#حکایت
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
می گویند در اصفهان قدیم باروت کمیاب شده بود و مثل کالای قاچاق با آن برخورد می کردند. روزی پیرمردی از روستاهای اطراف اصفهان، بر الاغ خود بار سنگین باروت گذاشت و به سوی اصفهان رفت.
در ورودی شهر سربازها جلوی او را گرفتند و گفتتد نمی شود باروت را به داخل شهر ببری، او مصر بود که اینها شادونه است و باروت نیست!
عاقبت یکی از سربازها کبریتی روشن کرد و کنار باروت ها انداخت، نتیجه معلوم بود؛ همه باروت ها منفجر شد و الاغ بیچاره هم تکه تکه شد.
ناگهان پیرمرد برگشت و گفت: "دیدی گفتم همه اش شادونه است". 😳
#برجام_یکی_از_افتخارات_دولت_من_بود
#سنگ_پای_قزوین