همیشه دنبال این بودم خاص باشم، همیشه از هر راهی برای جلب توجه استفاده میکردم. خاص ترینِ تفکرا، رفتارا، علایق و نظرات و ...
دنبال این بودم بقیه ببیننم! من و خاص بودنم رو. حقیقتا خودمم چراش رو نمیدونستم. من از اون موقع ها کمبود توجه نداشتم که. یه بچهی عادی بودم عین بقیهی بچه ها. ولی میخواستم حداقل اطرافیانم من رو ببینن، اونایی که برام مهم بودن. مرکز توجه باشم. شایدم زیاده خواهی بود. شاید نه واقعا بود. با این همه اینقدر کسی اون چیزی که دوسش داشتم رو ازم ندید، اینقدر کسی تمایلی برای آشنایی با شخصیتم نداشت که ترجیح دادم برای آدمای دیگه و جاهای دیگه ای خودم رو ابراز کنم. شاید اونا ببینن. به طُرُق مختلف سعی کردم. بزرگ ترین کاری که برای ابراز خودم، کردم زدن اینجا، یا شاید بهتره بگم چنل قبلیم بود. اونجا هر چقدر خودم دلم میخواست میتونستم از خاص بودنم بگم کسی هم نمیگفت چرا. همه هم اونجا بودن که من رو بخونن نه؟ من رو بشناسن از من بدونن. ولی الان، این لحظه جایی قرار گرفتم که تازه با واقعیت زندگی روبهرو شدم.
واقعیت تلخی که بهم میگه من خاص نیستم. و مرکز توجه بودن یه توهمه. نیستم نمیشه آقا. هیچکس جز من از من نمیگه، کسی جز خودم، من براش توی جایگاه اهمیت و الویت نیستم. شاید خیلی وقت ها اینارو میدونم ولی کنار اومدن باهاشون جدا برام خیلی سخته. نمیدونم شاید بیماری ای چیزی دارم ولی میدونم اینکه هیچ کجا نیستم، توی زندگی هیچکس مهرهیِ کلیدی نیستم، کسی دلش نمیخواد باهام آشنا بشه، کسی ترغیب نمیشه نسبت بهم، اذیتم میکنه. خانم موسوی پارسال بهم میگفت معمولی بودن مگه چشه؟ من نمیدونم. نمیخوام معمولی باشم همین.
-
#حانیهنویس #اندراحوالات
هدایت شده از Ekhrajiha | اخراجیها
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گروه امداد با کمک مامورای پاسگاه رفتن تو آغل گوسفند، خرس وحشی بگیرن 🤦🏻♂
@Ekhrajiha
خب از پیامای چنل ناحله دارم به این نتیجه میرسم من هنوز دوره ی تباهی رو طی نکردم.
عسل رو خیلی دوست دارم
صحبتمون شاید در ماه به یکی دوباره برسه، ولی جدا دوسش دارم.