پرسید چگونه ای؟
گفتم :به لطف روضه ارباب بهترم.
پرسید مگر میشود؟
گفتم آری
مگر نشنیدی به معصوم عرض کرد حالم خوب نیست
از مردمان زمانه خسته ام
بریده ام
نفسم بالا نمی آید در این بلاد
فرمود:به سوی حسین علیه السلام برو..
پرسید چه شد که او را اینچنین عاشقی؟
گفتم:عشق او را به جان خریده ام و به دل سپرده ام
چگونه فراموشش کنم!
با سفر کربلا دلبسته اش شدم و روز و شب را با خیال خاطراتش عشق بازی میکنم...
گفت چه میخواهی از او؟
گفتم:یک اربعین...
پرسید همین؟!
گفتم آری
تمام دغدغه ام همین است!
گفت اگر تو را خواست...
و دیگر نشنیدم چه گفت
اگر...
اگر...
اگر...
میشود..
نمیشود...
کاش فالم نیک بیفتد و مسیرم به سوی او...
و گفتم:برایم دعا کن...
#اربعین
#دلتنگ_حرم