هدایت شده از حامدانه
۲
#دیدار_حضرت_ماه
صبح ها بعد از نماز خوابم نمی رود و معمولا کارهای مانده ام را انجام می دهم. اما امروز دستم به کار نمی رفت. دلم گوشه میخواست. گوشه اتاقی که فقط خودم باشم. می دانم این جلسه مقدماتی دارد. مقدماتی از جنس آمادگی های روحی. می دانم سرباز هیچ است، هیچ محض . و ما کجا و دیدار فرمانده کجا.
.
شوق دیدار ، من را زودتر از همه به خیابان کشور دوست می رساند. بار اولم نیست این توفیق را پیدا کرده ام اما وجودم سراسر شوق است. کمی صبر میکنم تا چند نفری برسند. اما باز زودتر از همه وارد میشوم. کمی در حیاط قدم می زنم. یاد حاج قاسم هنوز در گوشه گوشه ی اینجا زنده است. درهای بازرسی را یکی پس از دیگری طی میکنم تا به همان حیاط خاطره انگیز ورودی منزل آقا می رسم. من و شیخ رضا اولین نفرات هستیم که وارد اتاق می شویم.
.
من چون سرمایی ام ، زودتر سرما را احساس میکنم. کمی لرز کرده ام. می روم و کنار شوفاژ می نشینم. گرمای چندانی ندارد. مدیران سازمان تبلیغات آرام آرام وارد میشوند و همه دور هم نشسته اند و کارهایشان را دنبال میکنند. ساعت نزدیک اذان میشود. حاج آقای قمی که وارد میشوند، همه بلند میشوند و خوشحال که بالاخره این دیدار رقم خورد.
.
محافظین درخواست میکنند همه ی آقایان یک طرف بایستند. تذکر هم می دهند که ماسک ها را بر صورت داشته باشید. چند دقیقه ای از اذان گذشته است. یک دفعه درب باز میشود و حضرت آقا وارد میشوند. صدای صلوات سالن را پر میکند. شوق غیر قابل وصفی در وجودمان پر میشود. حضرت آقا با چشم همه را یک به یک می بینند و سلامی میکنند و به طرف سجاده شان می روند و ما هم برای اینکه جا نمانیم پشت سرشان وارد اتاق می شویم.
.
نماز بسیار دلنشین است. من صف دوم ایستاده ام. نماز که تمام میشود سریع همه مقابل حضرت آقا می نشینند. آقا بار دیگر همه را با چشم می بینند و سلامی می کنند. سپس رو به آقای قمی می کنند و می فرمایند، جلسه، جلسه ی شماست . هر طور صلاح می دانید بفرمایید.
.
آقای قمی شروع به صحبت میکنند. از اینکه کار را جدی گرفتیم و محکم پای دغدغه مان ایستاده ایم. از اینکه عرصه بانوان و نوجوانان را جدی گرفتیم. دختران حاج قاسم و پسران نوآوین را مثال زدند و بعد اهمیت کار مسجد و هیئت و زحمات مدیران کل و.. را گفتند و در آخر هم از فعالیت های حوزه هنری نکاتی بیان کردند. حضرت آقا سوال کردند آقای دادمان هم در جلسه هستند؟ آقای دادمان دست بلند کردند. آقا فرمودند شما هم پنج دقیقه ای بفرمایید. آقای دادمان گفتند می خواهیم از صحبت های شما بیشتر بهره ببریم. آقا لبخندی زدند و گفتند بالاخره این وقت برای شماست. اگر می خواهید استفاده کنید. آقای دادمان هم پنج دقیقه ای از مسیر حوزه هنری نکاتی گفتند.
.
در این مهمانی فرمانده، دلم باز هوای گوشه کرده است. گوشه ای که از شرمساری کارهای نکرده مان جلوی چشم فرمانده نباشیم. اما دلم میخواهد آن جلو بشینم و تا می توانم چشمم را از روی فرمانده پر کنم . مثل دفعه قبل که آمدم و جلوی میز عسلی آقا نشستم و علیرضا و عمادرضا در آغوشم بودند. همان جلسه ای که عمادرضا شیطنتش گل کرده بود و دمپایی حضرت آقا را از زیر میز می کشید و حضرت آقا دستور دادند بیستکویتی برای عمادرضا بیاورند که مشغول باشد.
اما این بار به خاطر کرونا جلوتر نمی شد رفت.
.
هنوز کمی سردم است. حضرت آقا هم لباس گرم پوشیده اند. دفتر حضرت آقا، مثل همیشه خودش جلوتر در عمل به حل مشکلات کشور است و صرفه جویی در مصرف گاز در این روزهای سرد از دفتر عالی ترین مسئول نظام و رهبر همه ی شیعیان جهان شروع کرده است.
.
تعداد دوربین ها به نظر کمی زیاد می آید. دوربین ها از زمان ورود مان همه چیز را ثبت کرده اند. از همه زوایا جلسه را فیلمبرداری می کنند.
@hamedtaghdiri