یاسهاسبزخواهندشد ؛
غصه؟ اره بچه ها غصه، خیلی غصه، بعد از هر بار دیدن یه توییتِ مخالف راجع به مراسمای دیروز، وقتی فحش می
در حالی که هزار و چهارصد سالِ پیش سید و مولایِ ما اینقدر یار نداشت که حقانیت و ولایتش رو ثابت کنه، و فرزندانش رو دونه به دونه به فجیع ترین اشکال به شهادت رسوندن، مکتبش اینقدر رشد کرده، اینقدر مریدانش زیاد شده و باز هم در حالِ زیاد شدنه. عاشقانشون در عشق پیشرفت کردن و حالا میدونن که پیروی از این خاندان دلِ پای کار و روحیهیِ خستگی ناپذیر نیاز داره وقتی بخوای آمار بهت نشون بدن که تا چند سال دیگه، دین غالبِ جهان اسلامه! اینو فهمیدن. خب همین پیرو ها اسلام و تشیع رو با وجود هزاران تهدید و هزاران دشمن تا اینجا حفظ کردن، نگذاشتن تحریف بشه، نگذاشتن مثلِ مسیحیت بشه، نگذاشتن بهش وصلهیِ جدایی از سیاست بزنن، نگذاشتن بره گوشهیِ خونه ها و بشه جملهیِ "زندگی هر کسی به خودش ربط داره، دخالت نکنید" . حالا! حالا که دیگه چیزی به رسیدن نمونده، به اینکه آدم هایِ آزاده به حقیقت برسن، به اینکه خصم در ضعیف ترین حالتِ خودش قرار بگیره، من اینجا از چی میترسم؟ از چی غصه میخورم؟ از اینکه عده ای نا اگاهن؟ چی رو جزِ عاقبت خودشون به فنا میدن؟ اذیت میکنن؟ از سر چی؟ از اینکه نمیتونن جلویِ تسخیر قلب ها رو بگیرن، نمیتونن جلویِ رشد آگاهی رو بگیرن، قلبی و فکری که بخواد و احساسِ نیاز کنه راهش رو پیدا میکنه، غصه نخور!
اینا رو همهیِ شما میدونید، منممیدونم فقط مینویسم که باز اگر غمِ غربت دلم رو گرفت بیام بخونمشون.
این موضوع خیلی تلخه که ما یک سری اشتیاق ها و علایق داریم، اصلا به هر چیزی! در راه رسیدن یهشون تلاش میکنیم اما دقیقا لحظهیِ اوج، اون لحظه که ما میرسیم بهش همه چیز خیلی بی معنی میشه. اینگار نرسیدنه که برامون جذابش میکنه و رسیدن تبدیلش میکنه به یک چیزِ عادی بی اهمیت.
با این حال من هیچوقت همچین نظری راجع به عشق ندارم، اینکه عشق که بهش برسی عشق نیست. اصلا اعصابمو بهم میریزه این جمله.
هدایت شده از ۅاےۅ
دوستان ما (تأویل و وایو) تصمیم گرفتیم طی اقدامی مشترک تقدیمی بدیم بهتون. قراره با فهمیدن جریان این تقدیمی عمیقا سورپرایز بشید. شما این پیام رو از کانال هر یک از ما که مایل بودید فور کنید تا "نقاشی + سناریو خواستگاری" آقاییتون تقدیمتون بشه🤣.
لینکتون رو لطفا اینجا بفرستید تا کسی از قلم نیافته.
و سرانجام مکان تقدیم نقاشیها و سناریوها
*ملاکهای ظاهری و باطنیتونم بگید بیزحمت
گوگل فوتو برام از سال گذشته تا الان یه رشته استوری درست کرده، منم نشستم همه رو دیدم، اشکام بابا اشکام.
سیتمای اینجا باهام کنار نمیان، نیاز دارم بابامو صدا کنم یه نگاه به مانیتور بکنه بگه: چشه؟ خوبه که داره کار میکنه!
و اون موقع سیستمای اینجاهم شروع کنن مثل قرقری اوامرم رو اجرا کنن.