هدایت شده از حیرت؛🪻
من وقتی یه گیفی رو دوست دارم خیلی تلاش میکنم خزش نکنم اما نمیشه
یاسهاسبزخواهندشد ؛
یه روز تابستونی تو نقش میبندی رو بوم نقاشی من.
تو به من محبت میکنی، من میبینمش، ولی به روت نمیارم که دیدم، چون احساس میکنم لایقش نبودم.
تو آدما رو میشکنی و خورد میکنی، قضاوت میکنی، دلشونو میشکنی تا جایی که میشی یه غصه بزرگ تو زندگیشون. بعد از یه مدت انگار که اتفاقی نیافتاده سمتشون قدم برمیداری و چقدر اون ادما بیچارن ان که آدمی مثل تو رو دوباره به حریمشون دعوت میکنن.