بچه ها میخوام زار بزنم، من سالنمو عوض کردم برای اینکه ارشدِ مهربونِ پارسالم رو دوباره ببینم، ولی نه تنها اونو ندیدم، ارشدِ معمولی خودمونم نیست دیگه اینور.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
بچه ها میخوام زار بزنم، من سالنمو عوض کردم برای اینکه ارشدِ مهربونِ پارسالم رو دوباره ببینم، ولی نه
با اینکه فکر میکردم سالن اینور رو بیشتر دوست دارم ولی الان میبینم که نه من این سالنو با ارشدای پارسال و جو پارسال دوست داشتم، خیلی خلوت بود، خیلی ناراحتم. میخوام برگردم سالنِ زشتِ کوچیکِ خودم.
باشه یه ماهه کلا، میرم بعدشم دیگ نمیرم، خیالم راحت میشه. نفس راحت.
ولی دوتا دوستی که پیدا کرده بودم هم، دیگه ندارم، بچه های تخصِ اونور دیگ نیستن، محیا که استاد بازی در بیاره بره روی مخم، اون دوتا کراشام، اون دختر کوچولوعه ک باهام دوست شده بود، اون دو تا فنچا و مبارزه میکردن. نه گریه چیه.
هدایت شده از ریشه در خاک؛
کار مورد علاقه ام تو بچگی ؟ جمع کردن این پاکنا .