یاسهاسبزخواهندشد ؛
من هیجوره مدرسه رو دوست ندارم، شاید قبلا داشتم، اون آدم قبلی حتی تا پارسالم مدرسه دوست داشت، ولی من
به نظرم سال دهم که فقط تخصصیامون حضوری بود خیلی خوب بود، کاش دوباره اونطوری بشه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
روزِ اولِ برنامه رو تا ۶ و نیم خوابیدم، موفق باشم واقعا.
میتونم برای این موضوع گریه کنم.
این روز ها همیشه کنارِ منی، همیشه پیشمی، کاش حست میکردم. کاش حست میکردم و اینقدر حسرت نمیخوردم بابتش.
خب، من شاید دیگه نتونم مثل قبل باشم. احتمالا حدس میزنید که ادامهیِ این پیام چه موضوعی داره. من اگر دقت کرده باشید چند وقتی هست سعی میکنم روزا رو برم، به کارام برسم، شب ها برگردم براتون حرف بزنم، ولی این داستان با شروع سال تحصیلی خیلی دیگه داره جدی میشه. شاید اصلا اینجا از هویت خودش خارج بشه، دیگه این بسم الله ها و شب بخیر ها کاراییشون رو از دست بدن، چون من ممکنه در روز یکی دو تا پیام بیشتر ندم یا شایدم اصلا هیچی نگم. شاید دیگه ریز به ریز احوالاتم رو براتون روایت نکنم، شاید کم بیام، آسه بیام آسه برم، ناشناس رو از بیویِ اینجا بردارم و از این دست تغییرات.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
خب، من شاید دیگه نتونم مثل قبل باشم. احتمالا حدس میزنید که ادامهیِ این پیام چه موضوعی داره. من اگر
شایدن اینقدر بی اراده باشم که به همین شیوهیِ وقت تلف کردنِ بی خود و بی جهت ادامه بدم ولی شما دعا کنید که بی اراده نباشم.
همه چیز از الان خیلی جدیه، خیلی جدی وقت نیست و خیلی جدی میخوام با یه برنامه ریزی درست و حسابی کاری کنم تابویِ ترسناکِ کنکور برام بشکنه ولی بازم میگم، برنامه میخواهد، برنامه دقیق که گوشی و مجازی هیچ جایی توش نداره.
من آدم کلا محو شدن نیستم، دست خودم نیست، نمیتونم بذارم کلا اینجا رو برم. بخاطر همین چند تا دونه پیامِ اینجا، چند تا پیوی ای که بهم امید میده و ارتباط با مکان ها و اشخاصی که فقط اینجا امکان پذیره. ولی کنترلش دست خودمه و خواستم زودتر بگم بهتون.