اما حامد با تخصصی که در مورد مسائل توپخانه و موشکی داشت، با برنامهریزیها و مهندسی دقیق توپخانهای و دیدهبانی، ضربههای مهلکی بر داعشیها وارد آورده و چنان وحشتی در دل آنها ایجاد کرده بود که برای ترور حامد نقشههایی کشیده بودند.
#شهیدحامدجوانے
#اللهمعجللولیکالفرج
~ 🌱∞
#خاطراتشهدایے
🌱 اوایلِ #محرم سالِ ۹۴بہ #سوریھ رفت .. یک شال عزا داشتڪہاز
۱۲سالگۍ همراهش بود،
اماباخود بہ سوریہ نبرد درآن روزهاازمادرش خواست باخودش آنرابہ هیئتِ امامزاده علی اکبر
ببردوگفت :
🌱 بہ یادِ من بروهیئت
بہ این شال احتیاج دارم !'
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
#خاطراتشهدایے
میگفت: وارد معراج الشهدا که شدیم، نشستم بالاسر روحالله...
با اشک چشمام غسلش دادم!
داشتم آروم آروم صورتش رو نوازش میکردم و باهاش حرف میزدم.
تو حال خودم بودم که چشمم به موهاش افتاد، تو انفجار موهاش سوخته بود!
دلم گرفت، اما این آرزوی روحالله بود.
نمیدونم شاید شبِ سوم محرم تو روضهها از #حضرترقیه(سلام الله علیها) خواسته بود.
.
آخه.... میگن.... موهای.... بانوی.... سه ساله... هم... تو.... آتیش.... دشمن.... سوخته... بود😭💔
.
خوش به حالت آقا روحالله
که به عشق #سهسالهارباب، در دفاع از حرمش، همونجوری که دوست داشتی شهید شدی...
.
به نقل از: همسر شهید
#شهیدروحاللهقربانے
#السلامعلیکیااباعبدالله
#السلامعلیکیارقیهبنتالحسین
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
[🌱🕊]
#خـاطراتشهدایے
روزی در سنگر بودیم که صدای گنجشکی را شنیدیم او را به داخل سنگر آوردیم و آب و غذا دادیم و رهایش کردیم تا برود ولی فردای آن روز دوباره سر و صدای دو گنجشک را شنیدیم تا بیرون آمدیم که گنجشک ها را ببینیم خمپاره ای به سنگر خورد و سنگر متلاشی شد..
#دانشجوےشهیدعلےاسفندیارے
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
{ ✨🌷✨}
#خاطراتشهدایی
پدرش تعریف میڪرد:
🌷 به یاد ندارم ڪسی از دست حسن، ناراحت
شده باشد، آنقدر #خوشاخلاق و #خندهرو بود
و #جذابیتی داشت ڪه همه دوست داشتند
ڪنار او باشند!
🌷 به #شهادت هم از همان ابتدا
خیلی #علاقه داشت و اگر از دوستانش میخواستند به سفر زیارتی بروند،
حتما به صورت ڪتبی یا شفاهی از آنها میخواست تا برای شهادتش #دعا ڪنند. ✨
#شهیدحسنعبداللهزاده
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
#خاطراتشهدایے
🔖 خاطرهایازهمرزم
#شهیدسیداسماعیلسیرتنیا
🍃 حال و هوای شهید در شب شهادتش ؛
سید اصرار داشت موی سر خود را نیمه شب بتراشد!
وقتی به او گفتیم که چرا در این ساعت
اینکار را انجام می دهی؟!
گفت که "فردا روز دیدار با #ارباب است."❤️
راست ميگفت ...
فردا به دیدار اربابش #حسین علیه السلام
با رویی خونین رفت . 💔
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
[✨🍃✨]
#خاطراتشهدایی
🍃 برای ادامه تحصیل رفته بودیم آلمان .یک روز دیدم مشغول نوشتن است.
✨ روی برگه بزرگ و سفیدی مطلبی نوشته و رفت بیرون.وقتی برگشت نوشته را قاب کرده بود،رفت و زد به دیوار اتاقش
آیه ۱۴سوره مبارکه فجر بود:
✨(#انَّربّکلبالمرصاد)✨
آدم پرحرفی نبود با این وجود این سفارش رو همیشه میکرد.
〽️ میگفت:اگه در معرض گناه قرار گرفتید و خواستید دچار لغزش نشید و از اون #گناه فرار کنید،خودتون رو با خوندن #قرآن و #نماز یا #مطالعه مشغول کنید تا حواستون از اون گناه پرت بشه.
📔 کتاب جهادنفسفاطمهدباغینشرآرمانص۸۵
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
#خاطراتشهدایے
🌱 بیمارستان دزفول که بودم ،
گفتند یه مجروح آوردند
🥀دو تا چشماش نابینا شده ،
🥀دســـــت هـــــم نداره ،
🌱 چهارده ، پانزده ساله هست .
رفتم بالا سرش دل داریش بدم ،
دیدم داره ســـــر به ســـــر
مجروح های دیگه میزاره و میخنده . !
#شهداشرمندهایم
#دفاعمقدس
#امامزمانعج
#اللهمعجللولیکالفرج
#خاطراتشهدایی
💢میگفتیم جواد نیا!
مجروحی...
اذیت میشی!
🔻میگفت خودت تو #طلاییه به من گفتی
#خرازی دستش اینجا افتاده
خودش #شلمچه شهید شد
ولی نایستاد
منم میام....!
اومد و شهید شد....
#شهید_جواد_محمدی
#اللهمعجللولیکالفرج