eitaa logo
مستندعشق 🌷
352 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
26 فایل
﷽ بترسید از آنان که دعای بعدِ نمازشان شهادت است...💔 . . ویژه یاد و خاطره شهداء . . محفل شهداء را ترک نکنید🌷 کپی مطالب آزاد🥀 خادم‌الشهداء: @MoghuofehMahdavi9401
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 خنده های دلنشین شهدا نشان از آرامش دل دارد وقتـے دلت با "خدا" باشد لبانت همیشه مےخندد اگر با خدا نباشے هرچقدر هم شادی کنے آخرش دلت غمگین است🥀
سلام شهدایی🍃 دیر یا زود فـرقی ندارد لایق شهادتــ🌹 که باشی هـر زمان ڪہ باشد خریدارت میشوند ...💞 ای شهید، دست مرا بگیر😔
سلام شهدایی🍃 هَر روز شروعِ تازه ای است از زندگی ؛ که من بودنم را به «نگاهتان» اقتدا کنم ...
🍃 مـرا خیالتان بى خیـال عالـم کرد ... ...⚘ ✋🏻
شهید حسن رضا یوسف زاده نام پدر:صید احمد تاریخ تولد:۱۳۶۵ تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۶/۲۲ محل تولد:کوهدشت محل شهادت:بوکان عملیات:مبارزه با کومله و دموکرات مسئولیت:فرمانده گردان علی ابن ابی طالب(بوکان) اعزامی از:سپاه پاسداران کوهدشت
مستندعشق 🌷
اینک که خداوند در حق بنده حقیر و گناهکارش لطفی نموده که در کنار مخلص ترین انسان های روی زمین باشم و از اینکه در سرزمین خون آلود کردستان که شاهد پرپر شدن عزیزترین جوان های مخلص و از جان گذشته است، بسیار خوشحالم، و شکر گذارم از اینکه در سرزمین غریب و غربت به سر میبرم از این خوشحالم که در خطه ای محروم در میان مردمی مستضعف که دستهایشان از شدت کار پینه بسته میباشد، هستم. به قول شهید دستغیب در زیر آسمان کبود هیچ خدمتی بالاتر از خدمت در کردستان نیست به حقیقت راست می گوید زیرا در کردستان دو جهاد وجود دارد جهاد اکبر و جهاد اصغر.جهاد مبارزه با شیطان داخلی یا جنگ داخلی و جهاد و مبارزه با شیطان خارجی یا جنگ خارجی و این مسئله را هرکس نمی تواند باور کند و قبول ندارد مگر کسانی که در کردستان خدمت کرده و یا مشغول خدمت هستند.
مستندعشق 🌷
شهید حسن رضا یوسف زاده نام پدر:صید احمد تاریخ تولد:۱۳۶۵ تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۶/۲۲ محل تولد:کوهدشت محل شه
  خاطره حاج حسن باقری از سردار شهید حسن رضا یوسف زاده یوسف زاده تو خانوادش تک بود. دلاوری فوق العاده بود. مردم دار بود.مردم اون خطه یعنی بوکان عاشق یوسف زاده بودند.بچه های کرد حاضر بودند که خودشونو فداش کنند. سال ۶۴یا۶۵برای اولین بار که منو بعنوان فرمانده تیپ بوکان معرفی کردند، وقتی رفتم بوکان، اولین کسی روکه دیدم حسن رضا یوسف زاده بود که فرمانده گردان امام علی واز بچه های کوهدشت بود.خیلی خوشحال شدم، احساس کردم دیوار محکمی پشت سرمه، تکیه گاه بسیار خوبی برای من بود. ترس از یوسف زاده میترسید.از ساعت۱۲٫۵تا۵ صبح تحت محاصره حزب دموکرات بود.تا صبح ما با هم در تماس بودیم.می خندید و می جنگید.وقتی یکیشون رو میزدند با خنده می گفت: دان یکی اژن مو. یکی از خصوصیات فوق العاده یوسف زاده، تواضع و فروتنی اش در مقابل نیروهای خودی ومردم بود.اونجا کردها در مقابلش تعظیم میکردند.فرمانده کل منطقه بود و کل منطقه تو دستش بود.با مردم و نیروهای زیر دستش بسیار متواضع بود.محبوب بود طوری که اگر کسی شکایتی داشت می اومد و به یوسف زاده می گفت. حتی اگر فرمانده مقری مشکل ایجاد کرده بود مردم اینقدر با یوسف زاده راحت بودند که می اومدند پیش یوسف زاده وشکایت می کردند. یه گروهان داشت به نام گروهان ضربت گردان. یعنی گردان استقرار داشت و یه گروهان سیار بود.مثلا اگر فلان پایگاه درگیر بود این گروهان برای کمک می رفت.  نیروهای ما در ارتفاعات حسین آباد درگیر شده بودند و بچه های استخوانداری از ما رفته بودند وشهید داده بودیم و تلفات داده بودیم.یوسف زاده برای نجات یکی دونفر از بچه ها میره پایین، البته ارتباط بیسیمی ما هم قطع شده بود وما هرچی صدا می زدیم موفق نمی شدیم. حزب عمدا اومده بود روی شبکه و روی شاسی هایprc فشار می داد و زوزه می کشید و نمی ذاشت صداهای ما به همدیگه برسه. یوسف زاده توی ارتفاعات حسین آباد شهید شد.ارتفاعات حسین آباد ارتفاعی بود که ما برای سومین مرتبه به آنجا نیرو می فرستادیم. وقتی یوسف زاده برای نجات بچه ها رفت از پشت محاصره شد.اونجا یه پسری بود، که جزو بچه های خوب و در حد معاون یوسف زاده و فرمانده گروهان ضربت بود. اسمش سالار بود. بچه بوکان بود وسنی بود. لباس سفید پوشیده بود .من دیدمش و خندیدم و گفتم سالار این چه وصفیه؟ تو با این شکل به استقبال شهادت میری؟ خندید و گفت من بابام یا بابابزرگم ماموستا (روحانی)بوده، منم امشب شدم ماموستا.سالار کسی بود که میشه گفت پیش مرگ یوسف زاده شد.یوسف زاده و سالار خیلی به هم وابسته بودند.بچه های کرد اصرار می کردند که یوسف زاده بیاد عقب،(چون درگیری شدید شده بود)و اونها بمونند و مقاومت کنند ولی یوسف زاده قبول نمی کنه و میگه که باید کنار شما باشم.حتی وقتی سه تا از بچه ها می رن برای گشت و محاصره می شن و درگیری میشه.بخاطر نجات اونها یوسف زاده ، تپه ای رو پیشروی میکنه و در نهایت اونها میان بالای سرش و یوسف زاده رو می زنند. یوسف زاده ماندگار بود.قبل از من اومده بود و اگر شهید نمی شد بعد از من هم می موند.اومده بود کار انجام بده،تکلیف انجام بده. فرمانده عملیاتی داشتیم به اسم آقای رنجبران که اون رو جز به خنده ندیده بودم. اگه می گفتند بابات مرد، می گفت مرد که مرد، بریم فلان کار رو انجام بدیم. اگر تلفات می دادیم یا تلفات می گرفتیم شادابی و نشاطش بود و عصرها هم میرفتیم به غذا خوری و غذا   می خوردیم. همین رنجبران وقتی که یوسف زاده شهید شد، برای یوسف زاده گریه کرد. حاج رشید که معاون بود بهش عصبانی شد و گفت جلوی بچه ها این کار رو نکن. رنجبران که برای باباش هم گریه نکرد و نمی ترسید وقتی پیکر یوسف زاده رو دید تو دلش خالی شد.رنجبرانی که زندگیش رو گذاشت،همه چی شو گذاشت و رفت شهید نشد، برای یوسف زاده گریه کرد🥀
حسن رضا یوسف زاده در سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود این شهید گرانقدر سالها در جبهه های حق علیه باطل جنگید. همیشه آرزوی داشتند، در عملیاتهای متعدد کردستان حضور فعال داشتند. تا اینکه سرانجام در تاریخ ۱۳۶۵/۶/۲۲ در بوکان در عملیات مبارزه با کومله و دموکرات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهید علی محمد کوشکی تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۱/۶ محل شهادت:شلمچه عملیات:کربلای۵ مسئولیت:جانشین گردان محبین اعزامی از:سپاه پاسداران شهرستان کوهدشت مزار:گلزار شهدای شهرستان کوهدشت🥀
علی محمد کوشکی در روستای تنگ کبود کوشکی از توابع شهرستان کوهدشت چشم به جهان گشود.طلعت از همان آغاز در سیمای کودکانه اش مجسم بود. با شروع جنگ تحمیلی دفتر علم و درس و بحث را بست و جهاد و تلاش مجاهدت را بر عافیت طلبی و روزمرگی ترجیح داد ایشان به دلیل ابراز رشادت و شهادت و شهامت و به جانشینی گردان همیشه فاتح منصوب شد ایشان در عملیاتهای زیادی از جمله کربلای۴، کربلای۵، کربلای۹، حاج عمران و خیبر شرکت داشتند این بزرگوار قبل از حرکت به سوی جهت انجام عملیات کربلای۵ با دوست و همرزمش علی مروت طرهانی غسل شهادت را انجام دادند و یک شیشه عطر در جیب لباسش گذاشت وقتی دلیل این کار را از او پرسیدند گفت این آخرین من است میخواهم وقتی تیر یا ترکش خوردم شیشه عطر بشکند و روی جسدم بریزد و همینطور هم شد به شهادت ورزید و سرانجام به مدال شهادت مفتخر شد و جام وصال را یک جرعه در عملیات کربلای۵ در سرزمین خونین رنگ سر کشید.🥀
مستندعشق 🌷
علی محمد کوشکی در روستای تنگ کبود کوشکی از توابع شهرستان کوهدشت چشم به جهان گشود.طلعت #شهادت از همان
ملتی که در آن شهادت سعادت است هیچوقت شکست پذیر نیست این ملت از هیچ محاصره ای به هراس نمی آید زیرا ادامه دهنده خط سرخ علیه السلام است. خواهرانم را به تقوا و پرهیزکاری و رعایت حجاب و برادرانم را به خط سرخ شهادت دعوت می کنم پدر و مادرم و خواهرانم و برادرانم و همسرم من همگی شما را به خدا می سپارم، خواهرانم وصیت من به شما این است که حجاب اسلامی را رعایت کنید و نماز را فراموش نکنید. و به کلیه اعضای خانواده سفارش می کنم که پیرو خط امام باشید و از ولایت پشتیبانی کنید. از پدرم و مادرم که برایم خیلی زحمت کشیده اید این تقاضا را دارم حلالم کنید، التماس دعا دارم من این وصیت را در حالی می نویسم که چند لحظه ای بیشتر از شهادتم باقی نمانده است و به دیدار ابدی می شتابم. امید است وصیت مرا در رابطه با دفاع از انقلاب اسلامی امام و روحانیت فراموش نکنید.🥀
سلام شهدایی🍃 قبل از همه چیز دنیایش را به برده... زیر نگاه مستقیم زندگی ڪرده... ... سعادتیست ڪه نصیب هر ڪسی نمیشود...